هفته‌نامه‌ی دوچرخه>ترجمه‌ی یارا منصوری: از آن‌هایی نیست که از بچگی دوست داشته‌اند نویسنده شوند. خودش می‌گوید همیشه می‌خواسته کارتونیست روزنامه شود و در دوران دانشگاه کمیک‌استریپی را به‌نام «ایگدوف»‌ برای روزنامه‌ی دانشگاه مریلند طراحی می‌کرده است.

ســـفر دور و دراز یک بچه‌ی چلمن!

او دوست داشته پس از دانشگاه یک کارتونیست واقعی شود، اما درخواست‌هایش به روزنامه‌های گوناگون همیشه رد می‌شد. برای همین تصمیم گرفت کارتون را با متن تلفیق کند و سرانجام نویسنده شد.

«جف کینی»، نویسنده و تصویرگر۵۰ساله‌ی مجموعه‌ی پرطرفدار و پرفروش «خاطرات یک بچه‌ی چلمن» (Diary of  a Wimpy Kid) است. این مجموعه در ایران با نام‌های گوناگونی مثل «دفتر خاطرات پسر لاغرو»، «خاطرات بچه‌ی دست و پا چلفتی»، «خاطرات یک بی‌عرضه»، «دفترچه‌ی خاطرات یک بی‌عرضه»، «دفتر خاطرات بچه‌ی لاغرمردنی»،‌ «دفترچه‌ی خاطرات یک بچه‌ی لاغر» و... منتشر شده، اما انتشارات «حوض‌نقره» عنوان خاطرات یک بچه‌ی چلمن را برای این مجموعه انتخاب کرده است.

جف کینی درباره‌ی این مجموعه‌ی پرطرفدار می‌گوید، دوران کودکی و نوجوانی معمولی و ساده‌ای داشتم، اما ماجراهای خنده‌دار زیادی هم برایم اتفاق افتاد. می‌خواستم درباره‌ی بخش‌های بامزه‌ی بچگی‌ام کتابی بنویسم که آدم‌ها را بخنداند. به این ترتیب او براساس خاطرات خودش زندگی «گِرِگ هِفلی» را به‌عنوان یک پسر نوجوان چلمن خلق کرد.

نگارش اولین جلد این مجموعه، نزدیک به ۹ سال طول کشیده است. او چهار سال روی ایده‌ی داستان کار می‌کرده، چهار سال آن را می‌نوشته و برایش تصویرگری می‌کرده و حدود یک‌سال هم طول کشیده تا چاپش کند! برای همین فرصت دیگری برای نوشتن کتابی دیگر نداشته است.

به این ترتیب جف کینی از سال ۲۰۰۷ میلادی نگارش و چاپ این مجموعه را شروع کرد و تا حالا ۱۶جلد اصلی این مجموعه را به همراه هفت جلد مکمل و ضمیمه‌ی آن برای هواداران بچه‌ی چلمن عرضه کرده است.

او شانزدهمین جلد این مجموعه را در دوران کرونا و درباره‌ی دوران قرنطینه نوشته است و این‌روزها در حال نگارش فیلم‌نامه‌ی مجموعه‌ی انیمیشن سه‌بعدی بچه‌ی چلمن برای دیزنی‌پلاس است. ناگفته نماند که پیش از این در فاصله‌ی سال‌های ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۷ میلادی، چهار فیلم سینمایی هم براساس کتاب‌های این بچه‌ی چلمن ساخته شد.

براساس آمار اعلام شده، ۱۶جلد اصلی و هفت جلد مکمل این مجموعه از سال ۲۰۰۷ تا امروز، ۲۵۰میلیون نسخه در جهان فروش داشته و در بین مجموعه‌کتاب‌های پرفروش تاریخ ادبیات قرار دارد. در این فهرست  هم‌چنان مجموعه‌ی کتاب‌های «هری پاتر» با فروش بیش از ۵۰۰میلیون نسخه از سال ۱۹۹۷ میلادی تاکنون، رتبه‌ی نخست را در اختیار دارد.

به مناسبت چاپ تازه‌ترین کتاب خاطرات یک بچه‌ی چلمن و انتشار اولین انیمیشن سه‌بعدی این مجموعه، در ویژه‌نامه‌ی ۲۱سالگی دوچرخه به سراغ این نویسنده‌ و تصویرگر و ماجراهای جذاب زندگی‌اش رفتیم تا بیش‌تر با او و ماجرای شکل‌گیری داستان‌های گرگ هفلی آشنا شویم.


* * *

  • می‌دانیم که اکثر خوانندگان این گفت‌وگو به‌خوبی با مجموعه‌ی خاطرات یک بچه‌ی چلمن آشنا هستند. اما دوست دارم برای آن عده‌ی کمی که آن را نمی‌شناسد کمی از این مجموعه‌کتاب از زبان خودتان بگویید تا شاید آن‌ها هم به‌زودی به جمع خوانندگان این مجموعه اضافه شوند.

این مجموعه‌کتاب درباره‌ی یک پسربچه‌ی لاغرمردنی کلاس هفتم به‌نام گرگ هفلی است که کمی بیش از حد به خودش و استعدادهایش باور دارد. علی‌رغم شکست‌های پی‌درپی و بی‌استعدادی‌اش در همه‌چیز(!) او باور دارد که در آینده قرار است آدم معروف و مشهوری شود. بیش‌تر بار طنز کتاب بر سر شکست‌هایی است که او به‌خاطر اعتمادبه‌نفس کاذب خیلی خیلی زیادش می‌خورد.

  • کنجکاوم بدانم که چه‌طور شد که به نویسندگی رو آوردید.

در کالج می‌خواستم کارتونیست مطبوعات شوم. رؤیایم این بود که حرفه‌ی قهرمانانم را دنبال کنم. قهرمان‌های من کارتونیست‌ها بودند. «چارلز شولز»، «بیل واترسون»،‌ «گری لارسون» و از همه مهم‌تر کارتونیست موردعلاقه‌ام «کارل بارکس» که مجموعه‌ی «دانلد داک» و «عمواسکروچ» را در دهه‌های ۴۰ تا ۶۰ میلادی می‌نوشت.

وقتی از دانشگاه خارج شدم، فهمیدم کسی برای من فرش قرمز پهن نکرده! هیچ روزنامه و مجله‌ای کارهای مرا دوست نداشت و برای سه سال پیاپی فقط نامه‌های ردشدن آثارم را دریافت می‌کردم. بعد با خودم فکر کردم که کارتون‌هایم را یواشکی وارد کتاب‌ها کنم. البته از زمانی که این کار را شروع کردم تا چاپ اولین کتابم، بیش از هشت سال طول کشید و در این مدت کارهایم را به هیچ‌کس نشان ندادم.

  • چه روند فکری‌ای را طی کردید تا از یک کارتونیست به یک نویسنده و تصویرگر کتاب نوجوان تبدیل شوید؟

آرزو می‌کردم که کاش این روند، فکری بود! بیش‌تر مسیری پر از شکست و طردشدن بود. من عاشق فضای روزنامه‌ها بودم. دو شغل اولم هم در روزنامه بود، اما برای ورود به بخش تصویرگری در روزنامه، همیشه دیواری مرتفع و بدون در جلویم قرار داشت!
آن‌زمان مجلات مصور را هم خیلی دوست داشتم. یادم است روزی که داشتم طبق معمول یکی از آن‌ها را با کمیک‌های بی‌شمار و تصویرسازی‌شان نگاه می‌کردم، ناگهان به خودم گفتم: این قالبی است که باید در آن کار کنم. در آن دوران شور و انرژی زیادی برای خلق تصاویر کارتونی داشتم وکتاب‌ها و مجلات مصور، راه ورود من به یک دنیای جدید بود.

  • چه زمانی شروع به نوشتن و جمع‌آوری ایده برای داستان‌ نوجوان کردید؟ چه‌طور می‌خواستید با این گروه سنی ارتباط برقرار کنید؟

معمولاً مردم چیزی را که الآن می‌خواهم بگویم باور نمی‌کنند، اما در تمام سال‌هایی که درگیر این کتاب بودم، هرگز برای یک لحظه هم فکر نکردم که دارم برای مخاطب کودک و نوجوان کار می‌کنم! در واقع برای بزرگ‌سالانی می‌نوشتم که کمیک دوست دارند.

زمانی که کارم را روی این داستان شروع کردم، قفسه‌ی کتاب‌های طنز و داستان‌های مصور، یکی از بزرگ‌ترین قسمت‌های هرکتاب‌فروشی بود. آن‌زمان ایده‌ی نوشتن کتابی را با عنوان «یک سال از زندگی» در ذهن داشتم که درباره‌ی گذراندن یک سال تحصیلی بود. فکر می‌کردم مخاطبانم بزرگ‌سالانی خواهند بود که شیفته‌ی طنز و داستان‌های مصورند و از خواندن داستانی نوستالژیک لذت خواهند برد که در آن به دوران کودکی و  نوجوانی از دید یک بزرگ‌سال نگاه می‌شود. منبع الهامم، کودکی و نوجوانی خودم و اتفاقات بامزه‌ای بود که برایم افتاده بود. فکر می‌کردم اکثر مردم در دوران کودکی و نوجوانی لحظات خنده‌داری داشته‌اند، پس برای همین با داستان‌های من احساس نزدیکی خواهند کرد.

  • با این حساب، دقیقاً کی متوجه شدید خوراکی را که برای بزرگ‌سالان می‌پزید را کودکان می‌خورند؟!

راستش ناشرم مرا متوجه این موضوع کرد! کتابم را به سردبیر انتشارات سپرده بودم و آن‌ها جلسه‌ای گروهی با من ترتیب دادند و به من گفتند: این داستان برای نوجوانان است!

برایم تکان‌دهنده بود! چیزی را که می‌شنیدم باور نمی‌کردم. می‌دانم که الآن شنیدن این حرف‌ها از من، ‌احمقانه به‌نظر می‌رسد! ولی واقعاً برایم شوکه‌کننده بود. ابزار اصلی من در کتابم، طنز بود و فکر می‌کردم نوجوانان درک نمی‌کنند که راوی داستان من، پسری متوهم و غیرقابل اعتماد است.

اوضاع برایم ناجور شد. با این حال کتاب را منتشر کردم و با شرایط پیش‌آمده کنار آمدم. خوش‌بختانه مجبور نبودم چیزی را در داستانم تغییر دهم. فقط باید اعتماد می‌کردم که مخاطبم به‌قدر کافی باهوش و نکته‌بین هست که طنز این اثر را به‌درستی درک کند. اما راستش در ادامه شگفت‌زده شدم!

شگفت‌زده شدم از این‌که این مجموعه‌داستان، چه سفر طولانی و دور و درازی در جهان داشته است. من این مجموعه را در ایالت ماساچوست، در شهری کوچک به‌نام «پلین‌ویل» نوشتم. برایم بسیار جالب بود که این داستان‌ها چه‌طور از شهری کوچک و ناشناخته به کل دنیا سفر کرده‌اند. واقعاً غیرقابل‌باور است.

  • از ابتدا به یک مجموعه‌داستان مصور فکر می‌کردید یا یک تک‌داستان؟

راستش به یک کتاب قطور فکر می‌کردم! اولین کتابی که به ناشر دادم ۱۳۰۰ صفحه داشت! ناشر متقاعدم کرد که آن را به سه کتاب تقسیم کنم. بعد قراردادی برای پنج کتاب و بعد هفت کتاب بستم وهمین‌طور این مجموعه ادامه پیدا کرد.

  • شما در دوران کرونا هم بی‌کار نبوده‌اید و باز هم از گرگ هفلی نوشته‌اید. ایده‌ی کتاب تازه‌ی «پایان عمیق» از کجا به ذهتان رسید؟

بی‌شک قرنطینه! همه‌ی ما در دو سال اخیر شرایط قرنطینه را تجربه کرده‌ایم و با خودم فکر کردم باید شرایط پشت سرگذاشتن این تجربه‌ی عجیب را هم در کتاب‌هایم ثبت کنم.

داستان طبق معمول درباره‌ی خانواده‌ی هفلی‌هاست که در دوران قرنطینه در زیرزمین خانه‌ی مادربزرگ گیر افتاده‌اند. آن‌ها تصمیم می‌گیرند با اجاره‌کردن یک وسیله‌ی نقلیه از این موقعیت بغرنج فرار کنند و به طبیعت‌گردی بروند.
البته من به‌شخصه از دوران قرنطینه لذت بردم چون وقت بیش‌تری را با خانواده گذراندم، اما خب برای هفلی‌ها قرنطینه تجربه‌ی خوشایندی نبود!
 

ســـفر دور و دراز یک بچه‌ی چلمن!

  • مشکل‌ترین بخش نوشتن این قسمت چه بود؟

به‌نظرم مشکل‌ترین بخش به زمانی مربوط می‌شود که این داستان در آن نوشته شد. همه‌ی ما اوایل همه‌گیری کرونا و شرایط تلخ آن‌زمان را به‌یاد داریم. واقعاً خیلی برایم سخت بود که در آن شرایط غم‌انگیز، باید شوخی‌های داستان را می‌نوشتم. اصلاً زمان خنده‌داری نبود و خنده‌داربودن خیلی سخت بود.

  • در پایان دوست دارم کمی هم درباره‌ی مجموعه‌ی انیمیشن سه‌بعدی خاطرات یک بچه‌ی چلمن بگویید. قسمت اول آن را که به‌تازگی دیده‌ایم و قسمت دوم آن یعنی «خاطرات یک بچه‌ی چلمن: قوانین رودریک» (که در ایران به نام «حرف، حرف رودیک است و بس!» منتشر شده) هم مراحل تولید خود را می‌گذراند. به‌نظر می‌رسد که تجربه‌ی خوشایندی برایتان بوده است.

راستش اولین‌بار است که می‌بینم گرگ در دنیای انیمیشن دقیقاً شبیه گرگ در داستان‌های کتاب است. فکر می‌کنم وقتی مخاطبان نوجوان، این مجموعه‌ی ‌انیمیشن را ببیند، بگویند: «اوه! این دقیقاً دنیای واقعی بچه‌ی چلمن است!»
خودم که خیلی از این تجربه هیجان‌زده هستم وفکر می‌کنم واقعاً خیلی خوب از آب درآمده. امیدوارم نوجوانان و خانواده‌هایشان هم از تماشای این انیمیشن‌ها لذت زیادی ببرند.

داستان قسمت دوم براساس کتاب دوم خاطرات یک بچه‌ی چلمن و درباره‌ی رابطه‌ی گرگ و برادر بزرگش «رودریک» است. والدین این دو در تلاشند تا در طول تعطیلات تابستانی گرگ و رودریک بیش‌تر به هم نزدیک شوند و حس برادری‌شان پررنگ‌تر شود!

راستش همه‌ی ما در جهان در این چند سال روزهای سختی را پشت سر گذاشتیم، بنابراین فکر می‌کنم تماشای انیمیشن کمدی، چیزی است که تمام خانواده می‌توانند از آن لذت ببرند. من واقعاً از این تجربه راضی هستم و امیدوارم نوجوان‌ها هم از آن راضی باشند.

کد خبر 652451

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha