مهاجرت غولهاي سينماي آلمان قبل و بعد از جنگ جهاني دوم باعث شد بدنه سينماي اين كشور از نخبگان خالي شود. مشكلات مالي و سياسي و اجتماعي آلمان نيز باعث شد كم كم سينماي اين كشور در دهه 50 و 60 به احتضار برسد.
بااينهمه در اواسط دهه 60 با شكلگيري موج نوي سينماي فرانسه و همچنين تاثيرگذاري سينماي آمريكا بر جوانان فيلمساز آلماني؛ كم كم فكر و انديشههاي جديدي در بدنه جوان سينماي آلمان ظهور و بروز يافت.
جشنواره اوبرهازن در اين سالها به مامن و ماواي اين فيلمسازان تبديل شد. تعدادي فيلم كوتاه از اين جوانان جوياي نام در اين بازه زماني اكران شد و اين جوانان نامي براي خود پيدا كردند. تا اينكه در سال 1966 فولكر شندروف با ساخت فيلم "تورلس جوان" اولين سنگ موج نو سينماي آلمان را بنا نهاد.
به دنبال او فيلمسازاني مانند ورنر فاسبیندر، ورنر هرتسوگ، ویم وندرس و الکساندر کلوگه فيلم هايي با مضامين نوگرا ساختند و كم كم موج نوي سينماي آلمان به جنبشي غيرقابل انكار تبديل شد.
فيلمسازان اين جنبش به تبعيت از كارگردانان سينماي موج نوي فرانسه دوربين را به خيابان ها بردند و روبروي مردم و سوژههاي اجتماعي قرار دادند. موج نوي سينماي انگلستان نيز كه در همين برهه سرو شكل مي يافت باعث شد؛ سينماي نوين آلمان نيز بيشتر ديده شود.
در اوايل دهه 70 فيلمهاي آمريكايي خاص مانند پدرخوانده و برخي ديگر از آثار شاخص آمريكايي منبع الهام و بعدا خلاقيت فيلمسازان آلماني شد.
اواسط دهه 70 تا ابتداي دهه 80 اوج جنبش فيلمسازي سينماي نوين آلمان بود. در اين سالها تعابير معناشناختي؛ رفتارشناختي و جامعهشناختي در آثار اين فيلمسازان ديده ميشد. و ژانرها به معناي واقع كلمه مورد استفاده در سينماي آن زمان بودند.
ديگر فيلمسازاني مانند ورنر هرتسوگ و ويم وندرس در عرصه جهاني به تثبيت رسيده بودند و صاحب امضاي سينمايي خود شده گرديدند.
موج نوي سينما و جنبشهاي فيلمسازي در هر كشوري تولد و ثابت و همچنين توقف داشته است. سينماي نوين آلمان نيز از اين مقوله مستثني نبود.
با اينهمه بنظر مي رسد در 2 دهه اخير فيلم ها و كارگرداناني مانند "خیابان رز" به کارگردانی "مارگرته فن تروتا"، "زمستان، یک سال میشود که..." از "کارولینه لینک"، "سقوط " از "اولیور هیرشبیگل" و "سوفی شل- آخرین روزها" اثر "مارک روتهموند" همان ادامه دهندگان جنبش نوين سينماي آلمان باشند.
Stephen Brockmann *
نظر شما