داستانک

  • امروز روز من است

    داستان کودک؛

    امروز روز من است

    ریحانه با پدر و مادر و خواهرش راحله می خواستند به مسافرت بروند. از وقتی فهمیده بود مرتب از مادرش می پرسید: «پس کی راه می افتیم؟»

  • گدایی با کفش پاشنه‌صناری

    روایت‌های یک شهروند معمولی-7

    گدایی با کفش پاشنه‌صناری

    دختر یکی از آخرین بازمانده‌های خاندان قاجاری بیاید سر یکی از خیابان‌های معروف شهر بیایستد و گدایی کند، برای خیلی از آدم‌های شهر، که اصل و نسب این دختر و خانواده و اجدادش را می‌شناختند، تازگی داشت.

  • نگه‌داری گرگ در آپارتمان

    روایت‌های یک شهروند معمولی-6

    نگه‌داری گرگ در آپارتمان

    بیشتر همسایه‌ها صدای زوزه گرگ از آپارتمان شماره 19 را شنیده بودند اما پیرمرد ساکن این آپارتمان قبول نمی‌کرد که در خانه کوچک خود یک گرگ زنده نگه‌داری می‌کند.

  • قنات کور شب‌ها بیدار است

    روایت‌های یک شهروند معمولی-4

    قنات کور شب‌ها بیدار است

    قنات پانصد ساله‌ای که همه فکر می‌کنند مدت‌هاست مظهرش کور شده و رگ و پی‌اش خشکیده، شب‌ها بعد از این‌که همه می‌خوابند و سکوت شبانه حاکم‌ است، زیر پوست خاک لایه‌های زمین را در می‌نوردد و دنبال منفذی برای فوران است.

  • چم‌خم درست نوشتن؛ پله‌پله در فرهنگسرای سلامت

    چم‌خم درست نوشتن؛ پله‌پله در فرهنگسرای سلامت

    اگر علاقه‌مند به نویسندگی هستید و دلتان می‌خواهد با شناختن قالب‌ها و عناصر داستانی دست به قلم شوید و داستان کوتاه و رمان بنویسید، این روزها سری به فرهنگسرای سلامت بزنید.

  • روایتی به شیرینی «چهارمین شکلات» از سردار شهید

    روایتی به شیرینی «چهارمین شکلات» از سردار شهید

    ۱۳ دی برای ما ایرانی‌ها یادآور واقعه تلخ شهادت سردار سلیمانی است. در آستانه فرارسیدن این روز، برای بزرگداشت نام و یاد شهید سلیمانی، موسسه آموزش شهر وابسته به سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران اولین کارت قصه با عنوان «چهارمین شکلات» را منتشر کرده است.

  • داستان دو برادر و پسران ننه سرما | آب و هوای این روزها به سرمای پیرزن کُش معروف شد | قصه‌ای‌ خواندنی از شب یلدا تا سیاه بهار

    داستان دو برادر و پسران ننه سرما | آب و هوای این روزها به سرمای پیرزن کُش معروف شد | قصه‌ای‌ خواندنی از شب یلدا تا سیاه بهار

    آیین‌های باستانی از گذشتگان به‌صورت شفاهی، سینه به سینه و نسل به نسل به ما انتقال یافته است و در بیشتر نقاط کشور با کمی تغییر اجرا می‌شود. یکی از مهم‌ترین این مراسم، شب چله و قصه‌های مربوط به آن است.

  • «ملا نصرالدین» اهل کجاست؟ | روایت‌های طنز ملا نصیرالدین به نام کشورهای دیگر ثبت جهانی شد

    «ملا نصرالدین» اهل کجاست؟ | روایت‌های طنز ملا نصیرالدین به نام کشورهای دیگر ثبت جهانی شد

    ملانصرالدین- مردی ساده لوح و زودباور که ماجراهایش از شیرین‌ترین حکایت‌ها و داستان‌های طنز مردم است، یکی از مشهورترین شخصیت‌های‌ لطیفه‌های ایرانی در فرهنگ شفاهی معاصر است که حضورش در ادبیات عامه ایران قدمت چندانی ندارد. حالا روایت او در فهرست آثار جهانی یونسکو به ثبت رسیده است.

  • برگزاری نخستین جشنواره فرهنگی و هنری مهاجر

    برگزاری نخستین جشنواره فرهنگی و هنری مهاجر

    نخستین جشنواره فرهنگی و هنری «مهاجر» با رونمایی از پوستر این رویداد فرهنگی شروع شد و علاقه‌مندان تا ۱۳دی فرصت ارسال آثار خود را دارند.

  • داستان «هندسه‌ی اورژانسی»

    داستان «هندسه‌ی اورژانسی»

    هفته‌نامه‌ی دوچرخه > زهرا نوری: قوچانی رنگش پریده است و از درد، صورتش منقبض شده. برای اولین‌بار دلم برایش می‌سوزد، اما نمی‌توانم او را ببخشم. هروقت بابا تهدید می‌کند، دیگر مدرسه نمی‌آید.

  • داستان «نبات امید»

    آثار نوجوانان

    داستان «نبات امید»

    هفته‌نامه‌ی دوچرخه: می‌چرخم به سمتش و چشمانم را می‌بندم. خیالم را از لای ماشین‌ها رد می‌کنم و چهار پنج کیلومتر می‌گردانم تا می‌رسم به او. لبخند می‌زنم و کلاهم را به احترامش بلند می‌کنم. جواب صبح‌به‌خیرم را که گرفتم، راه می‌افتم. زیاد دور نیست.‌

  • وضعیت مهمترین جوایز ادبی ایران | چرا  آمار جوایز ادبی در ایران شفاف نیست؟

    وضعیت مهمترین جوایز ادبی ایران | چرا آمار جوایز ادبی در ایران شفاف نیست؟

    جوایز ادبی از جمله رویدادهای مهمی هستند که علاوه بر برجسته سازی فعالیت‌های فرهنگی عاملی انگیزه بخش برای مولفان و خالقان آثار ادبی است، آمار جوایز ادبی در ایران شفاف نیست زیرا جمع‌بندی واحدی از آنها زیر نظر نهادی خاص صورت نگرفته، بر همین اساس برخی زنده اند و برخی به تاریخ پیوسته است.

  • داستان «سفر به ستارگان»

    داستان «سفر به ستارگان»

    هفته‌نامه‌ی دوچرخه > راسیو. آر.دوموال > ترجمه‌ی رفیع افتخار: پدر و پسر در ساحل رودخانه نشسته بودند. اطراف شهر زیبا بود و آن‌ها به صداهای آن گوش می‌دادند. اندکی از نیمه‌شب گذشته بود؛ اما آن دو ترجیح می‌دادند بیرون کلبه‌شان بمانند و نسیم خنک را احساس کنند.

  • دخترک گل‌فروش

    دخترک گل‌فروش

    هفته‌نامه‌ی دوچرخه > سیدسروش طباطبایی‌پور: ۱۸۱.... ۱۵۶.... ۱۳۶... تاحالا این‌قدر از شمارش معکوس لجم نگرفته بود؛‌ به‌خصوص که وقتی سبز هم می‌شد، عددها از ۲۰، عین فرفره عقبکی می‌دویدند و هنوز ماشینی از چهارراه عبور نکرده، دوباره لباس قرمزشان را می‌پوشیدند.

  • داستانک «ساعت ۷ صبح»

    آثار نوجوانان

    داستانک «ساعت ۷ صبح»

    هفته‌نامه‌ی دوچرخه: شهر، پر از ساختمان‌های بلندی بود که تا آسمان قد کشیده بودند و آدم‌های بسیاری را در خود جای داده بودند. آفتاب کم‌کم از پشت ساختمان‌ها بالا می‌آمد و اندک‌اندک شهر را روشن می‌کرد.

  • داستان «گذشته‌های خانه»

    داستان «گذشته‌های خانه»

    هفته‌نامه‌ی دوچرخه > یاسمن رضائیان: تصویر اول: اتاقک پشت‌بام/ من توی حیاط‌خلوتم؛ حیاط پشتی خانه. مامان از توی آشپزخانه صدایم می‌زند. می‌دانم آن‌جاست چون صدایش خیلی نزدیک است. آشپزخانه‌ی ما یک پنجره‌ی کوچک دارد که به حیاط‌خلوت باز می‌شود.

  • داستانک «نمره‌ی آزمایشگاه علوم»

    آثار نوجوانان

    داستانک «نمره‌ی آزمایشگاه علوم»

    هفته‌نامه‌ی دوچرخه: - گناه داره به خدا! - بشین سر جات، حرف نزن... پاچه‌خواری ممنوع! از وقتی می‌آمد توی کلاس، همه فک پایینشان را جلو می‌دادند، قوز می‌کردند و از عمد جملاتی می‌گفتند که تویش پر از سین بود. سین‌ها را درست نمی‌گفتند، درست مثل او.

  • نردبان ماه

    آثار نوجوانان/ داستانک

    نردبان ماه

    هفته‌نامه‌ی دوچرخه: پدر از نانوایی برگشت. بسیار خسته بود. رخت‌خواب را برایش پهن کردم و خوابید. خانه‌ی ما بسیار کوچک است، اما خوبی بسیار بزرگی دارد؛ می‌توانی شب‌ها بروی پشت‌بام و آسمان را تماشا کنی.

  • دوست خیالی من، هشت دست دارد!

    داستان

    دوست خیالی من، هشت دست دارد!

    هفته‌نامه‌ی دوچرخه > فریبا خانی: امتحان‌ها و تست‌های مدرسه هرماه برگزار می‌شود. هرچه می‌خوانم اما، درصدهای تست‌هایم خوب نیست. این‌طرف «شاهین»، برادر کوچکم هم ماجراهای خودش را دارد. استاد خوبی است برای برهم‌زدن تمرکز این‌جانب.

  • طعم خوشِ خوش‌بختی

    طعم خوشِ خوش‌بختی

    هفته‌نامه‌ی دوچرخه > رفیع افتخار: مدام در آیینه تاب می‌خوردم و با خودم فکر می‌کردم، گران‌بهاترین سرمایه‌ی زندگی چیست؟ با خودم فکر می‌کردم برای پیداکردنش اول باید آن را حس کنم؛ درست مثل همان‌وقت‌هایی که می‌خواهد باران ببارد و من قبلش بوی باران را حس می‌کردم.

  • اومیکرون! خشک و تر را با هم نسوزان!

    اومیکرون! خشک و تر را با هم نسوزان!

    هفته‌نامه‌ی دوچرخه > سیدسروش طباطبایی‌پور: سلام اومیکرون! کلاغ‌ها خبر آورده‌اند که همین چند هفته‌ی پیش با حضور همه‌ی اعضای زنده‌ی طبیعت، یعنی از کوه و دریا و خورشید گرفته تا اتم و مولکول و ویروس، جلسه‌ای فوق‌العاده تشکیل داده‌اید تا دوباره تا جایی که می‌توانید پوزه‌ی این انسان رمیده را بیش‌تر از گذشته به خاک بمالید.

  • یک طبقه بالاتر از جهان!

    داستان

    یک طبقه بالاتر از جهان!

    هفته‌نامه‌ی دوچرخه > سیدسروش طباطبایی‌پور: نام گروه ما «مافیا» است که از حرف‌های اول اسم‌هایمان متین‌روپایی، احمدپسته، فرزادکرگدن، یاورنردبون و اردلان‌خان، یعنی خودم ساخته شده است. این یادداشت‌ها، روزنگاری‌های من است از ماجراهای من و گروه مافیا که در روزهای مدرسه‌های کرونازده در دفتر خاطراتم می‌نویسم؛ باشد که بماند به یادگار برای آیندگان!

  • داستان «اینستاگرام فضول!»

    داستان «اینستاگرام فضول!»

    هفته‌نامه‌ی دوچرخه > زهرا نوری: «آرمین» زیرچشمی به نیکمت بغلی نگاه کرد. برگه‌ی امتحان «عرشیا» سفید بود. دبیر فیزیک آقای «قبادی»، خم شده بود روی برگه‌ی یکی از بچه‌ها و داشت به سؤال او جواب می‌داد. آرمین قلبش تندتند می‌زد. در یک چشم‌به‌هم‌زدن، برگه‌ی امتحانش را با عرشیا عوض کرد.

  • وقت برداشتن قلم است!

    وقت برداشتن قلم است!

    هفته‌نامه‌ی دوچرخه: قلمت را بردار و داستان بنویس و در مسابقه شرکت کن؛ تمام ماجرا همین است. مسابقه‌ی داستان‌نویسی «قلمت را بردار» در قالب داستان ‌کوتاه و داستانک از سوی فرهنگ‌سرای معرفت و مؤسسه‌ی فرهنگی‌هنری داناک برگزار می‌شود.

  • فیتیله‌پیچ

    داستان

    فیتیله‌پیچ

    هفته‌نامه‌ی دوچرخه: نام گروه ما «مافیا» است که از حرف‌های اول اسم‌هایمان متین‌روپایی، احمدپسته، فرزادکرگدن، یاورنردبون و اردلان‌خان، یعنی خودم، ساخته شده است. این یادداشت‌ها، روزنگاری‌های من است از ماجراهای من و گروه مافیا که در روزهای مدرسه‌های کرونازده در دفتر خاطراتم می‌نویسم؛ باشد که بماند به یادگار برای آیندگان!

  • مثل آیینه

    داستانک

    مثل آیینه

    هفته‌نامه‌ی دوچرخه > رفیع افتخار: چشمانم گشوده می‌شود. خورشید اشعه‌ی زرینش را از میان پنجره به صورتم می‌تاباند. پلک می‌زنم. چند لحظه‌ای فرصت لازم دارم تا کاملاً هوشیار شوم.

  • زمین هوایم را دارد!

    داستان

    زمین هوایم را دارد!

    هفته‌نامه‌ی دوچرخه > سیدسروش طباطبایی‌پور: نام گروه ما «مافیا» است که از حرف‌های اول اسم‌هایمان متین‌روپایی، احمدپسته، فرزادکرگدن، یاورنردبون و اردلان‌خان، یعنی خودم، ساخته شده است. این یادداشت‌ها، روزنگاری‌های من است از ماجراهای من و گروه مافیا که در روزهای مدرسه‌های کرونازده در دفتر خاطراتم می‌نویسم؛ باشد که بماند به یادگار برای آیندگان!

  • یه کله، با ظرفیتی محدود!

    داستان

    یه کله، با ظرفیتی محدود!

    هفته‌نامه‌ی دوچرخه > سیدسروش طباطبایی‌پور: نام گروه ما «مافیا» است که از حرف‌های اول اسم‌هایمان متین‌روپایی، احمدپسته، فرزادکرگدن، یاورنردبون و اردلان‌خان، یعنی خودم، ساخته شده است. این یادداشت‌ها، روزنگاری‌های من است از ماجراهای من و گروه مافیا که در روزهای مدرسه‌های کرونازده در دفتر خاطراتم می‌نویسم؛ باشد که بماند به یادگار برای آیندگان!

  • دینگ! دینگ!

    آثار نوجوانان

    دینگ! دینگ!

    هفته‌نامه‌ی دوچرخه: وارد سایت شدم؛ میکروفن را بستم و سریع مثل موشک، رفتم سراغ قسمت جدید سریال! جای حساسش بود. در دلم دعا می‌کردم کاش دختر درون سریال نمرده باشد. آخر خیلی شبیه من بود و مثل خودم کلاس‌هایش را می‌پیچاند. دیشب مثل آبشار برایش اشک ریخته بودم.

  • شب یلدای آنلاین و قصه‌ی کلاغ

    داستان

    شب یلدای آنلاین و قصه‌ی کلاغ

    هفته‌نامه‌ِ دوچرخه> فریبا خانی: وقتی داشتیم در شب یلدا انار دانه‌کرده می‌خوردیم و با خاله و دایی مکالمه‌ی تصویری (ویدیوکال) می‌کردیم چون به‌خاطر کرونا دو سالی هست که شب یلدا آنلاین برگزار می‌شود،پدرم قصه‌ی جالبی را تعریف کرد. او گفت: «دیروز اتفاق جالبی برایم افتاد.»