دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳ - ۰۸:۴۹
۰ نفر

یکتا فراهانی: «خوش به حالشون، مردم چه شانسی دارند. چه جالب از بس شانس داره همه کاراش خوب درمی‌یاد ولی از شانس بد من الان بریم بانک پول بگیریم، می‌بینیم سیستم قطع شده... آخه اینم شد شانس؟ یعنی می‌شه منم یه‌بار شانس بیارم ‌...».

شـانس در خانه چه کسانی را می‌زند؟

 اينها و جملات ديگري مانند اين، جملاتي هستند كه همه ما بارها و بارها آنها را شنيده‌ايم يا خودمان از آنها استفاده كرده‌ايم‌ ولي واقعا چيزي به نام شانس تاچه حد درست است و مي‌توان به آن اعتقاد داشت و معمولا چه افرادي بيشتر آن را باور دارند؟ معمولا افراد وقتي در بعضي زمينه‌ها ضعف دارند و فكر مي‌كنند كاري از آنها ساخته نيست، آن را به شانس و اقبال خود نسبت مي‌دهند و فكر مي‌كنند چون شانس ندارند نمي‌توانند موفق شوند اما آيا واقعا گاهي براي اينكه از بسياري از مسئوليت‌ها شانه خالي كنيم، ترجيح نمي‌دهيم عامل بيروني را براي اين ناكامي خود پيدا كنيم كه بهتر بتوانيم خود را توجيه كنيم؟ و در اين ميان چه عاملي آشنا‌تر و قابل‌قبول‌تر از شانس؛ چيزي كه دستاويزي است براي همه ما تا هر وقت در كاري شكست مي‌خوريم يا با مشكلي مواجه مي‌شويم، مقصر اصلي را شانس بد خود بدانيم. ولي واقعا اين توجيه كردن‌ها و شانس را عامل بسياري از موفقيت‌ها يا شكست‌هاي خود دانستن تا چه حد مجاز و قابل‌قبول است؟ در اين خصوص با دكتر پروين ناظمي، روانشناس و مدرس دانشگاه گفت‌وگو كرده‌ايم كه مي‌تواند شناخت بيشتري در اين زمينه به ما بدهد.

پديده‌اي به نام شانس

يك باور بين بيشتر آدم‌ها و در تمام جوامع به نام شانس وجود دارد كه باعث مي‌شود بعضي اتفاقات را به آن نسبت دهند و مثلا عنوان كنند؛ «ديدي چه شانسي داره. چه دانشگاهي قبول شده!» يا «چه ازدواجي كرده!» يا «به چه موفقيتي رسيده» و... . در حقيقت اساس و پايه شانس همين باور است كه آيا مي‌توانم كاري را انجام دهم يا خير؟ آيا مي‌توانم موفق شوم يا نه؟ و... حالا اگر نتواند موفق شود مي‌گويد شانس نداشته و اگر بتواند انجام دهد نتيجه مي‌گيرد كه آدم خوش‌شانسي است. در واقع والدين از همان كودكي هميشه عامل شانس را در موفقيت يا شكست خود و فرزندانشان سهيم مي‌دانند و بدين‌ترتيب فرد از كودكي با چيزي به نام شانس مواجه مي‌شود؛ درصورتي كه حتي تعريف درستي از آن ندارد ولي مي‌داند عاملي است كه سهمي در برد و باخت خود و اطرافيانش دارد. كم‌كم هم خودش بيشتر آن را درك مي‌كند؛ مثلا وقتي تخم‌مرغ شانسي مي‌خرد و فكر مي‌كند اين شانس او است كه محتواي داخل آن را تعيين مي‌كند يا وقتي در آگهي‌هاي مختلف مي‌بيند يا مي‌شنود كه مي‌تواند با خريدن بعضي چيزها در قرعه‌كشي‌هاي زيادي شركت كند و شانس خود را امتحان كند. بنابراين وقتي اين باور وجود داشته باشد و ما كاملا به آن ايمان داشته باشيم، هيچ‌كس نمي‌تواند آن را تغيير بدهد؛ مگر اينكه خودمان بخواهيم. اما نبايد از شانس تعريفي خيالي داشته باشيم. مي‌توانيم شانس را احتمال كم يا زياد اتفاقات در زندگي و در شرايط مختلف بدانيم. البته مي‌توانيم هم كاري بكنيم كه احتمال مثبت يا منفي اتفاقات را بالاتر ببريم؛ بدين‌ترتيب كه تصميم بگيريم كه براي موفقيت در هر زمينه‌اي تلاش بكنيم يا نه.

اتفاق، شانس زندگي ما نيست

كساني كه مي‌توانند زندگي خودشان را مديريت كنند مي‌توانند هدفگذاري كنند و اصولا اتفاقات را خيلي به شانس خود ربط نمي‌دهند. اين افراد به قانون احتمالات در حد و اندازه خود اهميت مي‌دهند و در واقع از قبل خودشان را براي پيش آمدن هر اتفاقي آماده مي‌كنند؛ يعني اگر به بانك مراجعه كردند و سيستم قطع بود، از قبل احتمال آن را مي‌دهند بنابراين نمي‌گذارند اين موضوع بيش از حدبرايشان مشكل ايجاد كند.

توجه داشته باشيد كه اتفاق را به‌عنوان شانس خود ندانيد، بلكه اتفاق در واقع جرياني است كه به شكل عادي ممكن است مانعي براي رسيدن ما به اهدافمان ايجاد كند. حال بعضي از ما اين اتفاق را به شانس ربط مي‌دهيم؛ «طرف شانس داره هميشه كاراش خوب پيش مي‌ره و...».

ولي واقعا چرا اين اتفاق براي بعضي افراد مي‌افتد؟ چون بخشي از بحث شانس و بالابردن احتمال مثبت، به برنامه ريزي صحيح خود افراد برمي‌گردد و همچنين ارزيابي و داوري صحيح و به موقع نسبت به موقعيت. اما افراد منفي‌باف هميشه با رفتارشان كاري مي‌كنند كه احتمالات منفي بيشتر مي‌شود؛ مثلابه جاي برنامه ريزي براي انجام كار،با تنبلي يا اشتباه خودشان، به نتايج نامطلوب مي‌رسند و تقصيرش را گردن شانس مي‌اندازند.

قانون احتمالات

پايه شانسي‌بودن يك پديده برمي‌گردد به يك موضوع رياضي به نام احتمالات. قانون احتمالات مي‌گويد در شرايط يكسان امكان دارد 50درصد يك اتفاق بيفتد يا نه؛ يعني اگر در قرعه‌كشي يا هر كار مشابهي مانند آن شركت مي‌كنيد همان قدر كه احتمال دارد برنده شويد، احتمال شكست شما هم وجود دارد اما اين قانون، اگر هم درست ‌باشد، براي مواقعي است كه ما هيچ دخالتي در كار نمي‌توانيم داشته باشيم.اما بسيار امور زندگي اينگونه نيست و ما مي‌توانيم براي بيشتر كارها توانايي‌هاي خودمان را افزايش دهيم. پس اگر در يك آزمون 100نفره شركت مي‌كنيم، به جاي اينكه منتظر قانون احتمالات يا همان شانس بمانيم تا درصد احتمال قبولي ما را تعيين كند، مي‌توانيم خودمان را به‌گونه‌اي آماده كنيم كه در رقابت با تك‌تك افراد شركت‌كننده در آزمون، بتوانيم موفق شويم؛ يعني وقتي توانمندتر در هر رقابتي شركت كنيم از امكان بيشتري هم براي موفقيت برخوردار خواهيم بود.

زاويه ديدتان را اصلاح كنيد

اگر قرار باشد به شانس و اقبال معتقد باشيد و آن را باور كنيد، بهتر است نگاه درستي هم به آن داشته باشيد، نه نگاه غلطي كه سال‌هاست در ذهنتان جا خشك كرده. بعضي افراد فكر مي‌كنند يك عامل قدرتمند بيروني به نام شانس مي‌تواند در بسياري از زمينه‌ها سرنوشت آنها را تغيير دهد. بنابراين به اميد ياري رسيدن از اين نيرو، نه‌تنها تلاش و كوشش زيادي براي رسيدن به هدف‌هاي خود نمي‌كنند بلكه به اميد شانس، فرصت‌هاي زندگي خود را هم از دست مي‌دهند و بدين‌ترتيب بعد از مدتي مي‌بينند كه زندگي‌شان از قدرت و مديريت و تسلط آنها خارج شده. اينجاست كه شروع مي‌كنند به شكايت كه «چرا من اينقدر بدشانسم، اصلا هيچ وقت هم شانس نداشته‌ام و...». ولي اين بار كه چنين افكاري به ذهنتان خطور كرد، لحظه‌اي مكث كنيد و از خود بپرسيد: «اصلا اين شانسي كه سال‌هاست در ذهن تو جاي گرفته كيست، چيست يا چگونه در ذهنت قدرت گرفته؟ آيا اين‌خود تو نيستي كه باعث شدي در بسياري مواقع موفق يا ناموفق بشوي؟» در واقع كساني كه اينقدر به شانس معتقد هستند، قدرت هماهنگ كردن و پيش‌بيني موفقيت‌ها، مسئوليت ها و تعهدات‌شان را ندارند، بنابراين بهتر است به جاي اينكه نتيجه كارها را به شانس و اقبال خود محول كنيم، خودمان ميزان موفقيت خود را با توجه به توانمندي‌ها و شرايط خودمان مشخص كنيم.

استعدادهايتان را بشناسيد

فراموش نكنيد كه تمام انسان‌ها از قدرت تفكر خلاق برخوردارند ولي متأسفانه بعضي افراد تعريف درستي از آن ندارند؛ اينكه ما خلاقيت داشته باشيم، حتما به اين معنا نيست كه كار خيلي مهم يا خارق‌العاده‌اي انجام دهيم. ما مي‌توانيم در هر كاري، اثر منحصر به فردي از خودمان به جا بگذاريم؛ مثلا حتي هنگام آشپزي كردن هم يك فرد مي‌تواند با اضافه كردن چند چاشني يا ادويه خاص، به طعم جديدي برسد كه درنوع خود جديد و خلاقانه است؛ يعني آنچه مهم است، انگيزه و خواست شما در كشف استعدادها، علايق و توانايي‌هاي شماست كه اگر درست انجام شود، قطعا به خلاقيت هم منجر خواهد شد. هنگامي كه توانايي‌ها و استعدادهاي خود را بشناسيد و به آنها باور داشته باشيد كمتر منتظر شانس و اقبال مي‌مانيد. حتي در زمينه‌هاي اقتصادي مثل بورس هم كسي كه هوش و درايت و برنامه‌ريزي بهتر و بيشتري دارد، احتمال موفقيت بيشتري دارد، نه اينكه حتما به قول معروف‌خوش‌شانس باشد.

مسئوليت‌پذير باشيد

بهترين راه براي اينكه بتوانيد كمتر به شانس و اقبال تكيه كنيد، اين است كه بتوانيد مسئوليت اشتباهات خود رابپذيريد، نه اينكه آنها را به بدشانسي‌هاي خودتان نسبت دهيد؛ مثلا اگر شما استعداد زيادي در رياضيات نداريد، به جاي اينكه در اين رشته ادامه تحصيل بدهيد و در آن شكست بخوريد، علاقه و استعداد واقعي خود را تشخيص دهيد تا بتوانيد موفق شويد. اينكه نمي‌توانيد در رشته رياضيات موفق شويد، ناشي از بدشانسي شما نيست، بلكه به‌دليل انتخاب اشتباه شماست. گاهي بايد از مكانيسم دفاعي «جبران» بيشتر استفاده كنيم؛ يعني اگر در زمينه‌اي اشتباه مي‌كنيم بايد ببينيم چطور مي‌توانيم اشتباهات خود را جبران كنيم؛ مثلا اگر در رشته رياضي موفق نمي‌شويم، اشتباه خود را جبران كنيم، ضمن اينكه مسئوليت انتخاب غلط خود را هم بر عهده بگيريم و ببينيم واقعا در چه رشته‌اي مي‌توانيم موفق شويم. مهم نيست چه رشته‌اي مي‌خوانيم. مهم آن است در هر كاري كه مي‌كنيم بتوانيم منحصر به فرد باشيم و خلاقانه رفتاركنيم. نمي‌توانيم بگوييم فلاني شانس آورده كه موفق شده. بايد ببينيم به چه چيزهايي توجه داشته كه موفق شده و ما در چه زمينه‌هايي كوتاهي و غفلت كرده‌ايم كه شكست خورده‌ايم.

منبع كنترل شما كجاست؟

افراد معمولا در 2 گروه قرار مي‌گيرند؛ افرادي كه منبع كنترلشان دروني است و گروهي كه منبع كنترلشان بيروني است. كساني كه منبع كنترل آنها بيرون از وجود خودشان است، هميشه مي‌گويند؛ «طرف چه شانسي آورد. من كه شانس ندارم. ديدي چقدر امتحانم سخت بود. تمام شانسم رو براي قبولي از دست دادم». اين افراد هميشه ديگران را مقصر مي‌دانند و نمي‌توانند مسئوليت زندگي و آنچه برعهده آنهاست بپذيرند. ولي افرادي كه منبع كنترل‌شان دروني است، مسئوليت كارهايشان را مي‌پذيرند و كاملا قبول دارند كه اشتباه كرده‌اند و مثلا به قدر كافي درس نخوانده‌اند يا نتوانستند در زمان مناسب شغل خوبي براي خود پيدا كنند و... در ضمن خودشان را هم مي‌بخشند و به‌خودشان حق مي‌دهند كه گاهي هم اشتباه كنند و به جاي سرزنش كردن خود، درصدد جبران آن برمي‌آيند و مشكل‌شان را حل مي‌كنند. نوع تربيت افراد در تعيين كنترل بيروني يا دروني‌بودن آنها مؤثر است. افرادي كه هميشه تحت حمايت خانواده‌هايشان هستند و خانواده‌هاي متعادلي هم ندارند، معمولا مسئوليت‌ها را برعهده نمي‌گيرند و كنترل آنها بيروني است. درصورتي كه پدر و مادرهايي كه تعادلي را مابين رفتار، نگاه و ارتباطات خودشان با فرزندشان برقرار مي‌كنند و اگرهم بخواهند فرزندشان را براي كاري تنبيه يا تشويق كنند، قاطعانه رفتار مي‌كنند، در نهايت مسئوليت به فرزندشان مي‌دهند و به همان نسبت هم از او انتظار دارند كه مسئوليت‌پذير باشد. ولي وقتي ما به فرزندمان مسئوليتي نمي‌دهيم و او را تحت حمايت بيش از حد خود قرار مي‌دهيم، نمي‌توانيم از او انتظار داشته باشيم مسئوليت‌پذير باشد.

افكارتان را كنترل كنيد

بعضي افراد فكر مي‌كنند كه شانس عامل مهمي براي آنهاست و‌خودشان چندان مؤثر نيستند ولي همين افراد اگر بخواهند مي‌توانند تفكرشان را عوض و در واقع آن را كنترل كنند اما چطور مي‌توانيم اين كار را انجام دهيم؟ در قدم اول مي‌توانيم بگوييم«من شانس ندارم ولي اين بار مي‌خواهم شانس را به طرف خودم بياورم و آن را جذب كنم». درنظر داشته باشيد كه تغيير جملاتي كه از ذهن ما مي‌گذرند، بسيار مهم هستند زيرا باورهاي ما را شكل مي‌دهند. در واقع پشت جملات و كلماتي كه از ذهن ما مي‌گذرند، يك باور و عقيده قرار دارد كه براي ما ارزشمند است. اگر افراد بتوانند تغييركوچكي در جملات يا باورهاي خود به‌وجود بياورند، نخستين قدم بزرگ را برداشته‌اند. بعد از آن بايد خود را در موقعيت‌هاي مختلف قرار بدهند و محدود نكنند بلكه از موقعيت‌هاي مختلف استقبال كنند تا بهتر بتوانند خواست‌ها و علايق‌شان را بشناسند اما اگر بنشينيم و با همان افكار قبلي، زندگي خود را به شانس بسپاريم؛ يعني اينكه اختيار زندگي را از دست داده‌ايم و زندگي تحت تسلط ما نيست. فراموش نكنيد افرادي كه بيش از حد به شانس اعتقاد دارند و زندگي‌شان را به‌دست آن سپرده‌اند، افراد ناتواني هستند كه براي خالي كردن از شانه‌ مسئوليت، به شانس پناه آورده‌اند.

به‌خودتان اعتماد كنيد

يكي از مشكلات افرادي كه بيش از حد به شانس اعتقاد دارند، اين است كه در واقع اعتمادبه‌نفس لازم را ندارند و كسي هم كه اعتمادبه‌نفس ندارد نمي‌تواند موفقيت زيادي داشته باشد. بنابراين بهترين كار اين است كه بتوانند به‌خودشان اعتماد كنند و باور داشته باشند كه مي‌توانند موفق شوند. در گام نخست براي افزايش اعتماد‌به‌نفس بايد از توانايي‌هاي خود آگاه شوند. حتي اگر فعلا در هيچ زمينه‌اي تخصص و توانايي ندارند مي‌توانند آن را كسب كنند؛ مثلا دوره‌هاي لازم را براي رسيدن به تخصص موردنظرشان ببينند. همچنين افراد براي اينكه بتوانند بيشتر به‌خود اعتماد كنند بايد بتوانند بيشتر در جامعه ارتباط برقرار كنند و از قرار گرفتن در موقعيت‌هاي جديد نترسند و برعكس از آنها استقبال كنند. وقتي ما با موقعيت زندگي افراد ديگر آشنا‌يي نداشته باشيم، فكر مي‌كنيم خودمان بزرگ‌ترين مشكلات را داريم؛ درحالي‌كه وقتي با موقعيت‌هاي مختلف زندگي ديگران آشنا مي‌شويم، تحمل مشكل خودمان برايمان آسان‌تر خواهد بود. در ضمن براي افزايش اعتماد به نفس، ما بايد خودمان را همانگونه كه هستيم، يعني با تمام ضعف‌ها و توانايي‌هايمان بپذيريم.

خودتان را تشويق كنيد

براي اينكه بتوانيم افكارمان را تغيير دهيم‌، اول بايد بتوانيم نگاه‌مان را عوض كنيم، اعتماد‌به‌نفس‌مان را بالا ببريم و خودمان را در شرايط عملي قراردهيم تا توانايي‌هايمان را به‌خودمان ثابت كنيم. در موقعيت‌هاي مختلف خودمان تصميم‌گيري كنيم و از اين كار نترسيم. البته بهتر است خودمان را براي كارهاي درستي كه انجام مي‌دهيم- هر چقدر هم كه كوچك باشد- تشويق كنيم؛ مثلا براي خودمان هديه كوچكي بخريم كه نقاط قوت‌مان در خاطرمان بماند و بيشتر بتوانيم به‌خودمان اعتماد كنيم. بدين‌ترتيب مي‌توانيم توانايي‌هايمان را به‌خودمان ثابت كنيم. در ضمن خود را با ديگران هم مقايسه نكنيم چون هر كس نقاط قوت و ضعفي دارد اما چون منحصر به فرد است نبايد با فرد ديگري مقايسه شود.

به‌خودتان انگيزه بدهيد

توجه داشته باشيد احساسات و نگرش‌هاي ما خيلي مهم هستند و به روند پيشرفت كار‌ها كمك مي‌كنند. اغلب كساني كه انگيزه ندارند، مي‌گويند ما شانس نداريم. افرادي هم كه روحيه خود را باخته‌اند و افراد درمانده كه خودشان را قبول ندارند، زندگي را به شانس واگذار كرده‌اند و نمي‌توانند شاد باشند و معتقدند شانس ندارند و اگر موقعيت ديگري داشتند به احساس بهتري مي‌رسيدند. درصورتي كه اين افراد با بودن در آن موقعيت هم نمي‌توانند احساس خوبي داشته باشند. در واقع اگر بتوانيم براي انجام هر كاري به‌خودمان انگيزه لازم را بدهيم، مي‌توانيم علاوه بر داشتن احساس بهتر، احتمال موفقيت بيشتري هم داشته باشيم.

مشكلات را به‌خود نسبت ندهيد

بسياري از افرادي كه به‌خودشان اعتماد ندارند، با رخ دادن كوچك‌ترين مشكلي، آن را به‌خود نسبت مي‌دهند؛ مثلا مي‌گويند چون من شانس ندارم اين مشكل به‌وجود آمد. ما علاوه بر اينكه بايد بتوانيم مسئوليت كارهايمان را برعهده بگيريم، نبايد فكر كنيم عامل بروز همه مشكلات، خود ما هستيم و آنها را به‌خودمان نسبت دهيم. در ضمن نبايد فكر كنيم همه آدم‌ها بايد ما را دوست داشته باشند يا از ما راضي باشند. در بسياري ‌ موارد، اگر موردپذيرش بعضي افراد قرار نمي‌گيريم، ناشي از ضعف ما نيست بلكه فقط مطابق معيارهاي آنها نبوده‌ايم.

آرزوهاي خود را به هدف تبديل كنيد

توجه داشته باشيم كه ما هر چقدر توانمندتر باشيم به همان نسبت هم موفق‌تر خواهيم بود؛ بنابراين سعي كنيم از همان ابتدا آرزوهايمان را به اهداف واقعي خود تبديل كنيم. در واقع آرزو چيزي است كه ما در ذهن خود پرورانده‌ايم. پس اگر بتوانيم گام‌به‌گام به آن نزديك‌تر شويم، مي‌توانيم بيشتر توانايي‌هاي خود را باوركنيم. فراموش نكنيم اگر به اميد شانس بمانيم، هيچ وقت زندگي مطابق ميل ما نخواهد بود. ولي اگر با توجه به توانايي‌هاي خود قدم برداريم احتمال ‌موفقيت را بالا مي‌بريم.

به خدا توكل كنيد

از قديم گفته‌اند از تو حركت از خدا بركت. در زندگي و رفتن به سوي اهداف خودتان از نيرو و انرژي معنويات غافل نشويد. صددرصد كسي كه به خدا توكل مي‌كند و او را در همه حال ياور و پشتيبان خودش مي‌داند با دل قرص و قدم‌هاي محكم‌تري به سمت هدفش مي‌رود. خودتان را از پشتيباني اين نيروي معجزه‌وار محروم نكنيد.

کد خبر 278135

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha