نیمه اسفند سال ۱۳۶۶ هرگز از ذهن اهالی خیابان اقبال لاهوری پاک نمی‌شود؛ روزی که یک فروند موشک رژیم بعثی عراق برای همیشه زندگی بسیاری از اهالی این خیابان را تغییر داد.

موشک

همشهری آنلاین - حسن حسن‌زاده:  ساعت ۹:۳۸ دقیقه صبح بود. همه چیز در خیابان اقبال عادی به نظرمی‌رسید. همسایه‌ها، فرش‌های گل گلی‌شان را دم عیدی‌ شسته و روی دیوار خانه پهن کرده بودند تا زیر آفتاب کم‌رمق اسفند خشک شود. پیاده‌رو پر از عابرانی بود که برای انجام کارهای عقب‌مانده‌ آخر سال پا تند کرده بودند و کاسبان خیابان شهرستانی هم مثل هر روز در انتظار دشت اول صبح بودند که ناگهان دنیا تیره و تار شد. در یک لحظه، انفجار، خون و صدای شیون بود که جای جریان عادی زندگی را گرفت و داغ روی دل اهالی خیابان اقبال گذاشت؛ داغ شهادت ۲۷ همسایه‌ای که هنوز یادشان از ذهن آنها پاک نشده است. موشک در تقاطع خیابان‌های اقبال لاهوری و شهرستانی، درست به جایی که ده‌ها واحد مسکونی دیوار به دیوار هم قرار داشتند اصابت کرد. شدت انفجار به اندازه‌ای بود که ده‌ها واحد مسکونی به‌طور کامل ویران و ۱۵۰ نفر مجروح شدند. بر اساس گزارش ستاد بازسازی منازل موشک ‌خورده، در این حادثه ۲۳ واحد مسکونی ۷۰ تا ۱۰۰‌درصد، یک واحد ۵۰ تا ۷۰ ‌درصد و ۱۲۵ واحد مسکونی تا مرز ۵۰‌درصد تخریب شد.

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

رفتگر شجاع فرزندانم را نجات داد

برای بسیاری از شاهدان عینی، حادثه صبح روز ۱۷ اسفند ۱۳۶۶ یعنی دلشوره دائم برای بچه‌ها و ترس از دست دادن عزیزترین آدم‌های زندگی؛ اضطرابی که با وجود گذشت حدود ۴ دهه، هنوز هم با یادآوری آن خاطرات، اضطراب دربند بند وجودشان موج می‌زند. «فاطمه باقی‌زاده» یکی از شاهدان عینی و از ساکنان خیابان اقبال لاهوری است که موشک درخانه همسایه‌اش منفجر شد. او وقایع آن روز را این‌طور تعریف می‌کند: «من وقتی موشک به خانه همسایه خورد، باردار بودم. آن روز پشت چرخ خیاطی نشسته بودم و پرده می‌دوختم. دوختن پرده تمام شده بود و من آمدم ازاتاق بیرون بروم که صدایی آمد. صدا آن‌طوری که بعد از انفجار می‌شنوی نبود. می‌گویند نزدیک آدم که موشک منفجر شود صدا خیلی کمتر است. فکرکردم زلزله است. میان چهارچوب در پناه گرفتم اما دیدم زیر پایم خاک و آجر است. باز هم متوجه نشدم موشک به کوچه ما خورده. همه جا در یک لحظه پر از گرد و غبار شد. از خانه که بیرون آمدم دیدم کوچه نیست. دیوار خانه‌های اطراف ویران شده و صدای شیون است که تمام کوچه را برداشته. دیدم همسایه‌ها پسر خون‌آلودی را روی دست می‌برند. آنقدر گیج بودم که آن لحظه نفهیدم پسر من است. مادرم به آوار دیوار خانه اشاره کرد و داد زد: بدو بیا بچه‌هایت این زیر هستند. هرچه دادم می‌زدم کسی برای کمک نمی‌آمد. همه گیج و مبهوت بودند. من هم زخمی شده بودم. چیزی یادم نیست جز اینکه من را در یک آمبولانس گذاشتند تا برای مداوا به بیمارستان فجر ببرند. داشتم از دلشوره بچه‌ها می‌مردم. به بیمارستان که رسیدیم دلم قرص شد. یک رفتگری داشتیم که به او گفته بودم از همسایه‌ها برایت ماهانه می‌گیرم. آن روز سر ساعت ۹ برای نظافت کوچه آمده بود. همان لحظه‌ای که به در خانه ما رسیده بود و داشت با بچه‌های من حرف می‌زد موشک به خانه همسایه خورد. آن رفتگر شجاع درست در لحظه انفجار خودش را روی بچه‌های من انداخته بود که آنها آسیب نبینند. وقتی به بیمارستان رسیدیم آن رفتگر را هم به بیمارستان فجر آورده بود. تا من را دید این ماجرا را برایم تعریف کرد و گفت نترس بچه‌هایت زنده هستند.»

روزی که موشک‌های بعثی ساکنان خیابان اقبال را داغدار کرد | رفتگر شجاع، فرزندانم را از زیر آوار نجات داد

همه امدادگر شدیم

خاطرات تلخ حمله موشکی به خیابان اقبال لاهوری، هنوز در ذهن ساکنان این اقبال و شاهدان عینی تازه است. اول صبح، مردها سر کار بودند و بچه‌ها در حیاط خانه‌ها سـرگرم بازی که حادثه رخ داد. «داود رضایی» یکی از شاهدان عینی و از ساکنان خیابان اقبال می‌گوید:‌» آن روز در خیابان اقبال، اتوبوس‌ها منتظر مسافران بودند که صدای انفجار همه چیز را به هم ریخت. بسیاری از خانه‌ها ویران شد و شیشـه‌های مغازه‌ها و خانه‌ها از شدت انفجار فرو ریخت. اهالی سراسیمه از خانه‌ها بیرون دویدند و هر کسی به سمتی می‌دوید. نمی‌دانستیم از کجا باید شروع کنیم. ولی در یک چشم به هم زدن همه امدادگر شدیم و سراغ زخمی‌ها رفتیم. به محض شنیدن صدای انفجار به خیابـان آمدم. کوچه‌های تنگ و باریک، بسته و خانه‌ها آوار شده بود. اهالی مشغول درآوردن مجروحــان و کشـته شـده‌ها از زیرآوار بودند.»

من و خانواده‌ام زیرآوار بودیم

شدت انفجار موشک در خیابان اقبال به اندازه‌ای بود که علاوه بر تخریب کامل منازل مسکونی در محل برخورد موشک، تا شعاع چندین‌متر از اطراف محل اصابت، دیوارها خانه‌ها تخریب شد و بسیاری زیر آوار ماندند. «مسعود نوروزی» یکی دیگر از اهالی همین خیابان است که امدادگران و مردم محله او و خانواده‌اش را از زیر آوار بیرون آوردند. او می‌گوید: «تازه دسـت همسر و فرزندانم را گرفته و از خوزستان به تهران آمده بودم. چند روزی بود که در خانه جدیدمان در این خیابان مستقر شـده بودیم که آن روز فرا رسـید. طبقه دوم بودیم. من و همسـرم زیرآوارهای طبقه همکف‌گیر افتادیم. طبقه دوم فرو ریخته بود و اطرافمان پر بود از صدای ناله. ۲ سـاعتی گذشت که آمدند و ما را از زیر آوار بیرون آوردند. البته من زیاد ترسی به دل نداشتم. چون چند سالی را در جنوب با این تجربه‌ها پشت سر گذاشته بودیم. اما روزهای تلخی بود. یک محله عزادار شده بود. با این همه، هم‌محله‌ای‌ها غیرت کردند و هر کسـی هرکاری که از دسـتش بر می‌آمد برای همسایه‌ها انجام می‌داد.»

روزی که موشک‌های بعثی ساکنان خیابان اقبال را داغدار کرد | رفتگر شجاع، فرزندانم را از زیر آوار نجات داد

اینجا ستاد شیشه‌بری شد

بعد از انفجار موشک، استانداری تهران در حسینیه قدیمی خیابان اقبال، ستادی برای رسیدگی به نیازهای حادثه‌دیدگان تشکیل داد. اسمش را ستاد شیشه‌بری گذاشته بودند و اهالی محله هم برای انجام امورات ستاد و امدادرسانی بهتر به هم‌محلی‌ها گوشه‌ای از کار این ستاد را گرفتند. «داود رضایی» می‌گوید: «یکی دو ساعت بعد از انفجار موشک، استاندار تهران به خیابان اقبال آمد و بعد از تشکیل جلسه و بررسی میزان خرابی‌های محله قرار شد تا با اجازه مالک اصلی حسینیه اقبال، آن را به ستاد شیشه تبدیل کنیم. همان روز این کار انجام شـد. چند مغـازه پایین‌تر گاراژی تبدیل به دفتر کار معاون استاندار و سایر مسئولان شد که مدام برای سرکشی و بررسی شرایط خیابان اقبال در رفت‌وآمد بودند و حسینیه هم که ستاد شیشه‌بری بود.» در اثر موج انفجار شیشه پنجره بسیاری از خانه‌هایی که از محل اصابت دور بودند، شکست. کار ستاد شیشه خیابان اقبال هم نصب شیشه این پنجره‌ها بود. رضایی ادامه می‌دهد: «خیلی زود حسینیه پر شد از شیشه‌هایی که از طرف استانداری ارسال شـده بود و ۱۲ شیشه‌بر در کنار هم کار را شروع کردند. شیشـه‌برها مدام در رفت‌وآمد به خانه‌ها بودند. پنجره‌ها را اندازه می‌زدند و بعد از برش شیشـه‌ها آنها را رایگان نصب می‌کردند. نزدیک به ۴۰ روز این کار ادامه داشـت. هر روز از اول صبح تا نیمه‌شب شیشه‌برها سخت مشغول کار بودند. تا اینکه کل شیشـه‌های فروریخته تعویض شد. این ستاد البته خیابان‌های اطراف را هم به‌طور کامل پوشش می‌داد و به کار هرکسی که مراجعه می‌کرد خیلی زود رسیدگی می‌شد. تمام این روزها مردم با بیل و کلنگ مشغول آواربرداری بودند.»

شیشه‌برهای داوطلب به خط شدند

به جز آن گروه از اهالی خیابان اقبال که در روزهای نخست بعد از انفجار موشک در کار آواربرداری کمک‌ حال امدادگران بودند، شیشه‌برهای محله هم داوطلبانه در ستاد شیشه مشغول کار شدند. «رضا آذری» یکی از شیشه‌برهای قدیمی محله می‌گوید: «برای‌کاری به خیابان پیروزی رفته بودم که خبردار شـدم در محله ما موشـک زده‌اند. نمی‌دانم چطور خودم را به خیابان اقبال رساندم. نمی‌دانسـتم که خانواده‌ام سالم هستند یا نه. تا بیایم و سـری به خانه بزنم نصف عمر شدم. قیامتی به پا شده بـود. پیکرها را از زیر آوارها بیرون آوردیم و بعد هم در حسینیه اقبال که ستاد شیشه شده بود مستقر شدیم. شـب و روز نداشتیم تا شیشه‌های شکسته تمام خانه‌ها و مغازه‌های محله را عوض کنیم اما خدا را شکر همه همت کردند و این کار خیلی زود جمع شد.»

کد خبر 708283

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار دروازه طهرون

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha