یکشنبه ۸ اسفند ۱۳۸۹ - ۰۹:۳۳
۰ نفر

ترجمه - احسان شریف روحانی: معمر قذافی سومین دیکتاتور در حال سقوط جهان عرب است اما رفتار او با دو دیکتاتور دیگر یعنی زین‌العابدین بن‌علی و حسنی مبارک بسیار متفاوت بوده‌است.

کاریکاتور - معمرقذافی

او جواب اعتراض‌های مردم را فقط با خونریزی و حملات زمینی، هوایی و دریایی داده و تا‌کنون بیش از 2هزار کشته به جا گذاشته‌است. قذافی را مدت‌هاست که دیکتاتور دیوانه آفریقا می‌نامند. تحولات اخیر لیبی این دیوانگی را بیش از پیش در مقابل چشم جهانیان به نمایش گذاشت. این روزها را باید روزهای پایانی دیکتاتور لیبی خواند. او خود گفته که راهی جز ماندن در لیبی و مقاومت و کشته شدن ندارد. شهرهای لیبی یک به یک به دست مردم می‌افتد و قبایل مختلف این کشور ضمن اتحاد با یکدیگر، مصمم به پایان حکومت 42ساله قذافی هستند.

سرهنگ معمر قذافی هنگامی که در سپتامبر 1970 در نشست سران عرب در قاهره شرکت کرد زمامداری تازه کار به حساب می‌آمد. قذافی 27ساله فقط یک سال بود که طی کودتایی موفقیت‌آمیز پادشاه فرتوت و 80ساله لیبی به نام ادریس را از تخت به زیر کشیده بود.قذافی جوانی بی‌پروا بود، لباس نظامی می‌پوشید و هفت‌تیر به کمر می‌بست و می‌خواست او را به‌عنوان چه‌گوارای جهان عرب به حساب آورند. سران عرب که در مصر گرد هم آمده بودند با جدیت سعی می‌کردند راه‌حلی برای درگیری خونین امان بیابند. این درگیری را که بین ملک‌حسین، پادشاه پیشین اردن و فلسطینیان رخ داده بود سپتامبر سیاه نامیدند.

قذافی که دست پرورده رئیس‌جمهور مصر، جمال‌عبدالناصر بود به‌شدت نسبت به ملک‌حسین موضع گرفت. جمال عبدالناصر همان فردی است که به ظاهر خود را بانی ملی‌گرایی عرب می‌دانست. قذافی طی سخنانی که با توجه به اعمال و رفتار امروز او عجیب به‌نظر می‌رسد، گفت: ما با دیوانه‌ای به‌نام حسین روبه‌رو هستیم که می‌خواهد مردم خودش را بکشد. باید یک نفر را بفرستیم که او را دستگیر کند، به غل و زنجیر بکشد، اعمال و رفتارش را متوقف کند و دست آخر هم او را به دیوانه خانه بفرستد. فیصل، پادشاه عربستان، که مردی عاقل بود با ملایمت گفت: به‌نظر من نباید یک پادشاه عرب را دیوانه‌ای بنامید که باید به دیوانه‌خانه برود. قذافی بلافاصله پاسخ داد: اما او دیوانه است! همه خانواده‌‌اش دیوانه هستند! دیوانگی در خاندانشان سابقه دارد! اشاره قذافی به طلال، پدر ملک‌حسین بود که در سال1951 به‌خاطر از دست دادن مشاعرش از قدرت کناره‌گیری کرد.

فیصل در پاسخ گفت: خیلی خب، شاید همه ما دیوانه هستیم. جمال عبدالناصر مداخله کرد و گفت: اعلی‌حضرت، گاهی اوقات با توجه به آنچه در جهان عرب می‌گذرد من هم گمان می‌کنم که ما دیوانه هستیم. پیشنهاد می‌کنم روانپزشکی انتخاب کنیم و از او بخواهید ما را مرتب معاینه کند تا بدین‌ترتیب افراد دیوانه مشخص شوند.

چند روز بعد ناصر فوت کرد اما قذافی حاضر به انجام معاینات روانپزشکی نشد. اگر او در آن زمان خود را به روانپزشک نشان داده بود حتما شایسته حکمرانی بر لیبی تشخیص داده نمی‌شد. قذافی که جوان بود و هنوز حکومتش به ثبات نرسیده بود برای سرپوش گذاشتن بر ضعف‌ها و مشکلات بی‌شمار داخلی به‌ویژه به خاطر آنکه او را با رهبران مسن، باهوش و باثبات جهان عرب مقایسه می‌کردند به کارهای عجیب و نمایش‌های تبلیغاتی پناه برد.

نه جذابیت جمال عبدالناصر، نه اعتبار رئیس‌جمهوری تونس، حبیب بورقیبه، که ناشی از ملی‌گرایی بود و نه هوش رئیس‌جمهوری سوریه، حافظ اسد و پادشاه عربستان، فیصل، هیچ کدام در او وجود نداشت. او که می‌خواست خود را همسان با این رهبران نشان دهد ابتدا در سال 1972 وارد اتحادی نافرجام با مصر و سوریه شد که هیچگاه موفق نبود. سپس در سال 1974 بخت خود را با تونس امتحان کرد که خیلی زود تبدیل به دشمنی شد.

پس از آنکه در این دو اقدام شکست خورد لباس نظامی را از تن درآورد و لباس‌های رنگارنگ زننده پوشید. او گمان می‌کرد اگر چه سیاست‌هایش نتوانسته رسانه‌های جهان را به‌خود جلب کند اما با لباس‌های رنگارنگ و گروه 40 نفره محافظانش که همه زن بودند موفق به این کار خواهد شد.

او در سال 1975 کتاب فلسفی مضحکش را با نام کتاب سبز به چاپ رساند. این کتاب تقلیدی از اثر جمال عبدالناصر با نام فلسفه انقلاب و آثار دیگر انقلابی‌ها همچون مائو زدونگ بود. انتشار کتاب مائو زدونگ با نام کتاب قرمز کوچک از 1964 تا 1976 به طول انجامید اما نگارش کتاب قذافی که 3جلد هم بود فقط از 1975 تا 1979 زمان برد.

قذافی پس از آنکه دید مردمش به کتاب سبز توجه نمی‌کنند و آن را مشتی مزخرف می‌دانند مدارس، دانشگاه‌ها، کتابفروشی‌ها ،رادیو و تلویزیون را مجبور به استفاده و تبلیغ آن کرد. کتاب سبز را به چندین زبان ترجمه کردند و به گردشگرانی که برای دیدار با او به طرابلس می‌آمدند یک جلد از آن هدیه می‌دادند. او به این هم قناعت نکرد و رنگ سبز را رنگ رسمی لیبی قرار داد. قذافی پس از این کار تصمیم گرفت نگهبان آرمان فلسطین شود و به رهبر وقت فلسطینیان، یاسر عرفات، مبالغ هنگفتی کمک کرد. اما هنگامی که یاسر عرفات از تعقیب و کشتن مخالفان قذافی در خارج از لیبی سر باز زد بلافاصله مورد غضب قرار گرفت، فلسطینیان از لیبی اخراج شدند، دفاترشان بسته شد و کمک‌های مالی به آنها قطع شد.

پس از آنکه عرفات، پیمان اسلو را با اسرائیل امضا کرد قذافی در سال1995 در واکنش به این اقدام 30هزار فلسطینی دیگر را بیرون کرد و بدون توجه به آنکه چه بر سر فلسطینی‌ها خواهد آمد تهدید کرد امکان اخراج فلسطینی‌ها تا یک میلیون نفر وجود دارد. قذافی هیچ اعتنایی نمی‌کرد که فلسطینیان، یعنی نماد ملی‌گرایی عرب، را مجازات می‌کند و اینکه کار او تکرار کار ملک‌حسین، پادشاه اردن، در سال1970 است [که مورد اعتراض خود او قرار گرفته بود]. با این وجود همچنان ادعا می‌کرد که نظام رفاهی کشورش در خدمت مردم عادی فلسطین قرار دارد.

در 41 سال گذشته قذافی سعی کرده است پا در کفش جمال عبدالناصر بگذارد که البته برای او خیلی بزرگ است. ناصر یک سال پس از آنکه این سرهنگ لیبیایی به قدرت رسید از دنیا رفت. پس از آنکه انورسادات، رئیس‌جمهور بعدی مصر، پیمان صلح با اسرائیل را در سال 1979 امضا کرد قذافی فرصت را مناسب دید تا خود را به‌عنوان پدرخوانده ملی‌گرایی عرب قلمداد کند اما حافظ اسد، رئیس جمهور پیشین سوریه، که باهوش‌تر از او بود ردای پدرخواندگی را پس از ناصر به‌خود اختصاص داد.

قذافی که تشخیص داده بود کشورهای عرب فنجان چایش نیستند به پشتیبانی از جنبش‌های آزادی‌خواه و شورشی‌ها در غرب آفریقا به‌ویژه سیرالئون و لیبریا پرداخت. او اعلام کرد لیبی بیش از آنکه عرب باشد آفریقایی است. قذافی در دهه1980 خود را به‌عنوان یکی از مخالفان سرسخت رونالد ریگان، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، به جهانیان معرفی کرد. ریگان هم او را سگ هار خاورمیانه نامید.

آمریکا پیش از مارس 1982 واردات نفت از لیبی را قطع و صادرات فناوری آمریکایی را به این کشور ممنوع کرده بود. در سال1986، آمریکا با استراق‌سمع از سفارت لیبی در برلین شرقی به این نتیجه رسید که لیبی در انفجار باشگاه لابل [باشگاهی در آلمان که محل رفت‌وآمد سربازان آمریکایی بود] دست داشته است.

ریگان هم دستور داد شهرهای لیبی را به‌شدت بمباران کنند که به کشته شدن صدها غیرنظامی از جمله دختر قذافی، هنا، منتهی شد. قذافی هم دو موشک اسکاد به سوی گارد ساحلی آمریکا که در نزدیکی یک جزیره ایتالیایی مستقر بودند پرتاب کرد اما هر دو موشک در دریا فرود آمد و هیچ خسارتی در بر نداشت.هنگامی که یک پلیس زن بریتانیایی که تظاهرات مخالفان قذافی را جلوی سفارت لیبی در لندن زیر نظر داشت به ضرب گلوله کشته شد روابط قذافی و بریتانیا به تیرگی گرایید. قذافی هم رابطه با لندن را به‌مدت یک‌دهه قطع کرد تا اینکه تونی بلر در سال2004 با او در طرابلس دیدار کرد. پس از این دیدار بود که دو کشور رابطه خود را از سرگرفتند.

شاید بتوان گفت ننگین‌ترین اقدام قذافی انفجار پرواز شماره103 شرکت هواپیمایی پان امریکن در سال 1988 بود. این هواپیما در لاکربی اسکاتلند سقوط کرد و 270 مسافر بی‌گناه آن کشته شدند. در نتیجه در تمام دهه 1990، تحریم‌های بین‌المللی بر لیبی تحمیل شد. این تحریم‌ها زمانی برداشته شد که قذافی تصمیم به اعتراف گرفت، البته او اندکی پس از سرنگونی دوست و رفیقش، صدام حسین، به این جنایت اعتراف کرد. قذافی در آگوست 2003 نامه‌ای به سازمان ملل نوشت و به‌طور رسمی مسئولیت حادثه لاکربی را پذیرفت. او به بازماندگان قربانیان 2میلیارد و 700میلیون دلار غرامت پرداخت. رهبران جهان هم برای دستخوش دادن به او به لیبی سرازیر شدند از جمله رئیس‌جمهوری فرانسه، نیکلا سارکوزی (جولای 2007)، نخست‌وزیر ایتالیا، سیلویو برلوسکنی( آگوست 2008 ) و وزیر امور خارجه وقت آمریکا، کاندولیزا رایس.

قذافی در سن 27 سالگی فهمید که در جهان عرب هر چه بخواهد می‌تواند انجام دهد و پس از آن هم به‌راحتی می‌شود از عواقب آن گریخت. هیچ اتهامی به قذافی وارد نیست، نه در اثر رفتار عجیبش رسوا شده است، نه به خاطر خونریزی‌هایش گناهکار است و نه به خاطر رهبری ضعیفش شرمنده.

با توجه به مطالب یادشده دیگر عجیب نیست که چرا پادشاه پادشاهان از قتل عام هفته گذشته معترضان در بنغازی و طرابلس اخم هم به ابرو نیاورده است. او قبایل آفریقایی را به‌کار گرفت تا مردمش را بکشند، از هواپیما، معترضان غیرمسلح را به رگبار بست، آب شهر بنغازی را مسموم کرد و سوخت‌رسانی را قطع کرد تا مخالفان نتوانند بین شهرهای لیبی رفت‌وآمد کنند. قذافی نفرت‌انگیز که دوست دارد او را برادر معمر بنامند از طریق پسرش، سیف‌الاسلام، روشن ساخته است که از حکومت کناره‌گیری نمی‌کند چون اگر چنین کاری انجام دهد امپریالیسم غربی به لیبی باز خواهد گشت. او تا زمانی که آخرین نیرویش زنده است خواهد جنگید و تا آخرین لحظه در قدرت خواهد ماند. سخنان سیف‌الاسلام براساس واژه‌نامه پدرش تنظیم شده بود؛ آکنده از خشونت، خوی حیوانی و خودکامگی. قذافی که اوضاع تونس و مصر را دیده است نه حاضر است مانند زین‌العابدین بن علی فرار کند و نه همچون مبارک استعفا دهد.برادر معمر بزرگ چه با سیل خروشان مردم سرنگون شود چه با کودتای نظامی، شاید خودکشی برایش راحت‌تر از تسلیم شدن باشد.

آسیا تایمز

کد خبر 129294

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز