جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۶ - ۱۶:۰۴
۰ نفر

گروه حوادث: مرد جوانی که دست به قتل مستاجر مادرزنش زده بود، بعد از 5 ماه مخفی شدن در گورستان ماشین‌ها هنگامی که قصد دیدار با خانواده‌‌اش را داشت دستگیر شد.

ساعت22 و10 دقیقه بیست و سوم آذرماه گذشته، هنگامی‌که افشین داماد 35 ساله خانواده قصد داشت از خانه خانواده همسرش در مهرآباد جنوبی به خانه خودشان بازگردد، جلوی در خانه  با مرد جوانی روبرو شد که دقایقی بعد مواجهه با او مسیر زندگی‌اش را تغییر می‌داد.

این جوان 26 ساله به نام مرتضی مستاجر مادر زنش بود که برای تعمیر لوله فاضلاب منزلشان به مقابل منزل آنها آمده بود و از زن صاحبخانه‌ می‌خواست لوله را تعمیر کند اما وقتی صاحبخانه گفت  زمانی که خانه را به آنها تحویل داده لوله سالم بوده  و بنابراین باید خودش لوله را تعمیر کند ، بین آنها جر و بحث درگرفت.

لحظاتی بعد در حالی که درگیری لفظی شدیدی بین زن صاحبخانه و جوان مستاجر درگرفته بود ناگهان افشین با برداشتن چاقویی به مرتضی حمله کرده و او را از ناحیه گردن و سینه مجروح کرده و به سرعت از صحنه فرار کرد.

با انتقال «مرتضی» به بیمارستان شهید عضدی، تلاش‌های پزشکی برای نجات وی بی‌نتیجه ماند و  مرد جوان بر اثر شدت جراحات جان باخت.

با گزارش موضوع از سوی ماموران کلانتری  119مهرآباد جنوبی، تحقیقات کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی تهران برای دستگیری ضارب آغاز شد.

سرهنگ خوئینی، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ روز پنجشنبه(20 اردیبهشت) با اعلام خبر دستگیری مرد جوان گفت: در حالی که تحقیقات برای بازداشت متهم جوان به مدت 5 ماه ناکام مانده بود، سرانجام 19 اردیبهشت ماه سرنخی از حضور  وی  در خانه یکی از دوستانش به دست آمد.

وی افزود: به این ترتیب کارآگاهان  اداره دهم پلیس آگاهی،  به این خانه در خیابان طوس رفته و بامحاصره مخفیگاه،  متهم به قتل را طی یک عملیات پلیسی بازداشت کردند.

5 ماه زندگی در گورستان ماشین

مرد  جوان حالا بعد از گذشت 5 ماه از جنایت در بازداشت کارآگاهان پلیس جنایی است، او که در همان لحظات اولیه دستگیری به ارتکاب قتل اعتراف کرده است،متاسف است که یک لحظه عصبانیت چگونه باعث شده مسیر زندگی آرام و زیبایش عوض شود و اینکه او هنوز هم نمی‌تواند باور کند که چنین اشتباهی را مرتکب شده است، گفتگوی او با خبرنگار همشهری را بخوانید:

چرا این حادثه تلخ اتفاق افتاد؟
به خدا من اصلا قصد کشتن او را نداشتم، فقط وقتی که سر و صدای جرو بحث مقتول و مادر زنم را شنیدم یک لحظه کنترلم را از دست دادم و بعدش نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد وقتی به خودم آمدم که جنایت رقم خورده بود، تازه آن وقت بود که از ترس فرار کردم.

بعد از فرار کجا پنهان شدی؟
بعد از حادثه تلخ به شهریار فرار کردم، در آنجا به گورستان ماشین‌ها رفتم و تمام این مدت را در یک مینی بوس که در گورستان رها شده بود پنهان شدم ، اما من آدم سنگدلی نبودم، برای همین عذاب وجدان زندگیم را سیاه کرده بود، همه این 5 ماه در کابوس تلخ گذشت.

در این مدت مخارجت را چطوری تامین می‌کردی؟
شب حادثه وقتی فرار کردم، تلفنی ماجرا را برای صمیمی ترین دوستم تعریف کردم و از او کمک خواستم، بعد از آن هر چند وقت یکبار با او تماس می‌گرفتم و به محل قراری که هردفعه جای آن را تغییر می‌دادم می‌رفتم و او پولی را  برای تامین مخارجم به من می‌داد ولی هیچکدام از آنها اطلاعی از مخفیگاهم نداشتند و نمی دانستند کجا مخفی شده‌ام.

چطور دستگیر شدی؟
5 ماه از زمان حادثه و دوری از خانواده‌ام گذشته بود، دیگر طاقتم تمام شده بود ، می‌دانستم که گیر می افتم اما می‌خواستم هر طوری که شده آنها را ببینم بنابراین به خانه یکی از دوستانمان رفتم که پلیس آنجا را ردگیری کرد و بازداشت شدم.

کد خبر 21745

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز