می‌گوید می‌خواهم ذهن و فکر مخاطب را درگیر کنم، اما قبل از هرچیز دوست دارم تماشاگر از تماشای فیلمم لذت ببرد و سرگرم شود.

ماجراي پيچيده‌ي يك جشن تولد

ترجمه: همشهری - سارا منصوری: «کارلوس اندرس مورلی»، نویسنده و کارگردان و تهیه‌کننده‌ی ۴۴ساله‌ی اروگوئه‌ای ساکن آلمان، در دومین و تازه‌ترین فیلم سینمایی‌اش به‌نام «صد سال به این سال‌ها»، داستان پدر و مادری به‌نام «ماتیاس» و «آنا» را روایت می‌کند که به‌تازگی متارکه کرده‌اند، اما با این‌که زخم‌های اختلاف هنوز تازه است می‌خواهند با هم برای جشن تولد پسرشان «لوکاس» برنامه‌ریزی کنند. مورلی می‌گوید این داستان را براساس زندگی خودش نوشته است. این فیلم پیش از این نامزد دریافت بهترین فیلم از جشنواره‌ی شانگهای بوده و در سی و هشتمین جشنواره‌ی جهانی فیلم فجر در بخش «جام‌جهان‌نما» (جشنواره‌ی جشنواره‌ها) حضور داشت.
* * *
ایده‌ی فیلم «صدسال به این سال‌ها» از کجا به ذهنتان رسید؟
خب، من خودم پدر هستم و دو فرزند دارم. از سوی دیگر من، پسر پدرم هستم و این فیلم هم به‌نوعی بازتاب تجربه‌ی زندگی من در قالب زندگی فرزند با پدر است. این داستان براساس تجربه‌ی شخصی من برای برگزاری جشن تولد بچه‌هایم است. هربار که جشن تولدی برای آن‌ها تدارک می‌دیدم، پس از پایان جشن، ایده‌های پراکنده‌ی بسیاری برای ساخت یک فیلم به ذهنم هجوم می‌آوردند. یک‌بار اتفاق غیرمنتظره‌ای در جشن تولد پسرم رخ داد. به‌ دلیلی، پایان جشن آن‌چیزی نشد که انتظارش را داشتیم و می‌شود گفت جشن تولد خراب شد! ناگهان دیدم که در جایگاه کودکی که جشنش از دست رفته، از پدرم عصبانی هستم. متوجه شدم پس از این اتفاق در نقش یک پدر، تردیدها و ابهاماتی در وظایفم دارم. در نهایت این فیلم، عصاره‌ی تمام آن ایده‌هایی است که در این سال‌ها پس از پایان جشن‌ها در ذهنم بالا وپایین می‌رفتند و پاسخی به آن خشم و تردیدها.
ماتیاس در ابتدای فیلم، انسانی بی‌مسئولیت به تصویر کشیده شده.این نگاه سرد شما به شخصیت ماتیاس از همان خشم و تردیدها برآمده؟
ببینید، تولد پسر بچه‌ای است که منتظر است تا روزی شاد را با خانواده و دوستانش بگذراند. سپس ماتیاس وارد می‌شود تا  در تدارکات پایان جشن به آنا کمک کند، اما متوجه می‌شود که هدیه‌ی لوکاس را در محل کارش جا گذاشته. ماتیاس نسبت به آنا، اعتمادبه‌نفس کم‌تری دارد. نوعی ترس بازدارنده که او را از وظایف پدری دور می‌کند. همین ترس است که باعث می‌شود او قرار هفته‌ی بعدش با لوکاس برای بازدید از باغ‌وحش را به‌هم بزند. تا این‌جا با پدری بی‌مسئولیت طرفیم. اما اتفاقی که در پایان جشن می‌افتد و راهی که او طی می‌کند تا مهمان جامانده را به خانوده‌اش برساند، فرصتی برای تولد دوباره‌ی اوست. انگار ماتیاس سفری فراواقعی را در آن شب طی می‌کند تا با مسئولیت‌ها و جایگاهش رودررو شود و آن‌ها را بپذیرد.
نکته‌ی چشم‌گیر وپرسش‌برانگیز درباره‌ی فیلم شما،سیاه‌وسفیدبودن آن است. چرا ترجیح دادید به‌جای فیلمی رنگی، فیلم سیاه‌وسفید بسازید؟
خب مدتی طول کشید به نتیجه برسم. مشاوره‌هایی با مدیر فیلم‌برداری فیلمم داشتم. می‌خواستم فیلمم متعلق به‌زمان خاصی نباشد. علاوه بر این، نمادهایی در فیلم وجود دارند که با تصویر سیاه‌وسفید، برجسته‌تر و پر رنگ‌تر به‌ چشم می‌آیند و معنای درست‌تری دارند. این انتخاب برای من ریسک بود. مجبور بودم از خیلی چیزها صرف‌نظر کنم، اما حالا که به آن نگاه می‌کنم می‌بینم ارزشش را داشته است. انتخابم کاملاً درست بوده و فیلم خیلی خوبی از کار درآمده.
بزرگ‌ترین چالش ساخت صدسال به این‌سال‌ها چه بود؟
[خیلی مکث می‌کند]... شاید ارتباط برقرارکردن... داستان صدسال به این‌سال‌ها برای من خیلی شخصی بود. داستان را کاملاً در ذهنم می‌دیدم و برایم بسیار واضح و روشن بود. اما مشکل‌ترین بخش این بود که باید این تصویر را به آدم‌های واقعی آن بیرون منتقل می‌کردم؛ به بازیگران، گروه فیلم‌برداری، گروه صدابرداری، طراحان صحنه و... ؛ برقرارکردن ارتباط با تمام عوامل فیلم بسیار مشکل بود. به‌طور کلی انتقال ایده مشکل است، اما وقتی این ایده، ایده‌ای کمی پیچیده باشد، کار دشوارتر هم می‌شود. بله سخت بود. خیلی هم سخت بود. اما انجام شد و خوب هم انجام شد. همه خیلی خوب کارشان را انجام دادند. انگار ما تیمی بودیم که بهترین بازی‌مان را در زمین انجام دادیم!
فکر می‌کنید مخاطبان چه‌قدر بتوانند با فیلم ارتباط بگیرند و نمادها و پیام فیلم شما را درک کنند؟
خب،‌ قبل از هرچیز دوست دارم از تماشای فیلم لذت ببرند. یکی از ویژگی‌های این فیلم، سرگرم‌کنندگی است و می‌تواند شما را حتی برای یک ساعت و ۳۰ دقیقه هم که شده، از دنیای واقعی جدا کند. سپس امیدوارم این فیلم بتواند ذهن‌ مخاطبان را مدتی خاموش کند؛ یعنی دست از گفت‌وگو با خودشان بردارند! متوجه‌اید که منظورم این مونولوگ‌های (تک‌گویی‌های) ذهنی است که همه‌ی ما درگیرش هستیم. این‌روزها چیزهای زیادی برای نگران‌کردن آدم‌ها وجود دارد و خوش‌بختانه این فیلم می‌تواند برای مدتی یک مکث کوتاه در میان این نگرانی‌ها و اضطراب‌ها ایجاد کند. تماشای این فیلم مخاطب را ناگهان به درون داستانی پرت می‌کند که قبلاً از آن چیزی نمی‌دانسته و ناگهان خودش را همراه شخصیت‌های فیلم، درگیر ماجراها می‌بیند. من چندان درگیر این موضوع نیستم که مخاطبم چه‌قدر از نمادها وپیام‌های فیلمم را درک می‌کند.  برایم ارزشمندتر این است که او را سرگرم کنم و مهم‌تر از آن، ذهن و فکرش را به‌جنبش درآورم. یعنی با دیدن و درگیرشدن در قصه، به فکر فرو برود.

کد خبر 604969

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha