افسر کلانتری افسریه در شب یلدا شیرین ترین و عجیب ترین ماموریتش را رقم زد؛ او به زن سالخورده که داروی انسولینش را تمام کرده بود کمک کرد تا یکی از عجیب ترین ماموریت هایش را رقم بزند.

پلیس موتورسوار

همشهری آنلاین، الهه فراهانی : عجیب‌ترین ماموریت ستوان‌سوم مجتبی واموسی، افسر کلانتری ۱۵۶ افسریه تهران در شب یلدای امسال رقم خورد. زمانی که به دنبال تماس پیرزنی با پلیس ۱۱۰ راهی خانه او در حوالی افسریه شده و با وضعیت دردناک وی مواجه شد. پیرزن ۸۰ ساله داروی انسولین خود را تمام کرده و بی‌حال در حیاط افتاده بود. ستوان سوم واموسی تصمیم گرفت داروی این پیرزن را تهیه کند و به دستش برساند و به این ترتیب بود که عجیب‌ترین و شاید شیرین‌ترین ماموریتش رقم خورد. او حالا در گفت‌وگو با همشهری از جزئیات این ماموریت می‌گوید.

خودتان را معرفی کنید؟

من مجتبی واموسی هستم و ۳۵ سال سن دارم. تا فوق دیپلم درس خوانده‌ام، متاهلم و یک فرزند دارم.

چند سال است که در نیروی انتظامی استخدام شده‌اید؟

حدود ۱۵ سالی می‌شود. من موتورسوار فوریت‌های پلیسی ۱۱۰ هستم و در کلانتری‌های شرق و جنوب شرق تهران کار می‌کنم.

از جزییات ماموریت عجیبتان بگویید؟ آن شب چه اتفاقی افتاد؟

حدود ساعت ۱۷:۳۰ پنجشنبه سی ام آذر ماه بود که اپراتور ۱۱۰ به من زنگ زد و گفت برای بررسی صحنه‌ای به فلان آدرس بروید. هوا تاریک شده بود که به آدرس مورد نظر رسیدم. یک خانه ویلایی بود که در حیاطش باز بود. وارد شدم و روی پله های یک زن سالخورده را دیدم. حدود ۸۰ سال سن داشت. روی پله های ورودی خانه اش بی‌حال افتاده بود، کنارش یک عصا دیده می شد. با دیدن زن سالخورده به یاد مادربزرگم افتادم و گفتم مادر چه اتفاقی برایت افتاده است، من در خدمتت هستم؟ زن سالخورده گفت که شوهرش فوت شده و تنها پسرش در زندان است. او می گفت تنها عروسش در شهرستان است. می‌گفت انسولینش تمام شده بود از من خواست تا کمکش کنم. بر اساس گفته خودش چند روزی بود که داروی انسولینش را نزده بود. می گفت حالش خوب نیست و ممکن است فلج یا نابینا شود. حتی خطر مرگ در انتظارش بود. می‌گفت چشمانش به درستی نمی‌بیند و از من خواست به داروخانه بروم و دارویش را تهیه کنم. به او گفتم نوکرت هستم مادر و هرکاری از دستم بربیاید برایت انجام می دهد. گفتم نسخه ات را بده تا بروم داروخانه. او گفت نسخه ندارد و باید با کارت ملی اش، داروهایش را تهیه کنم. کارت ملی را گرفتم و رفتم به داروخانه و داروهایش را تهیه کردم.

هزینه داروهایش را خودش پرداخت کرد؟

اگر ریا نباشد، ‌هزینه اش را خودم پرداخت کردم و پولی از او نگرفتم اما یک اتفاق عجیب‌تر دیگر هم افتاد که شب یلدای امسال مرا شیرین تر کرد.

چه اتفاقی افتاد؟

داخل داروخانه بودم و می خواستم داروهایش را بگیرم که اپراتور ۱۱۰ به من زنگ زد. گفت دوباره همان آدرس را داد. یعنی خانه همان پیرزن. دارو را گرفتم و فورا برگشتم به خانه زن سالخورده. گفتم مادر چرا دوباره با ۱۱۰ تماس گرفته‌ای؟ می دانید بنده خدا چه گفت؟ گفت تصورش این بوده که ۱۱۰ شماره موبایل من است! یعنی اگر با این شماره تماس بگیرد من جواب می دهم! این مادربزرگ‌ها فرشته‌های خدا هستند و با هر سادگی‌شان اشک به چشمانم می نشیند.

حالا چرا دوباره با ۱۱۰ تماس گرفته بود؟

فکر می کرد خودم جواب می دهم و می خواست به من بگوید که به داروخانه‌ای که خودش می شناسد بروم تا با قیمت کمتری داروهایش را بخرم. گفتم فدای یک تارمویت مادر. پول چه ارزشی در برابر سلامتی شما فرشته های خدا دارد. داروها را دادم و با اجازه رییس کلانتری شماره موبایلم را برای او نوشتم تا هروقت کاری داشت با من تماس بگیرد. نمی دانید آن شب چقدر این زن خوشحال شد.

خاطره دیگری هم از این ماموریت‌های جالب دارید؟

ماموریت که زیاد رفته ام اما این عجیب ترین و در عین حال شیرین ترین ماموریتم تا به این لحظه است. مثلا کار من این است که در درگیری‌ها حاضر می شوم. اکثر مواقع سعی می کنم طرفین را به صلح و آرامش دعوت کنم. یکبار رفتم به خیابانی که فردی ماشینش را وسط خیابان گذاشته بود. راننده دیگر از این موضوع عصبانی بود و به دنبال او می‌گشت. همان لحظه پیرمردی رسید و به شدت ترسیده بود که مبادا راننده خشمگین بلایی برسرش بیاورد. آن روز از فاجعه جلوگیری کردم، چون راننده معترض به شدت عصبانی بود و می خواست جان پیرمرد را بگیرد. در دعواهای خیابانی هم همینطور، بارها با مداخله من، ‌ دعوا ختم به خیر و از جنایت جلوگیری شد. کار ما هم به دل و جرات بستگی دارد هم به غیرت. من همه را به چشم اعضای خانواده خودم می‌بینم.

ماموریت های خطرناک رفته‌اید؟

بله. از دستگیری سارق بگیرید تا قاتل که تا دلتان بخواهد در کارنامه کاری ام وجود دارد. مثلا یکی از ماموریت هایم این بود که فردی را دستگیر کردم. او قرار بود به صورت مسلحانه به بانک دستبرد بزند و سرکرده باند بود و خوشبختانه نقشه‌اش ناکام ماند. من روزانه به صورت میانگین راهی ۱۰ تا ۱۵ ماموریت می شوم.

کد خبر 819177

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار حوادث

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • فرود IR ۱۶:۰۳ - ۱۴۰۲/۱۰/۰۷
    0 0
    درود به شرفت..پس پلیس با وجدان و با غیرت هم داریم