یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۸ - ۰۵:۳۰
۰ نفر

ترجمه رضا خطیبی: طی هفته‌های گذشته، آمریکایی‌ها دوباره خود را در میان بحث داغ و جنجال‌برانگیز ادامه حضور خود در افغانستان یافتند.

 به‌نظر می‌رسید که آنچه جنگ فراموش‌شده جورج بوش خوانده شد، در افکار عمومی آمریکایی‌ها با موفقیت تبدیل به جنگ ضروری باراک اوباما شده است. اینک در پی در خواست ژنرال استنلی مک کریستال برای افزایش قابل ملاحظه نیرو در افغانستان و بیانیه وی مبنی بر اینکه طالبان در آستانه پیروزی در این کشور قرار دارند، دمکرات‌ها به ناگاه خود را در باتلاق افغانستان گرفتار می‌بینند؛ همانطور که پیش‌بینی می‌شد.

بدون شک جنگ افغانستان برای آمریکا و دولت اوباما، چه ضروری باشد و چه غیرضروری، یک باتلاق است. اما در این باتلاق، کشورهای دیگر جهان هم به دنبال منافعی هستند و پای آنها هم در میان است. از جمله این کشورها سه قدرت منطقه‌ای روسیه، چین و هند هستند.

همچنین همسایگان افغانستان هم در این کشور ملاحظات و منافع خود را دارند و آنها را پیگیری می‌کنند. در این شرایط است که جنگ در افغانستان و تحولات درون این کشور که سال‌هاست در صدر اخبار جهان قرار دارد، با پیچیدگی روبه‌رو می‌شود.
کشورهای جهان اکنون هر کدام به همان  میزان کمک مالی و سرمایه‌گذاری در افغانستان،  به دنبال محکم‌کردن جای پای خود در آینده این کشو ر هستند.

تعاریفی که از جنگ خوب ارائه می‌شود

در نهایت بار ایدئولوژیک دارد. در جناح راست، جورج ویل، ستون‌نویس واشنگتن پست می‌گوید که زمان خروج از افغانستان فرا رسیده است، در حالی که در جناح چپ، نانسی پلوسی، سخنگوی دمکرات مجلس نمایندگان آمریکا هشدار می‌دهد که حمایت کنگره از افزایش نیرو در افغانستان به سرعت کاهش می‌یابد.

آشکار‌تر از این اظهارات، تامس فریدمن که به نوعی بازتاب‌دهنده افکار عمومی طبقه متوسط در جامعه آمریکا است، در نیویورک تایمز اذعان می‌کند که نگران است از اینکه نقش ایالات متحده برای افغانستان از یک پرستار و مربی کودک تبدیل به پذیرش این کودک به فرزندی و تکفل امور افغانستان شود. در مجموع، نخبگان ایالات متحده اینک این موضوع را درک می‌کنند که تلاش برای مقابله با شورش طالبان و ایجاد یک ملت جدید در کوهستان‌های غبار آلود افغانستان، تا چه حد می‌تواند به درازا بکشد.

اما نکته عجیب درباره این بحث، لحن به شکل شگفت‌آوری خودبینانه بحث‌کنندگان است؛ اینکه منافع ملی آمریکا در افغانستان چیست؟ ایالات متحده تا چه زمانی در افغانستان دوام خواهد آورد؟ آمریکا تا چه اندازه مجبور به هزینه کردن نیروی انسانی و سرمایه خود خواهد شد؟ اگر آمریکا از افغانستان عقب‌نشینی کند، چه تغییری در موقعیت ایالات متحده در جهان ایجاد خواهد شد؟ این پرسش‌ها و پاسخ‌هایی که ارائه می‌شود و گفت‌وگوهایی که در این باره صورت می‌گیرد، مانند گفت‌وگوی یک ابر قدرت بیمار و عصبی با درمانگر و روانپزشک خود است.

در آمریکا همچنان به‌گونه‌ای صحبت می‌شود که گویی درگیری در افغانستان تنها جنگ آمریکا است و مربوط به ایالات متحده است، در حالی که چنین نیست و هرگز نیز چنین نبوده، حتی اگر فتیله جنگ را حملات 11 سپتامبر روشن کرده باشد. مانند هر مداخله نظامی دیگری پس از عملیات توفان صحرا (ژانویه 1991)، ایالات متحده در افغانستان نیز در مقام پلیس جامعه جهانی عمل کرده است. از این‌رو بود که 50کشور دیگر نیز علاوه بر آمریکا در عملیات آزادی دائمی افغانستان حاضر شدند.

به‌رغم علاقه آشکار و گسترده‌ای که در سطح جهان نسبت به فرجام کار افغانستان، به‌خصوص در میان همسایگان این کشور، وجود دارد، باز به‌گونه‌ای صحبت می‌شود که تنها پای منافع آمریکا و در مقیاس ایدئولوژیک وسیع تر، متحدان سنتی واشنگتن در ناتو در افغانستان در میان است.

با اینکه خاطره و یاد حملات 11سپتامبر هنوز در ذهن آمریکایی‌ها زنده است، تکبر استراتژیک غرب همچنان بالاست. تصور کنید که روسیه، هند، ایران و چین با هم اعلام کنند که به‌خود اجازه می‌دهند بر مبنای ملاحظات امنیتی در سطح جهان، برای حل و فصل یک شورش شدید در آمریکای مرکزی یا به‌عنوان مثال جنگ مواد‌مخدر در مکزیک مداخله کنند. حال در نظر بگیرید که افغانستان و آن بخش از پاکستان که درگیر بحران افغانستان است، همواره حیاط‌خلوت این قدرت‌ها محسوب می‌شده است و باز هم باید در نظر گرفت که
 در میان بحث داخلی درباره افغانستان، کشور‌های همسایه افغانستان چه علائمی را مخابره می‌کنند:

* دیمتری روگوزین، سفیر روسیه در ناتو، به تازگی از ابراز تمایل مسکو برای به دست آوردن نقشی مستقیم در روند تعیین استراتژی ناتو در افغانستان، پرده برداشته است. وی می‌گوید: ما می‌خواهیم وارد کار شویم. آیا منظور روس‌ها این است که چکمه نظامیان‌شان بار دیگر خاک افغانستان را لمس کند؟ چنین احتمالی حداقل در آینده نزدیک بعید به‌نظر می‌رسد. هدف آنها این است که فراتر از یک مسیر ساده لجستیک و تدارکاتی برای جنگ در افغانستان باشند.

* هند میزان تعهدات خود را برای کمک به توسعه افغانستان به 2/1 میلیارد دلار افزایش داده است؛ رقمی که این کشور را در جایگاه پنجمین کشور کمک‌کننده به افغانستان در میان اقتصادهای پیشرفته جهان- پس از ایالات متحده، بریتانیا، ژاپن و کانادا - قرار می‌دهد. به گزارش وال استریت ژورنال، دولت هند با پرداخت چنین کمک‌هایی، در پی آن است که در پی گسترش نظام اداری در افغانستان، بوروکرات‌های خود را روانه کابل کند.

* در مورد چین، عقد قرارداد 3 میلیارد دلاری چین برای توسعه معادن مس در افغانستان که ابتدای سال‌جاری میلادی به امضای دوطرف رسید، بزرگ‌ترین سرمایه‌گذاری خارجی در تاریخ افغانستان محسوب می‌شود. چین پیش از این نیز  با برخورداری از حمایت و محافظت نظامیان آمریکایی، به احداث زیرساخت‌های افغانستان کمک کرده است.

رهبران پکن علاوه بر اینها، به تازگی به تلاش خود برای آموزش نیروی پلیس افغانستان در مرزهای مشترک دو کشور شدت بخشیده‌اند. به گفته شورای اروپا، با توجه به سابقه درخشان چین در آموزش نیروی پلیس در سایر کشور‌ها، باید از پکن خواسته شود تا به اعزام مربیان و آموزش پلیس در افغانستان در سطحی گسترده‌تر بپردازد. چین پیش‌تر نیز هزاران شهروند افغان را در زمینه‌های مختلفی چون پزشکی و مهندسی مورد آموزش قرار داده است. حال با توجه به چنین وضعیتی، چرا از زبان دولتمردان یا کارشناسان آمریکایی نمی‌شنویم که به جای تلف کردن نیروهایمان و نیز نیروهای ناتو در افغانستان، باید این مشکل را به شکل منطقه‌ای از انحصار خود خارج کنیم؟

آیا آنها تصور می‌کنند که جلوگیری از دخالت همسایگان قدرتمند افغانستان، پیروزی بر سازمان همکاری‌های شانگهای است که به صراحت از آغاز دوران پسا آمریکایی در تعاملات جهان سخن می‌رانند؟

در میان ما چه کسی تصور می‌کند که رسیدن به هر نتیجه واقع‌بینانه‌ای در قبال موضوع افغانستان و پاکستان، بدون دخالت همسایگان قدرتمند آن، امکان پذیراست و اینکه دخالت دادن چنین قدرت‌هایی، فقط به نفع آنها خواهد بود؟

نگرانی دائمی درمورد دیپلماسی دولت اوباما این است که ایالات متحده آمادگی مذاکره و توافق را با این کشورها نداشته باشد. چرا ؟ به این خاطر که در دیدگاه دمکرات‌ها درباره قدرت نرم ، یک آمریکای قدرتمند باید بتواند همزمان قاطعانه در مقابل دشمنانش بایستد، به هند امر و نهی کند، ظهور قدرتمندانه چین را مهار و با روسیه احیا شده مقابله کند. تمام این اهداف باید برآورده شوند و در عین حال آمریکا باید بتواند خرگوش را از کلاه افغانستان بیرون بیاورد. به‌رغم صحبت‌های خوشایندی که اوباما درباره لزوم همکاری در سطح جهان مطرح می‌کند – در نقطه مقابل دوران بوش و چنی – دولت آمریکا همچنان در زمینه دیپلماسی جهانی خود، بیش از حد محافظه کارانه و از روی ترس عمل می‌کند. واشنگتن هنوز جرأت و جسارت آن را نیافته تا برای جنگی که خودش آن را اعلام کرده است، از کسی در خواست کمک و همکاری کند.

رابرت گیتس، وزیر دفاع و چهره بلند پایه و تاثیر‌گذار دولت اوباما، اخیرا اظهار داشته که برای نشان دادن پیشرفت محسوس در افغانستان ما احتمالا به یک سال زمان نیاز داریم  اما آن زمان ممکن است برای پرزیدنت اوباما، برای اینکه از راهی که رفته بازگردد، دیگر دیر شده باشد. تا هنگامی که دمکرات‌ها نیز همان عادت تراژیک بوش و چنی را – که سرنوشت خود را به جدول‌ها و برنامه‌های زمان‌بندی شده گره می‌زدند – ادامه دهند، این توقع که قدرت‌های بزرگ در سطح جهان به رهبری – به لحاظ استراتژیک – کوتاه نظر آمریکا اعتماد کنند، توقع بی‌جایی خواهد بود.

ورلد پالیتیک- 14 سپتامبر 2009

کد خبر 96272

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز