سه‌شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۷:۴۳
۰ نفر

زن کیسه‌های بزرگی دستش داشت؛ یکی سیاه و یکی سفید.

مغازه‌ای پنهان در کیسه‌های سیاه و سفید

ما همه روی صندلی‌های مترو نشسته بودیم و خیره نگاهش می‌كردیم.

نیم‌ساعت طول كشید تا محصولاتش را معرفی كرد. از كیسه‌ی سیاه، لوازم خانگی بیرون می‌آورد. انگار مغازه‌ای در آن كیسه پنهان كرده بود از دم‌كن و اسكاچ و اسپنددود‌كن گرفته تا پیش‌بند و ظرف‌های داخل فر. تا این‌جا همه گوش می‌دادند.

كیسه‌ی سفید را باز كرد. در كیسه‌ی سفید چیزهای هیجان‌انگیزتری داشت؛ گوشواره، دستبند چرمی، آینه و حتی جوراب روفرشی و صلوات‌شمار و...

آن‌قدر تنوع جنس‌ها زیاد بود كه نمی‌شد تعداد آن‌ها را شمرد. مدت حضورش طولانی شد و چندتا از خانم‌ها و دخترهای نوجوان از او خرید كردند.

فروشنده‌های دیگر هم می‌آمدند و می‌رفتند و آن‌همه سر و صدا و همهمه با شلوغی هم‌زمان شده بود و غیرقابل تحمل!

در یكی از ایستگاه‌ها بلندگو از مردم می‌خواست از دست‌فروش‌ها خرید نكنند. مردم می‌خریدند و بعضی از مردم هم به حضور و سر و صدای آن‌ها اعتراض داشتند.

وقتی بالأخره دو تا كیسه‌ی سیاه و سفیدش را از جلوی پای من برداشت و رفت، با خود فكر كردم كه واقعاً اگر مردم خرید نكنند دست‌فروشی در مترو پیدا می‌شود؟

نیاز آن‌ها را درك می‌كنم، اما واقعا این متروی شلوغ جای دست‌فروشی بود؟

کد خبر 267708

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha