شنبه ۲ آذر ۱۳۸۷ - ۱۲:۳۲
۰ نفر

عباس تربن: بیا بگیر سیب را، نسبت به مجموعه‌شعرهای نوجوان سال‌های اخیر، ارزشمند و قابل‌توجه است.

با اینکه ملکی از شاعران باسابقه و پیشکسوت شعر نوجوان است، در این مجموعه پابه‌پای مخاطبان نوجوان پیش آمده و جسارت‌های شاعرانه‌اش، اگر بیشتر از شاعران تازه‌نفس و جوان نبوده باشد، کمتر نیست:

   «وب: تار عنکبوت/ تنهایی و سکوت/ چت: گفت‌وگوی من/ با هیچِ روبه‌رو»

   بیا بگیر سیب را، از معدود مجموعه شعرهای نوجوان به‌روز و زنده است. شاعر در این کتاب، مخاطب را دست‌کم نمی‌گیرد و سر او را با مقداری تشبیه خشک‌وخالی و وصف طبیعت گرم نمی‌کند. او به شهر، خانه و اتاق نوجوان پا گذاشته و با او جدی‌جدی صحبت می‌کند و سؤال‌هایی می‌پرسد که با وجود سادگی، مشکل بتوان جوابی برایشان پیدا کرد:

   «خدا به سوسک هم/ اجازه داده زندگی کند/ ولی من و تو/ به او اجازه می‌دهیم؟/ نمی‌دهیم!»

   وقت غذاخوردن رسیده، ولی «دور سفره خالی است» و سر هرکس به کاری گرم. «پونه از سر بساط بازی‌اش/ پا نمی‌شود» و پوریا «هم از نوار و ضبط خود جدا نمی‌شود». پدر هم که از سر سفره بلند شده و روزنامه‌ای به دست گرفته. می‌ماند سفره‌ای پهن و مادری تنها که هیچ‌کس تنهایی و حسرتش را از این پراکندگی و فاصله نمی‌بیند. هیچ‌کس به جز شاعر:
«او به جای شام/ -لقمه‌ای-/ حسرت گذشته می‌خورد»

   یکی دیگر از ویژگی‌های مثبت این مجموعه‌ تنوع مضمون و موضوع شعرهاست. در هر یک از شعرهای این کتاب، می‌توانید تکه‌ای از زندگی را پیدا کنید: آلودگی هوا و شهر خاکستری، زلزله، مِهری که از نگاه خوانده می‌شود، سوسکی که از جیغ دختر زهره‌ترک می‌شود، مادربزرگی که از ته دل قربان‌صدقۀ همه می‌رود و...

   با اینکه بیشتر شعرهای کتاب در قالبی واحد، یعنی نیمایی، سروده شده‌اند، حس تکرار و یک نواختی به مخاطب دست نمی‌دهد. بخشی از این تنوع، به‌خاطر وزن‌های مختلف است  و بخش دیگر به نگاه و حرف‌های متفاوت و تازۀ شاعر برمی‌گردد.

   ناگفته نماند پاره‌هایی از شعرها می‌توانست صورتی منسجم‌تر داشته باشد و با قوت بیشتری به بیان مضمون بپردازد. یا در بعضی سطرها می‌شد به نکته های ریز، توجه بیشتری داشت. مثلاً در این سطرها گذشته از اینکه «ویندوز» چقدر در بافت زبانی شعر جاافتاده، به نظر می‌رسد از این کلمه به شکل مناسبی استفاده نشده است.

    این‌طور که به نظر می‌رسد، «ویندوز» در اینجا نه به معنای «سیستم‌عامل» (چون فعل «بازبودن» تناسبی با آن ندارد) که به جای «پنجره» یا صفحه‌های کامپیوتری و اینترنتی مورد استفاده قرار گرفته است. از طرفی شاعر در به‌کارگیری این کلمه، به شکلی ایهام‌گونه و دوپهلو، قصد تداعی پنجرۀ خانه را نیز داشته است. با همۀ این توضیح ها وقتی نتیجه را مرور می‌کنم، می‌بینم که یک‌جای کار می‌لنگد و گذشته از اینکه شعر رنگ‌وبویی از طنز به خود گرفته، در نهایت حس می‌کنم شاعر مثل بقیۀ شعرهایش، به زبان فارسیِ احساس، با من صحبت نکرده است:

   «ویندوز باز بود که از پشت پنجره/ از پشت پرده‌های کشیده/ آمد بهار و رفت»

   در ادامه شعر «طرح نو» را از این مجموعه می‌خوانید.

   «مداد را بردار/ به روی صفحۀ کاغذ/ - که مثل دیوار است -/ دو طرح، از دو-سه تا پنجره بزن/ و پشت پنجره، کوهی/ و آسمانی صاف/ درخت سبزی،  بر شاخه‌هاش گنجشکان/ و آفتابی گرم از محبت خورشید/نگاه کن آن‌وقت/ به طرح منظره‌ات/ به آسمان و به کوه/ به آفتاب درخشان/ به باد- وقتی که-/ عبور می‌کند از برگ‌های نقاشی/ و می‌وزد بر تو»

   و اما دو گلایه از این کتاب، باید از طرح جلد غریب و خاکستری کتاب گله کنم که هیچ کشش و جذابیتی ندارد؛ درست مثل تصویرهای کتاب که به خاطر خاص و نامتعارف‌بودنشان، بعید می دانم مخاطب نوجوان از آن خوشش بیاید.

   گلۀ دیگرم از شاعر کتاب است که یک غزل بین این‌همه شعر نیمایی (دقیقاً چهارده شعر) قرار داده و یک‌دستی شعرهای کتاب را از نظر قالب به هم زده است.

   * بیا بگیر سیب را
   * سرودۀ بیوک ملکی
   * تصویرگری هاجر سلیمی‌نمین
   * انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
   * 700 تومان

کد خبر 67372

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز