شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۷
۰ نفر

مهدی تهرانی: آخرین ساخته مارتین اسکورسیزی ادای دینی است به یکی از نامدارترین پیشگامان سینما، ژرژ مه لیس فقید که تاثیرش بر سینما و روند شکل گیری‌اش انکار ناپذیر است.

هوگو ساخته مارتین اسکوسیزی

رمان کودکانه‌ای که برایان سلزنیک در سال 2007 با نام اختراع هوگو کابره روانه بازار نشر کرد آنقدر جذابیت داشت تا استاد مسلم سینما را شیفته کند تا آن را به زبان سینما برگرداند.

قهرمان‌های داستان سلزنیک دو کودک هستند که با ماجراجویی به دنبال یافتن جواب هایی هستند که آنها را به ژرژ مه لیس می‌رساند. در فیلم نیز دقیقا همین روند دنبال می‌شود و اسکورسیزی در بستر اصلی شکل گیری قصه تغییری انجام نداده است.

داستان هوگو عمدتا در ایستگاه زیبا و عظیم راه آهن پاریس و در دهه 1930 رخ میدهد.هوگو پسری 12 ساله است که نزد پدر مخترع خود روزگار را به خوشی سپری می کند.در حادثه ای پدر می میرد و عموی هوگو که که علی الظاهر تعمیرکار ساعت ایستگاه راه آهن است سرپرستی او را به عهده می گیرد.اما اوکه مردی دائم الخمر است روزی جسدش در رودخانه سن پیدا می شود. از اینجا به بعد است که هوگو تنها در ایستگاه راه آهن زندگی می کند و عمده وقتش را در قسمت نگهداری ساعت ایستگاه می‌گذراند.

آنچه که اسکورسیزی از فضای ایستگاه مرکزی راه آهن پاریس به تصویر می کشد خارق العاده و بی همتا است.او ایستگاه را به مثابه یک شهر کوچک برای تماشاگر تداعی می کند که شهروندان خاص خودش را دارد. مغازه دار ها ، مردم عادی و مسافران و البته خود هوگو که برای ما فعلا مهمترین شهروند به شمار می آید.رفتار و نحوه زندگی هرکدام از این افراد  در سرنوشت نهایی فیلم تاثیر گذار است و هر کدام داستانک های زیبای خود را دارند.سهم هرکدام کوچک و بزرگ در رشد هوگو آنقدر موثر است که تماشاگر از سکانس افتتاحیه نسبت به این کاراکترها موضع مثبت و منفی می گیرد و با آنهاهمذات پنداری می نماید و این مهم برگ برنده فیلم اسکوسیزی است.

شکل گیری کاراکترها و نقش هرکدام و کوچکی و بزرگی هرکدام از آنها نیز در همان سکانس های اولیه شکل می گیرد و این روند چنان نظم منطقی دارد که با عوض شدن لحن فیلم در اواسط داستان(از وقتی تماشاگر با مه لیس آشنا می شود) بازهم تغییری در ذائقه تماشاگر ایجاد نمی شود و صمیمانه سرنوشت قهرمانانش را دنبال می کند.

 البته شاید سکانس های ابتدایی برای تماشاگر بزرگسال ابتدا به ساکن کمی سرد و کسل کننده به نظر بیاید اما انرژی و یا جادوی سینما توسط اسکورسیزی چنان در فیلم تزریق می شود که تماشاگر بزرگسال نیز همراه فیلم می شود.در اینجا باید نقش جان لوگان سناریست هوگو را بسیار بزرگ ارزیابی کرد.در حقیقت او نوول زیبای سلزنیک را با تجربه ی گرانبهایی که داشته به قصه ای رویایی و سرراست برای سینما تبدیل کرده است.این کار حقیقتا از عهده کسی مانند لوگان برمی آمده که پیش از این با نگارش فیلمنامه فیلم های موفقی چون گلادیاتور (ساخته رایدلی اسکات در 2000 )،آخرین سامورایی(ساخته ادوارد زوئیک در 2003)،هوانورد(ساخته مارتین اسکورسیزی در 2004)،سوئینی تاد(ساخته تیم برتون در 2007)و رانگو (ساخته گور وربینسکی در 2011 ) مهاریت و استادی اش را به اثبات رسانیده بود.

 گرم شدن فضای داستان در فیلم هوگو پس از مرگ پدر وی و استقرار او در ایستگاه راه آهن شکل می گیرد. هوگوی کودک که مانند پدرش عشق طبیعی و استعداد فراوان در ساخت و ساز دارد مدام به یاد پدرش هست و و خاطرات خود را با او مرور می کند و مهمترین یادگاری که از او دارد همان دفترچه اوست. دفترچه ای که کارهای فنی و اختراعاتش را درآن ثبت کرده است. بامزه اینجااست که در همان سکانس افتتاحیه این دفترچه به دست یک مغاز دار عبوس و ترشرو و به زعم تماشاگر، بدجنسی می افتد و همگان پیگیر این مهم می شوند که آیا دفترچه بدست هوگو می رسد یا نه و جالب اینجااست که در نهایت می فهمیم که این پیرمرد همان ژرژ مه لیس است.

کاراکترهای واسطه در داستان به نحوی مناسب نقش آفرینی می کنند و سلزنیک با شیوایی و قدرت درک بالا آنها را خلق کرده است.در فیلم نیز سهم آنها با وفاداری منتقل شده .ایزایل شاید کلیدی ترین این کاراکترها باشد. دختری هم سن و سال هوگوی خودمان که با او دوست دوست می شود و در واقع این دختر کلید اصلی فیلم برای برملاشدن راز هویت مه لیس است. او نوه کارگردان سالخورده است و البته هیچ چیزی از گذشته او نمی داند. هر روز صبح با او به مغازه پدربزرگ در راه آهن می رود و بعد الظهر برمی گردد با این همه کمک های او به هوگو است که باعث می شود مه لیس گذشته را اقرار کند و هم چنین آخرین اختراع پدر هوگو نیز رونمایی شود و چرایی ساختش عنوان گردد.به طور طبیعی نیز در فیلم شاهدیم که ایزابل کلیدی به همراه دارد، کلیدی که شاه کلید قصه است.و از این ابزارهای نمادین در قصه فراوان است.به ویژه وقتی به سکانس های پایانی نزدیک می شویم و مه لیس به ذکر خاطرات فیلم سازی اش می پردازد این نمادها هرچه بیشتر رونمایی می شوند.

هوگو را باید یک فانتزی رویایی دانست که مارتین اسکورسیزی شیفته روایت شان باشد چون همیشه اسکورسیزی در باره پیشگامان سینما ادای احترام کرده است و در موردشان کنجکاوی نشان میداده .و در این میان دو نکته ذکرش ضروری است یکی توضیحی در باره ژرژ مه لیس و دیگری گروه همکار مارتین اسکورسیزی. مه لیس کارگردان فقید فرانسوی از پیشگامان سینما و همچنین از اولین مخترعان در به کارگیری حقه های سینمایی بود.

در فیلم هوگو روایت اوج و فرود او را شاهد هستیم و مهمترین فیلمش یعنی سفر به ماه که محصول 1903 هست ثابت می کند که او چقدر در اعتلای سینما و جدابیتش برای تماشاگران سهیم بوده است.مه لیس در هنگام کار در سینما تقریبا 45 ساله بود اما پیشینه کار در تئاتر و شعبده بازی داشت. جالب اینجااست که خانواده مه لیس اصلا اهل هنر نبودند.پدر او یک کارخانه دار بود و در صنعت کفش فعالیت موفق داشت و مادرش نیز چکمه های دست دوز دربار هلند را تهیه می کرد. خانواده حتی اجازه ندادند که ژرژ کودک به مدرسه هنر برود و محبورش کردند به حرفه پدری مشغول شود. با این همه مه لیس در سفری به لندن مجذوب نمایش و شعبده بازی شد و پس از مراجعت و مرگ پدر سهم کارخانه اش را فروخت و یکجا تئاتر معروف پاریس موسوم به هودینی را خریداری کرد.او به نمایش شعبده بازی ادامه داد و با کمک نیروی ذاتی خودش وسایلی اختراع کرد که نمایش ها و تردستی هایش را بی نظیر ساخت.

هوگو ساخته مارتین اسکوسیزی

با اختراع سینما و معرفی دستگاه سینماتوگراف در سال 1895مه لیس به سمت آن کشیده شد و علیرغم نو بودن و تازه بودن سینما، در سال 1900 عمده وقتش را صرف شناخت ایناختراع کرد تا اینکه در سال 1903 در همان تئاتر و استودیوی خودش مهمترین و تاثرگذارترین فیلمش یعنی سفر به ماه را با تروکاژها و حقه های سینمایی دست پخت خودش ساخت. یک اتفاق جالب که در تاریخ به سیاهی هم ثبت شده این است که برادران لومیر هرگز دوربین سینمایی شان را به لومیر که هموطن شان بود نفروختند و او مجبور شد از انگلستان این دوربین را تهیه کند.

هوگو ساخته مارتین اسکوسیزی

به هرحال او تا سال 1911 فیلم ساخت و پس از آن کنار کشید.و آنچه که در فیلم هوگو از او می بینیم در واقع سالهای پایانی عمر او را نشان می دهد. یک شیفته و عاشق هنر و سینما که تمام زندگی و ثروت خود را فدای سیما کرد و بیش از 20 سال را در گمنامی به سر برد . با این همه در 5 سال قبل از مرگش دوباره او را کشف کردند و آثارش دوباره اکران شد و نشان های فراوان هنری دریافت کرد. اسکوسیزی به نق از خودش از سوی جامعه سینما خواست ادای احترامی تمام قد از این پیشگام سینما داشته باشد. کاری که در انجامش واقعا موفق نیز نشان داد.

در باره گروه همکار اسکوسیزی نیز حیف است اشاره ای نشود.به مانند همیشه او همکاران ثابتی داشته است.رابرت ریچاردسون فیلمبرداری سه بعدی این فیلم را بر عهده داشته و اسکار سومش را نیز به همین سبب بدست آورد.تلما شونمیکر مانند همیشه از سال 1980 ، تدوین هوگو را به عهده داشت و هوارد شور معروف(موسیقی ارباب حلقه ها را به یاد بیاورید)نیز موسیقی متن این فانتزی سه بعدی را ساخته.

در خاتمه اینکه هوگو را می توانید به صورت سه بعدی در سینماهای معدودی که اکران شده ببینید و لذت ببرید اما به خودتان قول بدهید در حین تماشای فیلم اما و اگر نکنید و خودتان را به دستان اسکورسیزی بسپارید و به او در این سفر رویایی و فانتزی اعتماد کنید، آنگاه قطعا از تماشای هوگو لذت خواهید برد.

Hugo / کارگردان: مارتین اسکورسیزی / فیلمنامه: جان لوگان / موسیقی: هوارد شور / مدیر فیلمبرداری: رابرت ریچاردسون / تدوین: تلما شونمیکر / زمان فیلم: 128 دقیقه / محصول: 2011 آمریکا / بودجه: 150 میلیون دلار / فروش: 180 میلیون دلار

کد خبر 165046
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز