چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۳ - ۱۵:۱۵
۰ نفر

هم‌سایه‌ی ما هستند؛ دوتا خانه آن طرف‌تر.

 دست‌های رنگین ما

من آن‌ها را نمی‌شناسم، اما هرروز از جلو خانه‌شان رد می‌شوم، اگر حتی بخواهم برای خرید به سوپرمارکت بروم باید از جلو خانه‌ی آن‌ها رد شوم و از جلو آن باغچه‌ی مثل كویر لوت و دستم بخورد به آن شمشادهای خشک شده و نگاهی به درخت بی‌جان باغچه...

و هربار بایستم و باغچه را نگاه کنم و افسوس بخورم كه چرا خشکیده است... با این‌که هرروز برای یکی، دو ساعت جوی آبی که از کنار باغچه می‌گذرد پراز آب می‌شود. من نمی‌دانم این آب از کجا می‌آید؟ اما هرچه هست برنامه دارد و شاید برای آبیاری پا‌رک پایین كوچه  و درخت‌هایش می‌رود اما فقط هرروز برای یکی دو ساعت این اتفاق می‌افتد.

سؤالی تكراری دارم دوباره! یعنی در این ده واحد آپارتمان هیچ کسی نیست که فقط یک سطل آب بردارد و این دو تا درخت و شمشاد را آبیاری كند؟

درخت‌های این باغچه با آب باران زنده‌اند. و با آبی که هر دوهفته یک‌بار از شست‌وشوی راه‌پله، پارکینگ و پیاده‌رو سرریز می‌شود.

کارگری که دو هفته یك‌بار برای شست‌وشوی راه پله‌ها می‌آید و کلی آب برای شست‌وشو مصرف می‌کند و حتی پیاده‌رو جلو خانه را می‌شوید، به خود باغچه آب نمی‌دهد!

این روزها گرم است و جوی آب به سرعت، خشک می‌شود درخت‌ها هم... در جوی آب یک بطری آب نیمه کاره افتاده است. به  درخت‌ها دست می‌کشم  و غصه می‌خورم. برادرم  از جوی خشک شده بطری آب را برمی‌دارد و  پای شمشاد می‌گذارد. می‌گوید کم است اما ریشه‌هایش خیس می‌شوند! «همسایه چرا خودت راه نمی‌افتی تا درخت‌های جلو این خانه را آب بدهی؟ به‌عنوان همسایه این کار را انجام بده!» این را برادرم می‌گوید. راستی این دست‌های ماست که درخت‌ها را سبز یا سیاه و خشک می‌کند، دست ما رنگ دارد.

کد خبر 264943

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha