پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ - ۰۹:۰۸
۰ نفر

لائوس- «می» تکه‌های چوب را توی آتش می‌اندازد. آتش شعله‌ور می‌شود و جرقه‌های آن به اطراف می‌پرد

هوای داغ به صورت پسر نوجوان می‌خورد و او خود را عقب می‌کشد. چوب گذاشتن در آتش کار مورد علاقه او نیست، اما یکی از کارهایی است که باید در «مزرعه نمک» خانوادگی‌شان انجام دهد.

او و خانواده‌اش در «ناتویی»، دهکده‌ای در جنوب لائوس زندگی می‌کنند. در نزدیکی محل زندگی آنها یک منبع زیرزمینی آب شور قرار دارد. آب بسیار شوری از این محل می‌جوشد و به سطح زمین می‌آید.

«می» پسری نوجوان اهل دهکده‌ای در جنوب لائوس است. آنها از مزرعه‌شان نمک برداشت می‌کنند

خانواده «می» به کمک پمپ این آب را به درون یک مخزن بزرگ فلزی هدایت می‌کنند. زیر این مخزن آتش روشن است و در اثر حرارت آن، آب تبخیر می‌شود و نمک در ظرف باقی می‌ماند.
پدر«می» از راه فروش این نمک‌ها خرج زندگی‌شان را درمی‌­آورد. آنها اسم این محل را «مزرعه نمک» گذاشته‌اند.

زیر حوضچه، آتش روشن کرده‌اند و با تبخیر آب، نمک ته ظرف باقی می‌ماند.« می» و پدرش نمک‌ها را در سبدهایی که از چوب بامبو ساخته شده جمع‌آوری می‌کنند

پدر باید هزینه لباس و کتاب‌های مدرسه« می» را هم از همین راه به‌دست بیاورد. به همین دلیل «می» هر روز بعد از مدرسه و گاهی هم زنگ‌تفریح ظهر و وقت ناهار به مزرعه نمک می‌آید و به پدرش کمک می‌کند. او در آتش هیزم می‌اندازد و نمک‌‌های خشک شده را از درون دیگ جمع می‌کند. هفته‌ای دوبار هم با برادر بزرگ‌ترش برای جمع‌آوری چوب به جنگل می‌روند.او این کار را از همه بیشتر دوست دارد، چون برای انجام آن اجازه دارد پشت تراکتور بنشیند و رانندگی کند.

راندن تراکتور برای آوردن چوب از جنگل؛ این کاری است که« می» دوست دارد و او را به یاد شغل رؤیایی‌اش می‌اندازد: رانندگی اتوبوس

«می» تصمیم خودش را برای آینده گرفته است. او نمی‌خواهد در مزرعه نمک کار کند؛ دلش می‌خواهد راننده اتوبوس شود.

منبع: ژئولینو

کد خبر 105279

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز