سه‌شنبه ۵ آذر ۱۳۸۷ - ۰۶:۰۷
۰ نفر

زری نعیمی: «اوژن تریویزاس» می‌گوید: «درون هر چیز کوچکی، حتی به ظاهر معمولی و بی‌اهمیت، یک داستان وجود دارد.

نیِ آب پرتقال، چوب بستنی، هسته‌ گیلاس، بادام سوخته، بادکنک‌های آبی و کاغذهای براق آب‌نبات، کبریت‌های سوخته، حباب‌های قند و روبان‌های مخملی، همه و همه، هزاران داستان پنهان دارند.»

درست از همین جا شروع می‌شود تفاوت نگاه داستانی با نگاه غیرداستانی. نگاه داستانی، قدرت و ظرفیت دیدن چیزهایی را دارد که برای نگاه غیرداستانی اصلاً قابلیت دیده شدن را ندارند. هسته‌ گیلاس، چوب بستنی وکبریت سوخته؛ این موجودات زیر دست و پا ریخته‌اند، همه جا هستند. اما فقط نگاه داستانی، این ذرات کوچک و پیش پاافتاده را می‌بیند و صدای داستانی را که درون آنهاست می‌شنود.

   تریویزاس با این نگاه به سراغ گربه‌های سیاه می‌رود. ذهن داستانی‌اش را روی گربه‌های سیاه میخ می‌کند. بعد با چکش مخصوص، این میخ ذهنی را تا آنجا که امکان دارد می‌کوبد تا برود به آن اعماق. برای همین می‌تواند با گربه‌های سیاه و پا به پای قهرمان یا شخصیت اصلی داستان آخرین گربه‌ سیاه، فرو برود در اعماق لایه‌های داستان. و از آن اعماق ناشناخته انبوهی از ماجراهای پر پیچ و خم را بکشد به سطح داستان و بریزد همه را روی زمین داستان. پا به پای گربه‌های سیاه به سفر می‌روی. سفر به اعماق. بیست هزار فرسنگ را یادت هست؟ نه به زیر دریاها،‌ یا به لایه‌های زیر و مرکز زمین. بیست هزار فرسنگ به اعماق ناشناخته‌ انسان در همین روی زمین.

   موضوع داستان خیلی پیش پاافتاده است. همان چیزهایی که اسمش را گذاشته‌ایم خرافه‌های ذهنی. ما می‌گوییم به حرف یا دعای گربه‌ سیاه باران نمی‌آید. گربه‌ سیاه یک سوژه است. من می‌گویم گربه‌ سیاه بهانه است؛ بهانه‌ای برای این سفر داستانی پر ماجرا. هر چه پیش می‌روی در ماجراها، هولناک‌تر می‌شوند و درنده‌تر. نگاه تریویزاس، خیلی خونسرد و آرام می‌خزد، مثل مار در لابه‌لای سطرهای داستان. وحشتی سرد و درنده در ماجراها خوابیده که با خواندن هر کدام از آنها، درندگی‌اش تا اعماق ذهن رخنه می‌‌کند.
حدس‌تان غلط از کار درمی‌آید.

 در این کتاب خبری از ژانر وحشت نیست. سر و کاری با سرزمین اشباح و دارودسته شبح‌ها و نیمه‌شبح‌ها هم نداریم. فرانکشتاینی وجود ندارد تا از خون انسان‌ها تغذیه کند. اینها وحشت از نوع گرم است. و آنقدر از اینها خوانده‌ایم که دیگر خواندنشان شده است تفریح و سرگرمی. تریویزاس پابه‌پای آخرین گربه‌ سیاه، ما را به‌اعماق سرزمین وحشت سرد می‌برد. با او به تالار وحشت، سرزمین ارباب سایه‌ها و جنگ اشباح خون‌خوار سفر نمی‌کنیم. گربه‌های سیاه بهانه‌ای هستند برای سفر به اعماق ناشناخته‌ آدم‌ها. وحشت این سفر، در ظاهر آن نیست.

   ظاهر ماجراها شاید به نظر بیشتر فانتزی باشند و کمی طنز و مبالغه. وحشتِ درنده و سردی اما در باطن ماجراها وجود دارد؛ یک وحشت ناشناخته. اگر کمی نگاهت را به نگاه داستانی اوژن تریویزاس نزدیک کنی، اگر با نگاه او همراه شوی، می‌توانی آن داستانی را که می‌خواهد در سوژه‌ گربه‌ سیاه برایت روایت کند، پیدا کنی.

   ماجرای اصلی خیلی ساده است. گوش بده:

   همشهریان عزیز، دوستان رنجدیده! می‌دانید مسبب این همه بدبیاری، این همه رنج و این همه سرسختی که به روزگار پوچ‌ ما روی آورده کیست؟

   بچه‌ تخسی که لپ‌های کثیفی داشت به طعنه گفت:«حماقت‌های ما!»

   پیرزنی داد زد: «گناهان ما!»

   اشتباه می‌کنید: مقصر اینها چیز دیگری است: گربه‌های سیاه! ... اینکه هر چیز سیاهی جز بدبختی و بدبیاری با خودش نمی‌آورد، کاملاً واضح و غیرقابل بحث است و تاریخ هم این را ثابت کرده است. جادوی سیاه، بازار سیاه، فهرست سیاه! قلب‌های سیاه! جوش‌های سرسیاه! سیاه سرفه... کی مسئول این فلاکت و فجایع است: گربه‌های سیاه.

   سخنران با هیجان ادامه‌ می‌دهد: کی مسئول چاق شدن ما، دیر رسیدن اتوبوس، بی‌خوابی‌های شبانه و باد شکم ماست و همه جواب می‌دهند: گربه‌های سیاه! مقصر همه‌ رنج‌های اجتماعی و فردی آدمیزاد را از اول تاریخ تا به حال پیدا کرده‌اند. حالا باید تمام کینه، نفرت و سیاهی این تاریخ طولانی را سر گربه‌‌های سیاه خالی کنند. وحشت سرد و درنده از همین جا آغاز می‌شود. وقتی آدم‌ها می‌خواهند مقصر را، مقصر سیاه را، مجازات کنند؛ گربه‌های سیاه، نقاب را از روی چهره‌ آشکار آدم‌ها برمی‌دارند. تا چهره‌ دیگرشان را هم خوب ببینیم. وحشت نکنید. این چهره‌ تک‌تک ماست. خوب نگاهش کنید.

   آخرین گربه‌ سیاه 
   نویسنده: اوژین تریویزاس 
   ترجمه: شهره‌ نورصالحی
   ناشر: مرکز
   چاپ اول: 1386
   تعداد صفحه ها: 246 
   قیمت: 3200 تومان

کد خبر 68076

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز