محمد سرابی: «فرهاد حسن‌زاده» برای کسانی که هفته‌نامه‌ی دوچرخه را می‌خوانند، نیاز به معرفی‌کردن ندارد و برای همین هم ما او را معرفی نمی‌کنیم!

دوچرخه شماره ۸۵۴

فقط این را می‌گوییم که این گفت‌وگو به مناسب هفته‌ي کتاب و كتاب‌خواني و نامزدی او برای جایزه‌‌هاي ادبی «آسترید لیندگرن» و «هانس‌كريستين اندرسن» انجام شده‌ است. حتماً این خبر را هم در دوچرخه خوانده بودید. برای همین یک‌راست می‌رویم سراغ سؤال‌هايمان از این نویسنده.

 

  • می‌خواهید با پول جایزه چه‌کار کنید؟

هنوز كه خبري نيست. فعلاً پرونده‌ي کاری‌ام ارسال شده و بايد صبر كرد. بايد واقع‌بين بود و جلوتر از زمان پيش نرفت. کسی که هنوز جایزه‌ای نگرفته، بهتر است درباره‌اش فکر نکند وگرنه ممکن است بعد از این‌که برنده نشد، حس کند جیبش را زده‌اند!

 

  • حالا بالأخره می‌خواهید با پولش چه‌کار کنید؟ ما حساب کرده‌ایم خیلی زیاد می‌شود. حدود یک میلیارد و 700 میلیون تومان. حیف نیست از الآن برایش فکر نمی‌کنید!

بله، اتفاقاً رقم جایزه باعث سرگرمی و شوخی دوستان شده است. هركس هم مرا مي‌بيند از من شام و شيريني مي‌خواهد [مي‌خندند].

ولي نامزد‌های جایزه‌ي ليندگرن زيادند و از کشور‌های مختلف. بعضی از آن‌ها پرسابقه‌اند و پرونده‌ي بزرگ‌تری از من دارند. گاهی فکر می‌کنم اگر مدتی دیگر می‌گذشت و سابقه‌ي کاری‌ام بيش‌تر می‌شد، احتمال برنده‌شدنم هم بيش‌تر مي‌شد. 

 

  • اگر این‌طوری باشد که نباید هیچ‌کدام از کتاب‌هایتان را چاپ می‌کردید، چون مرتب می‌توانید آن را باز نویسی کنید.

منظورم بازنويسي كتاب‌هايم نبود. این حس خیلی از نویسنده‌ها است که وقتی به کتاب‌های قبلي خودشان نگاه می‌کنند، با خود مي‌گويند اي کاش بيش‌تر براي آن وقت مي‌گذاشتند و اگر آن را چاپ نمي‌كردند چه بسا بهتر مي‌شد.

من هم وقتی کتاب‌ها و داستان‌های قبلی‌ام را می‌بینم همین حس را دارم، ولی فکر می‌کنم يك جايي بايد كوتاه آمد و ميوه‌ي داستان را چيد و سراغ داستان بعدي رفت.

منظورم از روند نويسندگي‌ام بود كه وقتي نگاه مي‌كنم يك خط سير رشد در آن به چشم مي‌خورد. از پله‌ي اول تا الآن هرچه‌قدر جلوتر رفته‌ام تجربه و مهارتم بيش‌تر شده، برای همین مي‌گويم شايد اين تجربه در آینده باز هم بيش‌تر و كارم هم بهتر شود.

 

  • چه‌کار کردید که وارد این مسیر رشد شدید؟

خب، من آدم صبوري‌ هستم. اصلاً هنر با آدم‌هاي عجول و پرشتاب كاري ندارد. من هميشه سعي‌كرده‌ام با پي‌گيري و مداومت اثرم را خلق كنم و از جانم مايه بگذارم. هيچ‌وقت سرسري و از روي تفنن و سرگرمي ننوشته‌ام و به كاري كه ‌كرده‌ام ايمان داشته‌ام و عشق ورزيده‌ام.

نکته‌ي مهم ديگرم این است که كوشيده‌ام مغرور نشوم و فكر نكنم برتر و بالاترم. در واقع راز آفرینش و خلاقيت در اين است كه هنرمند به چیزی که نوشته یا خلق كرده قانع نشود، وگرنه هیچ‌وقت پیشرفت نمی‌کند.

 

  • این کار یک جنبه‌ي منفی هم دارد؟ اگر آدم بخواهد هی برای بهترشدن صبر کند ممکن است کم‌کم دوران جوانی را پشت سر بگذارد و ارتباطش را با دنیای خوانندگان از دست بدهد یا این‌که خیلی ساده، به دلیل بالارفتن سن دیگر توانایی کار جدی و مفصل را نداشته باشد.

اگر نویسنده همیشه مخاطبش را در نظر بگیرد، گذشت زمان باعث ضعیف‌شدن او نمی‌شود. اگر نويسنده خود و روحيات خودش را به روز كند در هرسني مي‌تواند كارش را انجام دهد.

كار من و مخاطبانم شبيه فرستنده و گيرنده‌ي راديو و تلويزيون است. اگر امواجي كه مي‌فرستم با گيرنده سازگار و همخوان نباشد، انگار هيچ‌كاري نكرده‌ام.

پس همواره به او فكر مي‌كنم و كارهايم را در فضاي ذهني او مي‌نويسم. مثلاً در کتاب «هستی» وقتي از جنگي مي‌نويسم که 30 سال قبل اتفاق افتاده از شگردهايي استفاده مي‌كنم كه هم هنري هستند و هم ذهن نوجوان‌ها را درگير خود مي‌كند. به گونه‌اي كه بچه‌ها از من مي‌خواهند جلد دوم و سوم رمان را هم بنويسم.

 

دوچرخه شماره ۸۵۴

 

  • چه‌طور با بچه‌ها و نوجوان‌هایی که مخاطب داستان‌های شما هستند ارتباط برقرار می‌کنید؟

خوشبختي بزرگ من اين است كه در دوچرخه کار می‌کنم و در نتیجه با قسمت بزرگی از مخاطبان نوجوان ارتباط دارم. از نظر‌های آن‌ها و فکری که درباره‌ي نوشته‌هایم می‌کنند و موضوع‌هایی که به آن‌ها علاقه دارند با خبر می‌شوم.

قبلاً هم که به حرفه‌ي روزنامه نگاری مشغول بودم، نشریات مربوط به نوجوانان را می‌خواندم. مثلاً «سروش نوجوان» بخشی به اسم «مجله در مجله» داشت که آثار نوجوانان در آن چاپ می‌شد و من همیشه خواننده‌ي این بخش بودم.

 

  • قبلاً چه حرفه‌ای داشتید؟

شغل‌هاي زيادي داشته‌ام. اما اگر بخواهم از آخرين كارهايم قبل از دوچرخه بگويم... مدتي تکنسین امور آب در وزارت نیرو بودم. قبلش هم سرپرست راننده‌ها در يكي از شركت‌هاي وابسته به پتروشیمی بودم. شغل‌هایم بيش‌تر مردمي بودند و با آدم‌هاي رنگارنگي دمخور بودم. براي همين تجربه‌هاي زيادي كسب كرده‌ام كه در داستان‌ها به كارم مي‌آيند.

در اين سال‌ها هم سفرهاي زيادي داشته‌ام. بعضي از اين سفرها را کانون پرورش فکری ترتیب می‌دهد و نامش برنامه‌‌ي «دوپنجره»‌ است. در مرکز هراستان اعضای فعال هرکتاب‌خانه را جمع می‌کنند و درباره‌ي کتاب‌های نویسنده‌ای که دعوت شده صحبت می‌کنند و داستان‌های بچه‌ها را هم می‌خوانند و نقد می‌کنند.

 

  • هم بچه‌هایی که در این سفر‌ها می‌بینید اهل کتاب‌خوانی هستند و هم نوجوان‌هایی که با دوچرخه ارتباط دارند. اما نوجوان‌هایی هم داریم كه خیلی متفاوتند. نوجوان‌هایی داریم که بهترین بازی‌کنندگان «پوکمون‌گو» هستند. از آن‌طرف هم نوجوان‌هایی هستند که به تماشای فیلم‌های سینمایی «هنر و تجربه» می‌روند. وقتی این‌همه تناقض و تفاوت بین نوجوان‌ها هست چه‌طور می‌شود برای همه‌ي آن‌ها چیزی نوشت.

همیشه بین نوجوان‌ها تفاوت وجود داشته است. نه تنها بين بچه‌هاي تهراني و شهرستاني، بلکه در همين تهران هم شمال و جنوبش با هم تفاوت دارند. من با بچه‌های کانون اصلاح و تربیت هم کار کرده‌ام. آن‌ها هم با هم‌دیگر تفاوت دارند. حتی بین دو جنس هم تفاوت زیاد است.

یادم است درجلسه‌ای که درباره‌ي کتاب هستی داشتیم بيش‌تر دختر‌ها با یک قسمت از داستان موافق و پسر‌ها مخالف بودند. من سعی می‌کنم بر اساس ميانگين روحیه‌ي مخاطبی که می‌شناسم کار کنم و در عين حال كاري كنم آن كه پايين‌تر است خود را بالا بكشد.

 

  • روحیه‌ي داوران مسابقات بین‌المللی را هم می‌شود حدس زد؟ چند وقت قبل «باب دیلن» که کارش ترانه و موسیقی است برنده‌ي جایزه‌ي نوبل ادبی شد. اتفاقاً همان موقع عمر «آندره وایدا» هم تمام شد که از بهترین کارگردان‌های اروپا بود، ولی هیچ‌وقت جایزه‌ي اسکار نگرفت. این جایزه‌های بین المللی چه‌قدر اعتبار دارند؟

همیشه درباره‌ي این جایزه‌ها و نوع انتخاب برنده‌ها بحث بوده، ولی همین که نويسنده، كارگردان و يا تصويرگري تا سطح دریافت جایزه‌ي جهانی بالا می‌رود امتیازی است که نبايد آن‌را دست كم گرفت.

بالأخره همين انتخاب اولیه هم خودش نوعي ديده‌شدن است. يك‌جور خوشحالي و سپاس و قدرداني در پي دارد. خوشبختانه واکنش مخاطبان و كساني كه اهل كتاب‌خواندن هستند در ايران خوب بوده.

 

  • این‌که برای بزرگ‌سالان هم کتاب نوشته‌اید در سابقه‌ای که برای جایزه‌ي ليندگرن فرستاده شده است چه‌قدر تأثیر دارد؟

شايد این‌که یک نویسنده‌ي کتاب‌های نوجوان، برای بزرگ‌سالان هم نوشته باشد امتیاز محسوب ‌شود. من فكر مي‌كنم خيلي نبايد براي ادبيات حد و مرز قايل شد اما به هرحال شعاع نگاه نويسنده هرچه وسيع‌تر باشد بهتر است. نويسندگي تخصص است و براي بچه‌ها نوشتن فوق تخصص.

 

  • پس می‌شود از تکنیک‌های ادبیات بزرگ‌سال در داستان‌های نوجوانان هم استفاده کرد؟ مثلاً از برش زمانی؟

بله، بيش‌تر تکنیک‌ها را اگر کمی ساده کنید و اندكي تغییر بدهید برای نوجوانان هم می‌شود استفاده کرد. اتفاقاً وقتی رمان چند لایه و عميق و متفاوت باشد نوجوان‌ها از خواندن آن لذت می‌برند چون کشف را دوست دارند.

 

  • چرا دوست دارند؟

چون در حال بزرگ‌شدن و پوست‌انداختن هستند و اين تحول حركتي رو به جلو دارد. آن‌ها در كنار رشد جسمي مي‌خواهند دنيا و پديده‌هاي تازه را بشناسند. نوجوان‌هاي كتاب‌خوان معمولاً به سمت ادبیات بزرگ‌سال گرایش دارند.

 

دوچرخه شماره ۸۵۴

 

  • الآن ادبیات بزرگ‌سال هم در خطر قرار دارد. البته خیلی‌ها از این‌که مردم کم‌تر کتاب می‌خوانند و بيش‌تر با گوشی تلفن همراه سرگرم می‌شوند حرف زده‌اند و دیگر تکراری شده است. ولی واقعاً در دنیای آینده‌ي ما، در 10 سال آینده‌ي  ایران و جهان، کتاب چه‌قدر اهمیت دارد؟

درباره‌ي آينده‌ي جهان که نمی‌شود راحت حرف زد، ولی اگر كتاب‌هاي جذاب نوشته شود خواننده دارد. هنوز هم کتاب‌هایی مانند «هری پاتر» و «ارباب حلقه‌ها» گيرايي دارد و خوب می‌فروشد. اين‌روزها رمان‌هاي موفق خوراک سینما را هم تأمین می‌کنند و گاهی اتفاقي برعکس می‌افتد یعنی فیلم‌های خوب تبدیل به کتاب می‌شوند.

الآن در دنيا كودكان و نوجوان‌ها از کتاب‌هایی که به‌صورت مجموعه‌ای منتشر می‌شوند بيش‌تر استقبال می‌کنند و می‌خواهند همه‌ي قسمت‌های آن كتاب را داشته باشند. ناشر‌ها هم این را فهمیده‌اند و از نويسنده‌ها طلب چنين كارهايي مي‌كنند.

 

  • از هری پاتر و ارباب حلقه‌ها گفتید. اگر «نیروی اهریمنی‌اش» و چند اثر دیگر را هم کنار هم بگذاریم می‌شود فهمید که همه‌ي این‌ها مربوط به فرهنگ شمال و غرب اروپا است. چرا بقیه‌ي دنیا نمی‌توانند این ‌همه داستان خوب و پر‌فروش به‌وجود بیاورند؟ چرا مثلاً خود ما چنين کتاب‌هايي نداریم؟ ذخیره‌ي ادبی ما کم‌تر از این کشور‌های شمالی و غربی است؟

اگر از من سؤال می‌کنید كه مي‌گويم ادبیات کهن ما پر از اسطوره و افسانه‌هايي‌ است كه مي‌تواند تبديل به رمان‌هاي جذاب و چندجلدي شود.

 

  • این را به خاطر این‌که ایرانی هستید می‌‌گویید؟ پس چرا تا حالا تبدیل به داستان نشده‌اند.

چند دليل دارد؛ اول این‌که ادبیات کودک و نوجوان ما هنوز جوان است و عمري حدود80 سال دارد. دوم اين‌كه نويسندگي در كشور ما هنوز به‌عنوان يك كار حرفه‌اي در نيامده كه نویسنده‌هايمان تمام وقت به اين كار بپردازند و نوشتن رمان‌هاي خاص نياز به تمركز و فراغت زيادي دارد.

در زمينه‌ي انتشارات و بازار چاپ و توزیع کتاب هم اوضاع به گونه‌اي نيست كه زندگي نويسندگان از اين راه تأمين شود. بنابراين نوشتن كارهايي اين‌چنيني نياز به برنامه‌ريزي و سرمايه و حمايت دارد.

يادم است سال پيش یک انتشاراتي بزرگ گروهی از نویسنده‌ها را جمع کرد و جلسه‌هايي با حضور يكي از كارشناسان اسطوره‌شناسی گذاشت. همه علاقه‌مند شده بودند و رمان‌هايي خلق كردند كه به‌زودي چاپ خواهند شد.

به جز اين، برخي از نويسندگان هم به شكل خودجوش و با علاقه‌ي شخصي به سراغ استفاده از منابع ايراني براي خلق رمان رفته‌اند كه اتفاقاً خوب هم استقبال شده از كارهايشان. مثل «آرمان آرين» و «محمدرضا يوسفي».

 

  • برای پایان گفت‌وگو یک داستان جالب از ادبیات قدیمی ایرانی تعریف کنید.

خيلي وقت پيش، این افسانه‌ي محلي را در كتابي خواندم و خيال دارم روزي آن را به شكل رمان بنويسم. پدري چند دختر داشت. او می‌خواست به سفر برود و از دختر‌هایش پرسید که چه سوغاتی می‌خواهند. همه هدیه‌های شبیه به هم خواستند، ولی یکی از آن‌ها میوه‌ي «کُنار» خواست. میوه‌ای که شبیه زالزالک و مخصوص جنوب ایران است.

پدر به سفر می‌رود و همه‌ي سوغاتی‌ها را تهیه می‌کند غیر از کُنار. به او می‌گویند فقط یک درخت کنار وجود دارد که پای آن يك «دیو» خوابیده است. پدر از درخت بالا می‌رود و میوه را می‌چیند اما ناگهان دیو بیدار می‌شود. دیو به او حمله نمی‌کند، اما او را فریب می‌دهد و پدر را کاملاً تسخیر می‌کند. آن‌قدر که پدر می‌رود و خانواده‌اش را می‌آورد که با دیو زندگی کنند و بعد...

 

دوچرخه شماره ۸۵۴

جایزه‌ي یادبود «آسترید لیندگرن»، جایزه‌اي ادبی است که نه‌تنها به نویسندگان و تصویرگران داده می‌شود، بلکه قصه‌گویان، مروجان و نهادهای حوزه‌ي ادبیات کودکان و ترویج کتاب‌خوانی نیز می‌توانند به آن دست یابند.

این جایزه، سالانه به یک یا بیش از یک هنرمند، صرف نظر از زبان و ملیت اعطا می‌شود. آثار هنرمند برگزيده باید دارای کیفیت بالای هنری و ارزش‌هایي انسانی باشند که آسترید لیندگرن به آن‌ها باور داشت.

اهدای این جایزه سبب می‌شود که نهادها و سازمان‌ها، هر چه بیش‌تر به ارزش آثار ادبی خوب براي کودکان و نوجوانان پی ببرند.

داوران این جایزه را شورای ملی سوئد در امور فرهنگی، از میان کارشناسان برجسته‌ي ادبیات کودکان سوئد و برای یک دوره‌ي چهارساله برمي‌گزيند.

سازمان‌هاي معتبرى که دارای گسترده‌ترين و بیش‌ترین اطلاعات درباره‌ي نويسندگان، تصويرگران، قصه‌گويان و فعالان ادبيات کودک هستند، در كشورهاي گوناگون، به‌عنوان سازمان‌هاى نامزدکننده تعيين شده‌اند كه هرسال نامزدهاى خود را به هيئت داوران معرفى مي‌کنند.

 

دوچرخه شماره ۸۵۴

  • مـيـو!

آسترید ليندگرن در ایران ناشناس نیست. معروف‌ترين شخصيتي كه خلق كرده «پي‌پي جوراب‌بلند» نام دارد. یکی از کتاب‌های او که در سال 1348 در ایران چاپ شده نامش به فارسی می شود «میو‌، میوی من» اين كتاب  را انتشارات پدیده و با ترجمه شخصی با اسم مستعار «نامدار» به قیمت 80 ریال منتشر کرده است.

البته میو ربطی به گربه ندارد و اسم یک پسربچه است. طرح روی جلد همان طرح اصلی است که زمانی برای نسخه‌ي اصلی کتاب کشیده شده بود. بقیه‌ي داستان های ليندگرن هم به ایران راه پیدا کرده‌اند.

کتاب‌هاي پی‌پی جوراب‌بلند و «برادران شيردل» هم به فارسي ترجمه و منتشر شده‌اند. فيلمي هم که از روی رمان «برادران شیردل» ساخته شده بود تا حالا چندبار به شکل یک سریال چند قسمتي در تلويزيون ايران نمايش داده شده است.

کد خبر 352791

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha