شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۷ - ۰۷:۲۰
۰ نفر

مهرداد ابوالقاسمی: تقریبا در تمام جوامع از نگاه دولتمردان همواره فرهنگ و هنر تاثیرگذارترین ابزار تبلیغاتی است و مهمترین عنصر در بیان افکار و عقاید محسوب می‌شود که اتفاقا از قدرت تاثیرگذاری بالایی هم برخوردار است.

تقابل سیاست و فرهنگ، مسئله‌ای امروزین نیست و در طول تاریخ بشر همواره سیاستمداران و حاکمان تلاش کرده‌اند تا با تسلط بر این مقوله به اهداف خود دست پیدا کنند و از همین رو همواره فرهنگ و هنر در جوامع مورد تاخت و تاز سیاستمداران قرار داشته است.

نمایش «بیداریخانه نسوان» به نویسندگی و کارگردانی حسین کیانی سندی تاریخی در همین باب است که به زوایای تاریک و پنهان تلاش‌های حکومت برای سیطره یافتن بر فرهنگ و هنر در دوره پهلوی می‌پردازد و تلاش‌های دستگاه حکومتی برای ایجاد محبوبیتش در میان مردم و در عین حال جلوگیری از ایجاد تشکل‌های مختلف در حوزه فرهنگ و هنر را به تصویر می‌کشد.

حسین کیانی،‌پیش از این با اجرای نمایش‌هایی چون «مضحکه شبیه قتل»،‌«رژیستورها نمی‌میرند»، «تکیه ملت»،‌«تیاتر اجباری» و... علاقه‌مندی‌اش به اجرای نمایش‌های ایرانی در دهه‌های ابتدایی قرن که همزمان با ورود تئاتر به ایران است را نشان داده و در اجراهایش هم کوشیده تا تاریخ مدونی از اوضاع و احوال ورود نمایش به ایران و اتفاقاتی که برای آن رخ داده است را نمایان سازد.

کیانی همواره در نمایش‌هایش محور و موضوع اصلی را بر تئاتر و نمایش قرار داده و صرفا تاریخ نمایش از ابتدای ورود به ایران را دستمایه آثارش تا پیش از اجرای نمایش «بیداریخانه نسوان» قرار داده اما در این نمایش او گام را فراتر گذاشته است و سیاست را چاشنی اجرای آخرین اثر خود کرده و به مسئله سیطره سیاست بر نمایش در دهه 20 پرداخته و نظام سیاسی حاکم بر نمایش و جامعه را هوید‌ا می‌سازد.

کیانی در نمایش «بیداریخانه نسوان» سرنوشت تراژیک چند زن متجدد و روشنفکر علاقه‌مند به درام نویسی در دهه 20 را روایت می‌کند و در این راه از اشخاص و داستان‌های واقعی الهام گرفته ولی در طراحی شخصیت و شخصیت‌پردازی‌ها ذهنیت و تخیل خود را وارد اثر کرده که در نهایت این رویکرد به داستان و حوادث،  به دراماتیک شدن نمایش و ایجاد روند داستانی جذاب برای مخاطب منجر شده است.

مواضع انتقادی از اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی و فرهنگی درونمایه اصلی نمایش را تشکیل می‌دهد و شاکله اصلی رویدادهای نمایش است اما صحنه پایانی نمایش که روایتگر استبداد و فرود قهرمان نمایش است به یکباره رویکرد نمایشنامه را تغییر می‌دهد و نمایش صرفا بر مبنای سیاست هویت می‌یابد و اوج رویکرد انتقادی- اعتراضی نمایش را آشکار می‌کند. داستان و سرگذشت شخصیت‌های نمایش «بیداریخانه نسوان» در نمایشنامه و واقعیت از نوعی تلخی و سیاهی مفرط رنج می‌برد که پایان تراژیک داستان هم بر آن می‌افزاید؛ اما حسین کیانی برای جبران این تلخی و سیاهی و برای ایجاد ارتباط روان‌تر با مخاطب و همچنین ایجاد جذابیت‌های داستانی از عنصر طنز در اجرا بهره می‌گیرد و تلفیقی از کمدی –تراژدی می‌آفریند که علاوه بر جذب مخاطب و توجه ویژه به آن بر میزان تاثیرگذاری نمایش هم می‌افزاید.

در واقع بهره‌گیری او از عناصر کمیک و طنز در این نمایش صرفا به منظور ایجاد ارتباط دوسویه با مخاطب است و در عین حال با وجود دارا بودن داستان از ظرفیت‌های طنز، اما کیانی به درستی در این راه پای می‌گذارد و صرفا به خاطر خنداندن تماشاگر در این وادی غوطه‌ور نمی‌شود.

کیانی با اتخاذ چنین رویکردی به داستان در زمینه نگارش نمایشنامه تجربه موفقی را رقم می‌زند و شیوه نوینی را در ساختار نمایشنامه‌نویسی‌اش پدید می‌آورد. او به تلفیق کمدی و تراژدی می‌پردازد و در عین حال تراژیک بودن اثر هرگز رنگ نمی‌بازد و بار طنز نمایش هم هرگز در سیاهی و تلخی اثر غرق نمی‌شود و جذابیت‌های داستانی نمایش هم تا انتها پای برجا می‌مانند و تعلیق (عنصر همیشگی نمایشنامه‌های کیانی) هم کارکرد تاثیرگذارش را بر نمایش غالب می‌سازد.

در واقع کیانی آنچنان با سرگذشت زنان درام‌نویس دهه 20 برخورد می‌کند و چنان روایتی از یک واقعه خرد اجتماعی( در آن دوران ) روایت می‌کند که گویی داستان این زنان را باید انقلاب مشروطه در عرصه درام دانست و در واقع داستان نمایش هم بیانگر چنین واقعیت تلخی با رویکردی سیاسی –انتقادی اما در حوزه درام است.

زبان نمایش «بیداریخانه نسوان» مانند سایر کارهای کیانی برخاسته از آداب، فرهنگ و سنن ایرانی است که البته به نظر می‌رسد این زبان برای مخاطب امروز تا حدی مورد بازنگری قرار گرفته و زبان نمایش برای مخاطب روان‌تر شده است.

در حیطه اجرا، کیانی تا حد زیادی به دیالوگ متکی شده و فضای نمایش را بر مبنای ارتباط اشخاص که نیاز اصلی نمایشنامه هم محسوب می‌شود، قرار داده است. در این نمایش قاب و تصویر جایگاه برجسته‌ای ندارد و اتفاقات عنصر اصلی و پیش برنده نمایش است که تمام آنها در دل اجتماعات کوچک مدنی( خانه و خانواده) شکل می‌گیرد.

بازیگران نمایش همگی و بدون استثناء در فضای موجود در دهه 20 قرار گرفته و تمام تلاش آنها در ایفای نقش، ابراز رفتارها و خلق و خوهای آن دوران است که به طور عمده بازیگران در این زمینه تا حد قابل توجهی موفق عمل کرده‌اند.

کیانی در هدایت بازیگران مبنا را بر شخصیت‌پردازی موجود  در نمایشنامه و استفاده از خلاقیت‌های بازیگران قرار داده و از همین‌رو در عین یکدستی و روان‌بودن بازی‌ها نوع زیبایی در بازی‌های بازیگران دیده می‌شود.

حمیدرضا آذرنگ با ایفای چند نقش کوتاه در این نمایش، بار دیگر توانایی‌هایش را به اثبات می‌رساند و  نقش‌ها را بسیار  متفاوت از یکدیگر، بر صحنه جان می‌بخشد.
او با حضور در نمایش «بیداریخانه نسوان» ثابت می‌کند که کوتاهی و بلندی نقش، تاثیری در اثرگذاری نقش ندارد و یک حضور کوتاه در صحنه می‌تواند نمایی واقعی از بازیگری را پدیدار سازد. حربه‌های به کار گرفته شده از سوی آذرنگ در ایفای نقش‌های متفاوت علاوه بر بروز خلاقیت فردی هدایت کارگردان را آشکار می‌سازد.

سایر بازیگران نمایش هم در نوع خود موفق ظاهر می‌شوند و هر یک به عنصری انکارناپذیر در فضای نمایش بدل می‌شوند که بی‌تردید تکیه بر متن و تمرکز بر واقعیات اجتماعی و رفتاری دهه 20 را می‌توان عمده دلیل موفقیت آنان دانست. در مجموع نمایش «بیداریخانه نسوان» به لحاظ متن و کارگردانی نقطه عطفی در کارنامه حسین کیانی محسوب می‌شود و دلیل این امر را باید در تغییر رویکرد نگاه خلاقانه و جست‌و‌جوگر او به تاریخ معاصر کشورش دانست که استمرار آن می‌تواند مبدع سبک جدیدی در آثار این نویسنده و کارگردان باشد.

کد خبر 63832

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز