مجموع نظرات: ۰
یکشنبه ۹ دی ۱۳۸۶ - ۱۵:۱۲
۰ نفر

حامد قدوسی: پروفسور توماس شلینگ (Thomas Schelling) برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 2005 (به‌طور مشترک با رابرت آومن) و استاد ممتاز حوزه سیاست‌گذاری دانشگاه مریلند آمریکا است

در این نوشتار خلاصه‌ای از فعالیت‌های او در توسعه نظریه بازی‌ها را به زبان ساده توضیح می‌دهیم. این روایت البته ممکن است حاوی تمامی نظرات کلیدی‌اش نباشد. با این همه سعی شده  ‌تا جایی که ممکن‌است، نظرات اصلی او را به زبان ساده برای افرادی که صرفا آشنایی مقدماتی با نظریه بازی دارند توضیح دهیم.

ذکر این نکته مهم است که پس از گذشت بیش از 40 سال از معرفی این مفاهیم و همه‌گیرشدن کاربرد آن‌ها، بسیاری از ما نمی‌دانیم که در واقع پیشنهاددهنده اولیه آن‌ها پروفسور شلینگ بوده‌است، بنابراین برای بیان اهمیت نقش او گاهی مجبور شده‌ایم تا در این متن برخی مفاهیم پراستفاده و جاافتاده در حوزه نظریه بازی‌ها را دوباره موشکافی کرده و توضیح دهیم.

Thomas C. Schelling

توماس شلینگ، سال 1921 در آمریکا به‌دنیا آمده و در دانشگاه‌های هاروارد (دکترا) و برکلی (لیسانس) اقتصاد خوانده‌است. فعالیت دانشگاهی او از 1953با پیوستن به دانشگاه ییل آغاز شد و در ادامه با فعالیت در دانشگاه هاروارد به‌عنوان استاد تمام تداوم پیدا کرد. این دوره تا 1990 طول کشید. او الان استاد سیاست‌گذاری عمومی در دانشگاه مریلند آمریکا است. شلینگ سال‌های زیادی را در مخزن فکری معروف رند (RAND) سپری کرده  که در دوره بعد از جنگ‌جهانی دوم، میزبان حلقه‌ای از متخصصان معروف نظریه بازی بوده و سهم بسزایی در توسعه کاربردهای این رشته ایفا کرده‌است. شلینگ علاوه‌بر حدود 30 سال تدریس در دانشکده اقتصاد هاروارد، 21 سال هم در مدرسه سیاست کندی هاروارد به آموزش اشتغال داشته‌است. او سال 2005، بعداز 54 سال فعالیت علمی، نوبل اقتصاد را مشترکا با رابرت آومن به‌دلیل «نقشش در توسعه درک ما از منازعات و همکاری‌ها در قالب مدل‌های‌بازی» گرفت. [Autobiography]

نظریه بازی چیست؟
نظریه بازی‌ها (Game Theory) حوزه‌ای از ریاضیات کاربردی است که در بستر علم اقتصاد توسعه‌یافته و به‌مطالعه رفتار راهبردی بین عوامل «عقلانی» می‌پردازد. رفتار راهبردی، زمانی بروز می‌کند که مطلوبیت هرعامل، نه فقط به راهبرد انتخاب‌شده توسط خود وی بلکه به راهبرد انتخاب‌شده توسط بازیگران دیگر همبستگی داشته‌باشد. زندگی روزمره ما، مثال‌های بی‌شمار از چنین وضعیت‌هایی دارد که از جمله آن‌ها می‌توان به مذاکرات تجاری بین دو کشور، جنگ تبلیغاتی بین دو شرکت رقیب، رای‌دادن دو سهام‌دار، بازی بین استاد و دانشجو برای تعیین کیفیت درس، بازی دولت و شهروندان برای اعلام و پذیرش سیاست‌ها، پیشنهاد  و رد ازدواج بین یک زن و مرد اشاره کرد.

برای تعریف فضای بازی، مشخص‌کردن عناصر زیر لازم و کافی است:
1) بازیگران: طرف‌های بازی که هر کدام حداقل دو راهبرد در اختیار دارند.

2) راهبرد در اختیار هر بازیگر: زنجیره‌ای مرتب از اقداماتی است که بازیگر می‌تواند در قدم‌های مختلف بازی برگزیند.

3) ترتیب بازی: این که در هر قدمی از بازی، چه بازیگری حرکت می‌کند.

4) ساختار اطلاعاتی: در هر لحظه از بازی هر بازیگر می‌تواند چه اطلاعاتی را از حرکت‌ها و ترجیحات طرف مقابلش بداند.

5) خروجی‌های بازی: وقتی بازی به انتها می‌رسد چه نتایجی به‌بار می‌آید.

در ادامه 4 محور از فعالیت‌های فکری مهم شلینگ را به‌طور اجمالی توضیح می‌دهیم:
بازی ترسوها (Chicken Game) و نقطه کانونی (Focal Point)در بین کارهای متعدد شلینگ مفهوم نقطه کانونی که گاهی هم به افتخار او، نقطه شلینگ نامیده می‌شود، بیشترین تأثیر و ارجاع را داشته است. مفهوم پیشنهادی او درک ما را از تعادل‌های ممکن در کلاس بزرگی از بازی‌ها که «بازی هماهنگی» نامیده می‌شوند، ارتقا داده‌است.

خصوصیات این بازی‌ها این است که در آن‌ها ترکیبی از راهبرد‌های بازیگران وجود دارد که برای هر دو آن‌ها مطلوب است ولی چون هر بازیگری فاقد اطلاع از راهبرد انتخاب‌شده توسط بازیگر دیگر است، نمی‌داند ‌ باید چه راهبردی  را انتخاب کند تا بازی در یکی از این نقاط جذاب پایان یابد. این مفهوم درک ما را از بسیاری از زیرساخت‌های فرهنگی و سیاسی که نقش هماهنگ‌کننده انتظارات افراد و در نتیجه تحقق یکی از چندین تعادل ممکن بازی را دارند بسیار غنی‌تر می‌کند.

مثالی که شلینگ در کتاب «راهبرد و تضادها» [The Strategy of Conflict]‌ ذکر می‌کند، این است که فرض کنید شما وهمسرتان در یک فروشگاه بزرگ، همدیگر را گم کرده‌اید. این‌جا یک بازی هماهنگی بین دو نفر شکل می‌گیرد که در آن راهبرد هر بازیگر، محلی است که باید در آنجا منتظر همسرش باشد. دراین حالت مجموعه راهبرد‌های در اختیار هر فرد بسیار بزرگ و شامل تمامی نقاط موجود در فروشگاه است.

اگر فرد به در شماره یک برود، حال آن که همسرش در مقابل صندوق منتظر او باشد، هر دو مطلوبیت پایینی به دست می‌آورند درحالی‌که اگر هر دو تصمیم بگیرند تا مقابل تابلوی خاصی منتظر باشند (هماهنگی) همدیگر را یافته و در نتیجه مطلوبیت هر دو بسیار بالا خواهد بود. طبیعی است که اگر قبل از بازی چنین هماهنگی صورت می‌گرفت هر نقطه‌ای از فروشگاه می‌توانست یک محل ملاقات باشد ولی در غیاب چنین هماهنگی هر بازیگر باید با خودش فکر کند که همسرش در چنین شرایطی ممکن است کجا برود و ضمنا به این فکر کند که همسرش فکر می‌کند که خود او ممکن است کجا برود و الی آخر تا بی‌نهایت. اگر افراد هیچ نکته‌ای برای «غیرمتقارن» کردن نقاط بالقوه قرار نداشته باشند احتمالا شانس کمی برای یافتن هم دارند ولی معمولا تجارب گذشته یا عرف و مسایلی از آن دست به کمک ما می‌آید. مثلا افراد از تجربه گذشته می‌دانند که بهتر است موقع گم‌شدن در مقابل در خروج منتظر همسر خود باشند و نه مثلا مقابل انبار فروشگاه.

همین موضوع کمک می‌کند تا به احتمال بسیار بالاتری دو نفر همدیگر را در این نقطه ملاقات کنند و هماهنگی بین آن‌ها شکل بگیرد.شلینگ این مفهوم را به‌نحو جالبی در تحلیل منازعات بین‌الملل به‌کار گرفت. برای تشریح رویکرد او از مدل ساده بازی ترسوها استفاده می‌کنیم.

بازی ترسوها در زندگی روزمره بسیار شناخته شده‌است. توصیف کلی بازی این است که راهی وجود دارد که فقط یک بازیگر می‌تواند از آن عبور کند و اگر هر دو بازیگر با هم سعی کنند وارد آن شوند (انتخاب همزمان راهبرد شهامت) وضعیت هر دو آن‌ها بدتر از حالتی است که یکی منتظر شود، تا اول آن دیگری عبور کند. در عمل این راه می‌تواند بازار یک محصول، جنگ بر سر یک منطقه تحت اختلاف بین دو کشور و... باشد.شلینگ در این مسئله از یک مشاهده تجربی شروع می‌کند. دو نفر را تصور کنید که باید از یک در باریک رد شوند.

در عمل احتمال این که هر دو نفر با هم به سمت در حرکت کنند و در نتیجه باهم برخورد کنند، بسیار ضعیف است. در دنیای واقعی، نهادهایی مثل ارزش‌های اجتماعی کمک می‌کنند تا صرفا یکی از این راهبرد‌ها محقق شود. مثلا افراد بنا به عادت می‌دانند که معمولا خانم‌ها یا افراد مسن‌تر یا ارشد، اولویت بیشتری در عبور از در دارند،لذا همین اطلاع کوچک کمک می‌کند تا دو نفر راهبرد خود را با هم هماهنگ کرده ‌، بنابراین بهترین نتیجه بازی به‌دست آید.

شلینگ بر اساس مشاهداتی از این جنس از دنیای واقعی به‌این نتیجه رسید که عواملی وجود دارند که «تقارن» موجود در بازی را به‌هم زده و شانس تحقق یک تعادل را بیشتر از تعادل دیگر می‌کنند. همین عدم تقارن باعث می‌شود تا بازیگران به‌طور مشترک باور کنند که احتمال تحقق یک تعادل بیشتر است و به همین علت  در عمل این تعادل با احتمال بالایی ظاهر  می‌شود. در عرصه منازعه، به‌نفع هر دو طرف است که راهبرد جنگ-جنگ انتخاب نشود چرا که این شرایط برای هر دو بسیار پرهزینه و بی‌فایده است.

برای این‌کار، یکی از دو بازیگر باید باور کنند که طرف دیگر ابزار جنگ را انتخاب خواهد کرد  وبنابراین  به نفع اوست که کنار بیاید. هر قدر منافع ناشی از جنگ‌نکردن (کنارآمدن) برای این طرف بالاتر باشد، شانس بیشتری وجود دارد که بازی در نقطه «عدم وقوع یک درگیری جدی» شکل بگیرد. پیشنهاد سیاستی که شلینگ ارائه می‌کند بسیار جالب است: به‌جای این که صرفا انرژی خود را روی بهبود توان نظامی خود متمرکز کنید، کاری کنید که منافع حریف از جنگ‌نکردن بالا برود. در این صورت شانس این که مسئله در وضعیت جنگی منجر شود کاهش می‌یابد.

تهدید معتبر و بازدارندگی
مسئله تهدید طرف مقابل به استفاده از یک راهبرد مشخص درصورت انتخاب راهبرد خاصی توسط طرف مقابل از قدیم در ادبیات نظامی و روابط بین‌الملل شناخته‌شده بود و گاه از آن به مسئله بازدارندگی، اسم برده‌می‌شود. این لغت در ادبیات حقوقی به کار می‌رود و منظور از آن تعبیه هزینه‌هایی است که مجرمین را تهدید می‌کند که درصورت ارتکاب یک جرم خاص با مجازات مواجه خواهند شد. به این ترتیب جامعه سعی می‌کند تا با تهدید مجرمین بالقوه به اتخاذ راهبرد تنبیه آن‌ها را از همان قدم اول از ارتکاب جرم باز دارد.

شلینگ با معرفی مفهوم تهدید معتبر و غیرمعتبر درک از این ماجرا را بسیار تعمیق بخشید. عبارت تهدید غیرمعتبر به‌این حقیقت اشاره می‌کند که حتی اگر یکی از بازیگران، طرف مقابل را به استفاده از یک راهبرد خاص تهدید کرده‌باشد ولی اگر شرایط جوری شود که او مجبور شود تهدید خود را عملی کند خود او اجرای تهدید را عقلانی نخواهد یافت. مدیری را تصور کنید که کارمند بی‌انضباط ولی با تخصص بالای خود را تهدید کرده‌‌ که اگر یک بار دیگر دیر سر کار حاضر شود او را اخراج می‌کند. او در واقع قصد دارد تا با آشکارکردن این تهدید کارمند را در شرایطی قرار دهد که تأخیر برای او غیرعقلانی شود. ولی کارمند از طرف دیگر شرایط را برای خودش شبیه‌سازی می‌کند و فرض می‌کند که فردا دیر سرکار حاضر شده‌است.

مدیر دراین‌جا باید تهدید خود را عملی کند ولی اگر این کار را بکند و این نیروی خوب را از دست بدهد، باید هزینه فراوانی برای یافتن نیروی جدید متحمل شود ، بنابراین اخراج کارمند در آن لحظه «غیرعقلانی» است. به‌همین‌دلیل مدیر از اجرای تهدید قبلی خود خودداری می‌کند. کارمندی که این موضوع را می‌داند تهدید مدیر را جدی نمی‌گیرد و به دیرآمدن خود ادامه می‌دهد (در ادبیات خارج از نظریه بازی‌ها، گاهی به این موضوع «قربانی عقلانیت خود شدن» هم گفته می‌شود و منظور آن است که چون تهدیدکننده عقلانی است، تهدید‌شونده می‌داند که تهدید وی عملی نخواهد شد).

شلینگ مفهوم تهدید معتبر را به عرصه بازی‌های «چانه‌زنی» وارد کرده و فرآیند چانه‌زنی را در واقع زنجیره‌ای از تهدیدها (معتبر / غیرمعتبر) توسط بازیگران می‌داند. با این نوع نگاه، او نشان می‌دهد که بر خلاف شهود اولیه، در بسیاری اوقات محدودبودن فرد مذاکره‌کننده، اتفاقا قدرت عمل بیشتری برای او به‌بار می‌آورد.

مثلا فرض کنید2 کشور الف و ب بر سر یک رژیم تجاری یا هر موضوع مورد اختلاف دیگری مذاکره می‌کنند. از مدل‌های رایج مذاکره می‌دانیم که درصورت حصول تفاهم، مازاد (Surplus) شکل خواهد گرفت که بر اساس قدرت چانه‌زنی طرفین، بین آنها تقسیم می‌شود. از طرف دیگر هیچ کشوری از عدم دستیابی به تفاهم، نفع نمی‌برد و لذا هر2 طرف انگیزه دارند تا این تفاهم زودتر شکل گیرد.

در این شرایط، هر طرف سعی می‌کند که ضمن راضی نگاه داشتن طرف مقابل، سهم خودش را بیشینه کند. فرض کنید که مذاکره‌کننده کشور الف تام‌الاختیار باشد. در این صورت کشور ب می‌داند که او منطقه مجاز گسترده‌ای دارد ، لذا سعی می‌کند تا کشور الف را در پایین‌ترین حد منطقه مجازش راضی کند.

در سناریوی دیگری، فرض کنید که او اختیار محدودی دارد و برای هر پیشنهاد جدیدی باید رضایت پارلمان کشورش را جلب کند، در این صورت کشور ب می‌داند که حداقل سطح رضایت کشور الف بالاست و چون تأخیر در تفاهم هم هزینه‌زاست نهایتا سهم بیشتری به کشور الف داده می‌شود تا مذاکرات به دور بعدی کشیده نشود. این دقیقا مثالی است که نشان می‌دهد  چطور محدودکردن قدرت عمل یک طرف، باعث افزایش منابع او در بازی شد. محدودکردن اختیارات مذاکره‌کننده الف در واقع ایجاد نوعی تعهد برای تهدید به ترک مذاکرات درصورت عدم تخصیص سهم مناسب به این کشور است.

به‌عنوان مثالی از معتبرکردن تهدید، به این داستان توجه کنید: آمریکا و شوروی را که در یک مخاصمه هستند در نظر بگیرید. آمریکا، شوروی را تهدید کرده‌بود که درصورت تجاوز به خاک متحدین آمریکا در اروپای غربی، وارد جنگ با این کشور خواهد شد.

یا مثلا شوروی ممکن است آمریکا را تهدید کند که درصورت حمله آمریکا به این کشور با موشک‌های اتمی به آمریکا حمله می‌کند. هر دوی این تهدیدها در واقع چندان معتبر نیستند،چرا که طرف مقابل می‌داند اگر جنگی در بگیرد هزینه مداخله در جنگ یا حمله اتمی برای طرف مقابل بسیار بالا خواهد بود و او تهدید خودش را عملی نخواهد کرد. حال اگر یکی از این کشورها بخواهد به وسیله تهدید خود طرف دیگر را از اقدامی باز دارد چه باید بکند؟ این جاست که بحث وسیله تعهد پیش می‌آید. سامانه‌های حمله خودکار، نمونه‌ای عینی از این ابزارها هستند. منازعه هسته‌ای بین آمریکا و شوروی را در نظر بگیرید.

هر چند که حمله اتمی شوروی به آمریکا عقلانی نیست، ولی اگر شوروی سامانه خودکار پرتاب موشک‌های هسته‌ای را فعال کند، در این صورت آمریکا می‌داند که درصورت حمله، دیگر کاری از رهبران شوروی برای غیرفعال‌کردن سامانه حمله اتمی ساخته نیست. دانستن این موضوع (تعهد شوروی به استفاده از سلاح هسته‌ای) باعث می‌شود تا انتخاب عقلانی برای آمریکا عدم حمله باشد. این دقیقا توصیف علمی مفهومی است که مردم عادی در مورد سلاح هسته‌ای به‌کار می‌برند؛ سلاح هسته‌ای برای شلیک‌کردن نیست بلکه برای بازدارندگی است.

 مدل‌های افتراق

شلینگ کتابی دارد با عنوان رفتار خرد و رفتار کلان [Micromotives and Macrobehavior] که در سال 1978 منتشر شده و به لحاظ ارجاع رتبه دوم را در بین نوشته‌های او دارد.

دغدغه او در این کتاب توضیح رابطه بین رفتار فرد و تعادل‌های مشاهده‌شده در سطح کلان است و خصوصا روی این زاویه متمرکز می‌شود که چطور یک رفتار فردی خاص، منجر به تحقق تعادلی در سامانه کلان می‌شود که ممکن است کاملا با نیت اولیه فرد متفاوت بوده و اساسا خروجی غیرمطلوبی باشد.

گروهی از افراد را تصور کنید که قصد مطالعه دارند. هر نفر برای مطالعه نیازمند100 واحد نور است و لامپی که دارد فقط 60 واحد نور تولید می‌کند. اگر افراد در یک دایره دور هم بنشینند هر کسی 60 واحد نور از لامپ خودش و 60 واحد هم از مجموع نور نفرات سمت چپ و راستش دریافت می‌کند و می‌تواند به مطالعه ادامه دهد. پس یک تعادل در این سامانه این است که همه، لامپ‌هایشان را روشن نگه دارند.

حال فرض کنید که یک نفر از اعضای گروه خسته‌شده و لامپ خودش را خاموش می‌کند. او هیچ نیتی برای تغییر رفتار گروه ندارد و فقط می‌خواهد دقایقی استراحت کند. ولی همین که لامپ او خاموش شود، 2 نفر سمت راست و چپ او دیگر نور کافی برای مطالعه ندارند و لذا دست از مطالعه کشیده و لامپ خود را خاموش می‌کنند. تعادل نهایی این سامانه این است که همه لامپ‌ها را خاموش می‌کنند.

یعنی یک رفتار بسیار عادی یک عضو کوچک سامانه واکنش‌هایی را برانگیخت که منجر به رفتار بسیار دور از انتظار وی در سطح کلان شد. دقت کنید که وضعیت سامانه به سادگی هم برگشت‌پذیر نیست. اگر یک نفر لامپ خود را روشن کند هنوز هیچ کسی به‌تنهایی انگیزه‌ای ندارد تا لامپش را روشن کند چون برای مطالعه حداقل نیاز به 3لامپ روشن هست.

این مثال شباهت زیادی به بازی‌های رأی‌دادن سهامداران دارد. اگر2 نفر سهامدار 30 درصدی با هم در رأی گیری شرکت کنند جناج آنها برنده می‌شود ولی اگر یکی از آنها از رأی‌گیری خارج شود، نفر بعدی به تنهایی نمی‌تواند اکثریت را  مقابل 40 درصد دیگر سهامداران کسب کند و لذا پاسخ بهینه برای او ترک صحنه رأی‌گیری است.

شلینگ این سؤال را پیش می‌کشد که چرا در جوامع انسانی نمونه‌های متعددی از شکل‌گیری خوشه‌هایی که افراد را بر اساس متغیرهای مختلفی (جنسیت، مذهب، طبقه اجتماعی، نژاد و...) جدا می‌کند مشاهده می‌کنیم؟ 2مکانیسم مشخص به ذهن همه می‌رسد. اول این که محدودیت‌های قانونی یا عرفی باعث این جدایی‌ها می‌شود. مردان مجاز نیستند در قسمت مربوط به زنان بنشینند یا سیاه‌پوستان در آمریکا حق نداشتند در مدارس سفیدپوستان تحصیل کنند. در نتیجه شبکه اجتماعی افراد حول افراد نزدیک‌تر به وی شکل گرفته و خوشه‌بندی قابل مشاهده خواهد بود. مکانیسم دوم به این مربوط است که تفاوت‌های افراد باعث ایجاد تفاوت در درآمد یا سلیقه یا متغیرهایی مثل آن شده و لذا خوشه‌ها را پدید می‌آورد.

شلینگ سعی می‌کند از این2 توضیح نسبتا آشکار فراتر رود وسازوکار سومی را پیشنهاد کند که چندان بدیهی نیست. او کتاب «رفتارهای خرد و رفتارهای کلان» را به تشریح کامل این سازوکار اختصاص داده‌است. همانند مثال خاموش‌کردن لامپ، توضیح شلینگ نشان می‌دهد که حتی یک تمایل بسیار ملایم توسط تعداد کوچکی از بازیگران می‌تواند باعث شکل‌گیری الگویی بسیار قوی از جدایی نژادی یا مالی در جوامع شهری شود.

فرض کنید افراد تمایل دارند تا حداقلی از همسایه‌های آنان، شبیه به خودشان باشد. این افراد حتی اصرار ندارند که اکثریت همسایه‌هایشان مثل خودشان باشند و مثلا به این که فقط 30درصد آن‌ها مشابه باشند راضی هستند.

فرض کنید که سامانه از یک وضعیت شروع می‌کند و یکی از افراد یک نژاد به هر دلیلی محل زندگی اش را به‌طور کاملا تصادفی تغییر می‌دهد. این تغییر محل زندگی باعث می‌شود تا چگالی افراد همسان برای افراد دوروبر محل زندگی قبلی او و برای افراد غیرهمسان در محل زندگی جدید کم شود و برای برخی افراد زیر حد بحرانی قابل تحمل برسد.

تغییر آب‌وهوا و گازهای گلخانه‌ای

پروفسور شلینگ مقالات متعددی در زمینه پیمان‌های مرتبط با کنترل انتشار گازهای گلخانه‌ای، برای کاهش اثرات گرمایش زمین نوشته‌است. چکیده نظرات او در 2مقاله‌ای که در سال‌های 1997 و 2002 در مجله روابط خارجی (Foreign Affairs) نوشته‌است به‌خوبی قابل دنبال‌کردن است.

مسئله تعهد که شلینگ بسیار روی آن تأکید دارد در این جا نیز مطرح می‌شود. کشورهای مختلف باید متعهد شوند که به‌طور دسته جمعی اهداف کمی مشخصی را تا سال مشخصی محقق کنند و تحقق این اهداف دسته جمعی نیازمند این است که هر کشوری در سطح ملی اقدامات لازم را برای کاهش سطح انتشار گازهای گلخانه‌ای به‌عمل آورد.

شلینگ معتقد است که پیمانی در این وسعت و با این شکل تاکنون در دنیا تجربه نشده‌است و لذا تعبیه مکانیسم‌های انگیزشی مناسب برای آوردن کشورهای مختلف پای این پیمان و جدی‌کردن تعهد آنها در عمل لازم است.

او مثال‌های قبلی را برای تقسیم کمک‌های مالی آمریکا در طرح مارشال (بازسازی اروپا بعد از جنگ)، شکل‌گیری ناتو و سازمان تجارت جهانی (WTO) ذکر می‌کند ولی تفاوت آن تجارب با بحث گازهای گلخانه‌ای در ملموس و مرئی‌بودن اقدامات تعهدشده توسط طرفین بوده‌است.

پیمان کیوتو از کشورها می‌خواهد سطح انتشار گازها را تا سال 2012 به مقدار معلومی برسانند و کشورها هم ممکن است چنین پیمانی را امضا کنند ولی مکانیسم قوی برای اطمینان از این که این کشورها قدم‌های میانی برای عملی‌کردن تعهدات خود در پایان دوره برنامه برمی‌دارند یا نه، وجود ندارد. در واقع بسیاری از این تعهدات صوری بوده و کشورها در عمل قدمی برای عملی‌کردن آن برنداشته‌اند.

شلینگ معتقد است که دست‌یافتن همه جهان به یک تفاهم کلی ممکن است سال‌ها طول بکشد ولی فرآیند دست‌یافتن به این امر باید از همین الان شروع شود. یک مکانیسم جذاب که در نامه‌ای به امضای 2000 اقتصاددان رسیده پیشنهاد بحث تجارت سهمیه آلودگی بین کشورهاست. در این روش کشورهای با سطح بالای انتشار گازهای گلخانه‌ای (کشورهای صنعتی) سهمیه کشورهای با سطح انتشار پایین (کشورهای درحال توسعه) را از آنها می‌خرند. شلینگ معتقداست این مکانیسم، چیزی شبیه رشوه‌دادن به کشورهای فقیر برای ایجاد انگیزه در آنها برای پیوستن به پیمان کیوتو است.

کشورها با دانستن این موضوع که سهمیه آلودگی موضوعی جذاب و قابل فروش است، در دور بعدی مذاکرات سعی خواهند کرد تا سهمیه‌ها را بالاتر ببرند و این خود دستیابی به یک هدف عملی را مشکل می‌کند. این در حالی است که کشورهای درحال توسعه بیشترین ضرر را از بابت مسئله گازهای گلخانه‌ای متحمل خواهند شد، چرا که اقتصاد این کشورها به شدت به تولیدات کشاورزی وابسته است و گرمایش زمین اثرات مخرب خود را عمدتا روی این بخش نشان می‌دهد. شلینگ دست‌یابی به تفاهمی اعمال‌شونده در زمینه گازهای گلخانه‌ای را چیزی شبیه به مسئله تهدیدات اتمی ولی با پیچیدگی‌های بالاتر می‌داند و معتقد است که دستیابی به چنین تفاهمی سال‌ها طول خواهد کشید و لذا باید تلاش برای آغاز مذاکرات هرچه سریع‌تر عملی شود.

کد خبر 40454

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز