پگاه شفتی: قدیم‌ها را یادتان می‌آید؟ آن زمان‌ها که شما هنوز نوجوان نبودید، هرکسی یک رایانه می‌خرید، سالیان سال از آن استفاده می‌کرد. اما امروز را نگاه کنید. گوشی، تبلت یا رایانه‌ای که امروز بخرید سال دیگر قدیمی شده و خیلی‌ها می‌روند مدل جدیدش را می‌خرند.

دوچرخه شماره ۸۱۲

كمي هزينه‌بر است، مگر نه؟ آن هم به ضرر شما و البته به نفع شركت‌ها!

دوچرخه شماره ۸۱۲

اين مشكلي بود كه «عليرضا طهماسب‌زاده»، مخترع جوان ساعت هوشمند بلاكس، از دوران نوجواني به آن فكر مي‌كرده و حالا در سن 22 سالگي توانسته دنياي فناوري را با اختراع يك ساعت هوشمند ماژولار حسابي تكان بدهد.

ماژول به بخش‌هاي كوچك يك سيستم گفته مي‌شود كه مي‌توانند بر هم سوار شوند تا سيستم كلي را تشكيل دهند. درست مثل همان كامپيوترهاي قديمي‌كه از بخش‌هاي كوچك‌تري مثل كارت حافظه يا كارت گرافيك تشكيل مي‌شدند و همه هم قابل ارتقا و قابل تعويض بودند.

نام ساعت اختراعي عليرضا كه تا شش ماه ديگر به بازار مي‌آيد، «بلاكس» (Blocks) است. از نظر او معادل فارسي اين اسم و البته برازنده‌ي آن، مي‌تواند «قطعه‌ها» باشد. چراكه اين يك ساعت هوشمند است كه با اتصال يك قطعه‌ي اصلي (همان نمايشگر) و چند قطعه‌ي ديگر (به‌عنوان بند ساعت) به دستان كاربر بسته مي‌شود.

بندهايي‌كه با يك بند معمولي فرق دارند و هركدام بسته به نياز و سليقه‌ي كاربر مانند يك تراشه‌ي كامپيوتري وظيفه‌ي خاص خود را دارند.

اما راز جهاني‌شدن اين ايده،‌‌سايت «كيك استارتر» (Kickstarter) است. اين‌سايت با به اشتراك گذاشتن ايده‌هاي نوينِ شركت‌هاي نوپا از بازديدكنندگان مي‌‌خواهد كه اگر دوست دارند اين ايده هرچه زودتر اجرايي شود، به مخترعانش كمك مالي كنند.

مردم به‌قدري از ايده‌ي ساعت بلاكس خوششان آمد كه در كم‌تر از يك هفته، حدود يك ميليون دلار از طريق ‌سايت كيك‌استارتر براي كمك به پروژه‌ي بلاكس پول جمع شد و اين اتفاق، حسابي عليرضا را هيجان‌زده كرد. این پول تاکنون به بیش از دو میلیون دلار رسیده است.

عليرضا طهماسب‌زاده، حالا ساكن انگليس است. او سه سال پيش از ايران مهاجرت كرد و به‌تازگي در رشته‌ي مهندسي پزشكي در دانشگاه امپريال‌كالج لندن فارغ‌التحصيل شد.

علیرضا را از طریق یکی از شبکه‌های اجتماعی پیدا کردیم و اينترنتي با او، درباره‌ی بلاكس به گفت‌وگو پرداختيم.

دوچرخه شماره ۸۱۲

  • اولین بار چه‌طور ایده‌ی بلاکس به ذهنتان رسید؟

من به رابطه‌ی کاربری بین آدم‌ها و تکنولوژی خیلی علاقه‌مندم و دوست دارم رابطه‌ای را که الآن با کیبورد و ماوس داریم ارتقا بدهم. از همان دوران دبیرستان روی این مسائل کار می‌کردم و بعد از این‌که به این‌جا آمدم هم تحقیقاتم را ادامه دادم.

در یک مقطعی، حدود دو سالِ و نیم پیش، به دست‌بندِ هوشمندی فکر می‌کردم که بتواند حرکات انگشت را درک کند. بعد از این‌که با چندین نفر، صحبت کردم، به این نتیجه رسیدم که اگر بخواهم چنین دست‌بند هوشمندی درست کنم، قابلیت‌های بیش‌تری، علاوه بر ادراک حرکت‌های دست، باید داشته باشد.

با پرس‌و‌جوی بیش‌تر، فرستادن فرم‌های نظرسنجی و تحقیقات میدانی به این نتیجه رسیدم که سنسورها و قابلیت‌های مختلفی هست که داخل یک ساعت یا یک دست‌بندِ هوشمند می‌شود گذاشت.

اما مشکل این است که به‌خاطر محدودیت فضا، مصرف باتری و بالارفتن هزینه‌ی ساخت، امکان این‌که همه‌ی این حسگرها را در یک دستگاه بگذاريم، وجود ندارد.

اما کاری که سازندگان یا کارخانه‌های مختلف می‌کنند این است که خودشان تصمیم می‌گیرند از اين 20 یا 30 یا حتی 50 نوع حسگرِ مختلف، چهار یا پنج عدد را انتخاب کنند و داخل دستگاه‌های مختلف بگذارند و آن را بفروشند. در نهایت کسی که ضرر می‌کند و نمی‌تواند به دستگاه ایده‌آلش برسد، مشتری نهایی است.

فکر من این بود که قدرت تصمیم‌گیری را برگردانیم به مصرف‌کننده‌ی نهایی و به‌جای این‌که من این تصمیم را بگیرم، خودشان تصمیم‌گیرنده باشند. هرکدام از این حسگرها یا قابلیت‌های فیزیکی را که در واقع یک سخت‌افزار هستند، داخل یک بند کوچک بگذاریم و خود مشتری بتواند با انتخاب خودش آن‌ها را به‌هم وصل کند و ساعت هوشمند ایده‌آل خودش را بسازد.

  • این ساعت چه برتری‌هایی نسبت به‌ديگر ساعت‌هاي هوشمند دارد؟

بزرگ‌ترین مزیت یک ساعت هوشمند ماژولار، آن‌طور که من درست کردم، این است که آینده دارد. یعنی لازم نیست مثل تلفن‌همراه هرسال یا یک سال درمیان عوض شود. در واقع شما یک‌بار بلاکس را می‌خرید و وقتی فناوری جدید شود، در قالب یک ماژول جدید می‌توانید آن را به ساعت اضافه کنید.

  • اولین بار این ایده را با چه‌کسی درمیان گذاشتید؟

وقتی تازه به انگليس آمده بودم با یکی از دوستانم به «سیلیکون ولی» (منطقه‌ای در کالیفرنیاي آمریکا که بیش‌تر کمپانی‌های مشهور انفورماتیک را در خود جای داده است) رفتیم و از استارتاپ‌ها بازدید کردیم.

او آدم باتجربه‌ای بود و در مقطع دکترا، رشته‌ی علوم کامپیوتر درس می‌خواند. این ایده را اولین‌بار با او درمیان گذاشتم و او هم به این ایده علاقه‌مند شد و باهم شروع به‌کار کردیم. بعد از آن یک مسابقه‌ی کارآفرینی در دانشگاه برگزار شد و ما به این مسابقه رفتیم و این ایده را با مشاورهای مسابقه درمیان گذاشتیم.

  • در نهایت این ایده چه‌طور اجرایی شد؟

دو سال طول کشید، از زمان مطرح‌کردن این ایده تا الآن که به این‌جا رسیده، مسیر طولانی و پر از بالا و پایین بود. بیش‌تر در مسابقات و مقاطع مختلف پیشرفت داشتیم. مرحله‌ی اول مسابقه‌ی داخلی کارآفرینی دانشگاه بود که شش هفته طول کشید و در آن‌جا مقام اول را به‌دست آوردیم.

بعد از آن مسابقه‌ی فناوری‌های پوشیدنی شركت «اینتل» بود که آن‌جا هم مقام اول را آوردیم و 50 هزار دلار برنده شدیم. بعد از آن در جریان یک نمایشگاه وسایل الکترونیکی با درست‌کردن یک نمونه‌ی اولیه از محصول، تیمی جمع کردیم و در این نمایشگاه شرکت کردیم.

دوچرخه شماره ۸۱۲

 

در آن‌جا رییس بخش تکنولوژی‌های پوشیدنی یک شرکت فعال در ساخت «میکروپروسسور» ما را دید و خوشش آمد و ما را سوق داد به سمت کارخانه‌ای که برایشان محصول تولید می‌کند و بقیه‌ی شرکت‌هایي که با آن‌ها کار می‌کنند. مثل چند شرکت مخابراتی و چند بانک.

بعد از آن توانستیم از چند نفر سرمایه‌گذار، سرمایه بگیریم و تیم بزرگ‌تری جمع کنیم. حالا بعد از دو سال، یک تیم 25 نفره (15 نفر تمام وقت و 10 نفر پاره‌وقت) درحال کار بر روی این پروژه در بخش‌های مختلف هستند: طراحی صنعتی، طراحی الکترونیک، بخش نرم‌افزار، بازاريابي، برندسازي و پشتيباني مشتری‌ها.

در نهایت با همکاری کارخانه‌ای در تایوان توانسته‌ایم در هشت ماه گذشته یک سری پروتوتایپ‌هایی (نمونه‌ی اولیه) درست کنیم. هم‌چنان مراحل تولید باقی‌مانده و حدود شش ماه دیگر ما اولین نسخه‌ی تجاری محصول را وارد بازار می‌کنیم.

  • فکر می‌کردید در کیک‌استارتر نهایتاً چه‌قدر پول جمع شود؟

کیک‌استارتر، فضايي است برای کسانی که می‌خواهند با پیش‌خرید از یک شرکت نوپا از این شرکت حمایت کنند. ما بلاکس را در آن‌جا عرضه کردیم و گفتیم که می‌توانیم این دستگاه را در هشت ماه آینده تحویل دهیم و با قیمتی ارزان‌تر از قیمت آینده آن را تحویل خواهیم داد و موفق شدیم در 10 روز  اول این کمپین یک میلیون دلار به‌دست بیاوریم.

اما جالب این‌جاست که ما در کم‌تر از یک ساعت به حداقل‌ مبلغي كه در نظر گرفته بوديم، يعني 250هزار دلار، رسیدیم.

  • تا این‌جای کار بزرگ‌ترین مانع چه بود؟

برای من تحصیل هم‌زمان با این پروژه بود. بعد از پایان سال اول دانشگاه کار روی این ایده را شروع کردم و قطعاً کار هم‌زمان بر روی دو پروژه خیلی سخت بود. به‌خصوص در دانشگاهی مثل ایمپریال‌کالج لندن كه جزء پنج دانشگاه برتر دنیاست.

کنترل هر دوی این‌ها برای من یک چالش بزرگ بود. خیلی وقت‌ها امتحان‌ها با مسابقاتی که برای بلاکس برگزار می‌شد هم‌زمان می‌شدند و کنترل این دو فعالیت به‌طور هم‌زمان خیلی سخت بود.

 

دوچرخه شماره ۸۱۲

  • چه‌کسانی در این راه مشوق شما بودند؟

نمی‌دانم شاید مهم‌ترین بخش این است که آدم بتواند چند نفر را پیدا کند که در ست مثل خودش به سرانجام این پروژه علاقه داشته باشند و بتوانند وقت بگذارند و همراهی‌کنند.

همین انرژی‌هایی که آدم‌ها از یکدیگر می‌گیرند، تشويق‌كننده است. مثلاً یک روز افسرده می‌شوید و با خودتان می‌گویید اصلاً این چه کاری است، شاید بهتر باشد فقط درسم را ادامه بدهم، یا دنبال کار دیگری بروم و... اما این که آدم چند نفر را داشته باشد که به همان اندازه به سرانجام این پروژه علاقه داشته باشند خیلی مهم است.

  • الآن در همان جایگاهی هستید که در دوران نوجوانی آرزویش را داشتید؟

فکر می‌کنم در دوره‌های مختلف علاقه‌ای که به شغل آینده‌ام داشتم، عوض شده بود. اما همیشه در همین خط بود، شاید از دوران راهنمایی با خودم می‌گفتم که من می‌خواهم یک مخترع بزرگ بشوم.

وارد دبیرستان که شدم دوست داشتم اجرایی‌تر هم باشد، یعنی صرفاً اختراع نباشد، درست هم بکنم و به آخر دبیرستان که رسیدم می‌گفتم که می‌خواهم یک کارآفرین بشوم و یک شرکت بزرگ راه بیندازم.

 

دوچرخه شماره ۸۱۲

  • آیا نوجوان درس‌خوانی بودید؟

بله، از دوران راهنمایی و دبیرستان در زمينه‌هاي گوناگوني فعالیت‌ می‌کردم؛ چه علمی،تحصیلی و چه تفریحی. از جنبه‌ی آکادمیک مدال طلای المپیاد فیزیک کشوری، مدال برنز المپیاد کامپیوتر کشوری، مدال نقره‌ی مسابقات جهانی فیزیک و مقام دوم جشنواره‌ي خوارزمی را هم دارم و هم‌زمان در دوران دبیرستان کتابي منتشر کرده بودم درباره‌ي المپیاد فیزیک. از آن طرف هم دوستان زیادی داشتم و در سال مسافرت‌های زیادی با آن‌ها می‌رفتم و...

  • خاطره‌ای هم از آن دوران دارید؟

شاید بهتر باشد از دوران کودکی این خاطره را بگویم: هشت سالم بود و عاشق پرواز بودم. از بالای میز پریدم و دست و پا زدم تا پرواز کنم، اما دستم شکست!

  • در نوجوانی دوچرخه هم می‌خواندید؟

بله، دوست داشتم.

  • کدام بخش را بیش‌تر دوست داشتید؟

فکر می‌کنم بخش دانش.

  • کمی از مهاجرت بگویید؟

مهاجرت قطعاً سختی‌های خودش را دارد، یعنی من قبل از این‌که به انگليس بیایم می‌دانستم که شاید آینده‌ی سخت‌تری در پیش داشته باشم. حالا شاید نه سخت، ولی راحتی‌های زندگی در کنار خانواده و زندگی در محیطی راحت‌تر که دیگر قرار نیست فکر همه‌چیز باشید، زندگی راحت‌تری است.

من هم دوست داشتم در ایران ادامه بدهم، اما برای این‌که زودتر وارد محیط بین‌الملل بشوم و سریع‌تر فکرهایی را که در ذهن دارم عملی بکنم، به این فکر افتادم که مهاجرت بکنم.

البته قطعاً مهاجرت خوبی‌هایی هم دارد، مثلاً آدم زودتر بزرگ می‌شود و زودتر مستقل می‌شود و زودتر یاد می‌گیرد که خودش می‌تواند آینده‌ی خودش را بسازد و کم‌تر به بقیه تکیه می‌کند.

 

دوچرخه شماره ۸۱۲

  • پروژه‌ی بعدی‌تان چیست؟

همین بلاکس فکر می‌کنم می‌تواند آینده‌ی خوبی داشته باشد و یک خوبی که دارد همین ماژولار بودن بلاکس است که می‌تواند آینده‌دار باشد. یعنی می‌توانیم برویم سراغ این‌که دستگاه‌های دیگر را ماژولار بکنیم یا چه شرکت‌های دیگری را می‌توانیم به آن اضافه کنیم. خیلی زیاد جا برای تغییر دارد.

من خیلی دوست دارم یک امپایر يا امپراتوري بسازم. یعنی یک شرکت مثل گوگل، که بتواند در هزاران هزار کار و فعالیت مختلف دخالت داشته باشد، اما تحت نظر یک بِرند.

با این حال هر استارتاپی احتمال شکست بسیار بالایی دارد. معمولاً 99 درصد شرکت‌های نوپا شکست می‌خورند و به‌عنوان یک کارآفرین آدم باید بداند که همه‌چیز خوب پیش نخواهد رفت و احتمال شکست هم هست. خب قطعاً بعد از این، ایده‌ها و فکرهای مختلفی برای به راه انداختن شرکت‌های نوپا دارم.

  • چه پیامی برای نوجوان‌ها در ایران دارید؟

فکر می‌کنم از دوران دبیرستان، راهنمایی، حتی دوران دبستان، باید یک سری مهارت‌ها را یاد گرفت. کارها و مهارت‌هایی که بعداً هیچ‌وقت نمی‌توان یادگرفت.

شاید در زمان دبیرستان خیلی قدر لحظه‌ها را ندانیم، اما خیلی بهتر است که در همان دوران این کارها را یاد بگیریم.  چون بعدها می‌فهمیم که در دوران راهنمایی یا دبیرستان چه‌قدر سرمان خلوت‌تر است و آدم می‌تواند از آن‌وقت استفاده بکند و مهارت‌های بیش‌تری فرا بگیرد.

مهارت‌هایی مثل درست حرف زدن، درست گوش کردن، درست خواندن. مهارت متقاعد کردن دیگران. اما در کنار این‌ها چیزهایی هم هست که باید حتماً یاد گرفت مثل زبان انگلیسی و موسیقی.

  • از دیدارتان با «استیو وازنیاک» بگویید.

آقای وازنیاک به همراه استیو جابز یکی از بنیان‌گذاران «اپل» است و ما دیداری با او داشتیم. او خیلی به دنیای ساعت‌ها و پروژه‌ی ما علاقه‌مند است؛ چراکه ما فضاي بازي فراهم كرده‌ايم و اجازه می‌دهیم هر شرکت دیگری بتواند این ماژول‌ها را درست بکند. وازنیاک هم خیلی به تکنولوژی‌های باز یا اُپِن سورس علاقه‌مند است.

در این دیدار درباره‌ي  بلاکس صحبت کردیم و او هم خیلی خوشش آمد و فکر می‌کنم در آینده بخواهد یک بلاکس داشته باشد.

 

دوچرخه شماره ۸۱۲

کد خبر 316654

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha