یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰ - ۲۰:۳۵
۰ نفر

هفته‌نامه‌ی دوچرخه > سیدسروش طباطبایی‌پور: سلام اومیکرون! کلاغ‌ها خبر آورده‌اند که همین چند هفته‌ی پیش با حضور همه‌ی اعضای زنده‌ی طبیعت، یعنی از کوه و دریا و خورشید گرفته تا اتم و مولکول و ویروس، جلسه‌ای فوق‌العاده تشکیل داده‌اید تا دوباره تا جایی که می‌توانید پوزه‌ی این انسان رمیده را بیش‌تر از گذشته به خاک بمالید.

اومیکرون! خشک و تر را با هم نسوزان!

تازه، شنیده‌ام که کرونای بیچاره را هم کلی تنبیه و توبیخ کرده‌اید که چرا نتوانست طبق نقشه عمل کند و پس از روبه‌روشدن با ماسک و فاصله‌ی اجتماعی و واکسن‌، از پا نشست و خسته و بی‌رمق شد؟ و باز هم شنیده‌ام که در آن جلسه، کرونای بیچاره کلی التماس کرده که این پرونده را از او نگیرید و فرصت دیگری به او دهید تا کاری کند کارستان!

اما انگار موافقت نکرده‌اید و دوستانه به او گفته‌اید با همه‌ی حُسن‌نیتش در کم‌کردن روی این انسان پررو، دیگر او لو رفته و هر کجا که برود، گاو پیشانی سفید شده و شناسایی‌اش می‌کنند و در برابرش، سنگر می‌گیرند و با سه دوز واکسن، از جولان او در امان می‌مانند.

حتی شنیده‌ام کوه در آن جلسه، کلی قاتی کرده و مشتش را به زمین کوبیده و گفته که اگر طبیعت رخصت دهد، هر آن‌چه داغ از این انسان نادان در دل دارد، رو می‌کند و همه‌جا را به خاکستر می‌کشد! اما خدا را شکر، انگار طبیعت، به‌عنوان رییس جلسه با اخم، کوه را آرام کرده و به او دل‌داری داده و از نقشه‌ی جدیدش پرده برداشته.

اومیکرون! انگار در نقشه‌ی جدید، مأموریت کشیدن ترمزدستی انسان را به دستان ریز و نامرئی تو سپرده‌اند و قرار است تو در چشم بر هم زدنی، دوباره نظم جهان را برهم بزنی و همه را خانه‌نشین کنی و هر آن‌چه مدرسه و سینما و زیارت و سیاحت است، به فنا بدهی.

البته که بی‌مهری انسان نسبت به طبیعت، عین روز برایم روشن است! به‌خصوص در این سال‌های اخیر که آدمی توهم زده و فکر کرده فقط اوست که روی زمین زندگی می‌کند و فقط اوست که باید نفس بکشد و کوه و دریا و دشت، و آهو و مورچه و سنگ، همه هویج هستند!

اما اومیکرون! انسان‌های شریف و وارسته‌ای هم در این کره‌ی خاکی زندگی می‌کنند که شارژشان را به‌موقع پرداخت می کنند و نان و آب کبوتر محله‌شان را صبح به صبح توی بالکن می‌گذارند و حتی گاهی لب به مرغ و تخم‌مرغ هم نمی‌زنند تا نکند جناب خروس از آن‌ها دل‌گیر شود!

حرفم این است که اومیکرون، حالا که قرار است بیایی بیا! قدم بر چشم، بیا! اما بدان که با این فرمان، خشک و تر را با هم می‌سوزانی! همین کرونای عزیز، خار و گل را با هم درو کرد و بدون این‌که از کسی بپرسد تو که هستی و چه هستی، نفس آدم‌های حق و ناحق را گرفت!

اومیکرون! همین چندماه پیش، کرونای لوس یکی از بهترین معلم‌های سال‌های کودکی‌ام را از من گرفت؛ بهرام غفارزاده‌ی مهربان! او هر چه در دل ما کاشته بود، همه، عشق و محبت به جهان بود و بس. کرونا حق نداشت همین‌طور سرش را پایین بیندازد و توی شکم کسی برود که مهر طبیعت در دل داشت!

اومیکرون! حالا که آمدی بیا! قدم بر چشم بگذار و بیا؛ اما مردانگی کن و با سری بالا بیا! و بدان که بسیاری از انسان‌ها، باشکوه‌اند و باید تا به آن‌ها می‌رسی، بایستی و به احترامشان، کلاه از سر برداری و جوری که پَرَت ‌به پرشان نگیرد، از کنارشان عبور کنی...

کد خبر 654648

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha