یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۷ - ۲۰:۱۱
۰ نفر

نلی محجوب: از کجا می‌فهمی پنجره‌ای بازاست؟ کاری ندارد. سنگی بینداز، چاره ساز است. صدا آمد؟

نیامد؟
یکی دیگر را امتحان می‌کنیم حالا
ترق
این یکی باز نبود! ای وای!
 این متن از کتاب«آنجا که پیاده رو پایان می‌یابد» سروده «شل سیلور استاین» با ترجمه رضی هیرمندی انتخاب شده است .حتما از این متن می‌توانید حدس بزنید با چه جور نویسنده ای سروکار دارید:  شل سیلور استاین نویسنده ای که خیلی از بچه‌ها و حتی بزرگ‌ترها دوستش دارند و آثارش را می‌خوانند و از آن لذت می‌برند.

رضی هیرمندی برای اولین بار مجموعه آثار سیلور استاین را به فارسی ترجمه کرد و  همچنین آثار «دکتر زیوس» را که سال‌ها پیش از سیلور استاین زندگی می‌کرده است.البته هیرمندی علاوه بر ترجمه، داستان هم می‌نویسد و به تازگی کتابی با نام «هواخوری با پروانک» به قلم او منتشر شده است‌.

 هیرمندی در ظاهر اصلاً شوخ به نظر نمی‌آید؛ اما در کلام شوخ است و حاضر جواب و گاهی وقت‌ها چند بیتی شعر و ضرب‌المثل هم چاشنی صحبت‌هایش می‌کند.

به‌تازگی رضی هیرمندی برای ترجمه «فکرش را بکن این چیزها را در خیابان مالبری دیدم» جایزه مجله «سلام بچه‌ها»  را دریافت کرد. همین بهانه‌ای شد برای ‌گفت‌وگوی ما با او .
***

  • شما برای انتخاب کارها به جایزه‌هایی که اثر گرفته توجه می‌کنید، یا لذتی که از خود اثر می‌برید؟

در وهله اول کتاب را برای دل خودم انتخاب می‌کنم، چون وقتی از متن انگلیسی‌اش لذت می‌برم دلم می‌خواهد خواندن آن اثررا به زبان شیرین پارسی  تجربه کنم و این کار لذت دوگانه‌ای دارد. پس می‌توانم بگویم که سر کسی منت ندارم. اصلاً دلم نمی‌خواهد فقط کاری کنم که «نقشی از ما باز ماند» بنابر این بعد از ترجمه، بارها و بارها آن را ویرایش  می‌کنم تا در نهایت به آن لذت کافی از متن برسم. مثلاً برای ترجمه «این هم جور دیگر...» اثر «رولد دال» شاید حدود پنجاه بار ترجمه‌ام را بازبینی و ویرایش کردم و خوشحالم که «عمران صلاحی» از اولین کسانی بود که کتاب را خواند و آن را دوست داشت.

  •  بیشتر آثاری که برای ترجمه انتخاب می‌کنید مایه‌های طنز دارد. آیا خودتان آثار طنز را بیشتر دوست دارید، یا اتفاقی این کارها ترجمه شده است؟

هیچ اثری به اندازه طنز فکر و جانم را سیراب نمی‌کند. این هم به این دلیل است که دو خصوصیت خنده و گریه خصوصیات برجسته آدمی است و طنز هر دوی اینها را یک‌جا دارد. در حین خواندن طنز یک جور هیجان و شور کودکانه و شیطنت بچگانه به من دست می‌دهد، اما در نهایت حاصلش آرامش است. اگر هم در گذشته به صورت نیمه آگاه به دنبال طنز می‌رفتم اما امروزباید بگویم با خودم عهد کرده‌ام دیگر به جز شعر و طنز و آن هم در حوزه کودکان و نوجوانان چیزی ترجمه نکنم و ننویسم. اما همه عهدها را نمی‌توانیم نگه داریم!

  •  عادت خاصی به هنگام ترجمه یا نوشتن داستان دارید؟

یک جوری جواب شما مثبت است. اول اینکه باید توی حالش باشم و به قول سینماچی‌ها بتوانم در آن لحظه حس بگیرم. دوم اینکه بر خلاف عده ای از همکاران که نیاز به گوشه خاصی دارند من به هیچ گوشه خاصی نیاز ندارم . فقط مداد یا خودکار و اگر میز هم نبود روی زمین می‌نشینم و وقتی شروع به کار می‌کنم نه مزاحم کسی می‌شوم و نه کسی مزاحم من می‌شود. مثل فیل که وقتی نمی‌خواهد چیزی را بشنود گوش‌هایش را می‌اندازد و دیگر هیچ صدایی آزارش نمی‌دهد، من هم گوش درونی ام را روی اثر باز می‌کنم و گوش‌های بیرونی‌ام را می‌اندازم و صداهای بیرون را نمی‌شنوم تا جایی که دلم خسته شود. آفریقایی‌ها  مثالی دارند وقتی سفر می‌کنند و خسته می‌شوند می‌گویند: بنشینیم و استراحت کنیم، روح ما از جسم ما عقب مانده است. من هم هر وقت چنین احساسی کنم کار را کنار می‌گذارم.

  • قدر سعی می‌کنید با کسانی که مخاطب تان هستند و عهد کرده‌اید برای آنها کار کنید در ارتباط باشید؟

اجازه بدهید اعتراف کنم که همیشه احساس کرده‌ام از بچه‌ها عقب هستم و افسوس می‌خورم که هیچ وقت از سرعت دویدنم به دنبال بچه‌ها راضی نبوده‌ام، یعنی هیچ وقت از سرعتم برای رسیدن به دنیا و حس و حال بچه‌ها راضی نبودم. در نتیجه می‌توانم بگویم با مخاطبانم به صورت پراکنده ارتباط دارم و دلم می‌خواست این ارتباط منظم‌تر بود . سعی می‌کنم این کمبود را با حفظ کودک درون جبران کنم و خودم را در فضای کودکی قرار بدهم.

  • با توجه به جایزه‌ای که کسب کرده‌اید از ترجمه آثار دکتر زیوس و ویژگی که می‌تواند مخاطبان کودک و نوجوان را جذب کند بگویید.

مثل اینکه من امروز باید دایم در حال اعتراف باشم. باید بگویم کتاب زیوس خیلی سال پیش به دستم رسید اما نتوانستم کشفش کنم. البته مقداری از این مسئله
 بر می‌گردد به خودم و مقداری هم به شرایط مان که در شرایط پر ارتباطی نیستیم که به صورت مناسب با ادبیات جهان ارتباط مدام و گسترده داشته باشیم. مدت‌ها گذشت و بعد از کارهای سیلور استاین بود که زیوس را کشف کردم. زیوس با سه نام مستعار می‌نویسد. آثار درجه اولش را با اسم دکتر زیوس نوشته است. اسم مستعار دوم «تئودور لوسیگ» است که اسم میانی خودش را که« گایزل» است را وارونه کرده. اسم دیگرش «روزتا استون» است. نکته جالب اینکه اکثر کتاب‌هایش شعر است و قبل از این که دست به ترجمه این آثار بزنم فقط یک کتاب از او ترجمه شده بود که نثر است به نام «پانصد کلاه». بنابراین من با مجموعه آثار ترجمه نشده‌اش روبه رو شدم. یکی از کتاب‌های این مجموعه هم که مرا تحت تاثیر قرار داد همین کتاب «فکرش را بکن این چیزها را در خیابان مالبری دیدم» بود. نمی‌خواهم بگویم شرح حال زیوس باعث شد این کتاب را ترجمه کنم، اما نمی‌توانم بگویم که تاثیرگذار نبود. شاید شنیدن آن هم خالی از لطف نباشد و یکی از نکته های پشت صحنه این کتاب است:

 «دکتر زیوس یک روز در خیابان می‌رفت. به یکی از دوستانش برخورد و گفت می‌خواهم بروم خانه و کتابی دارم که می‌خواهم آن را آتش بزنم. دوستش پرسید برای چه می‌خواهی آن را آتش بزنی؟ زیوس گفت کتابی نوشته‌ام به نام «فکرش را بکن این چیزها را در خیابان مالبری دیدم» و این کتاب را هیچ ناشری چاپ نمی‌کند.  آن را برای 27 ناشر برده‌ام و آن را رد کرده‌اند. یکی از دلائل‌شان این است که نتیجه‌گیری اخلاقی ندارد و دیگر اینکه شعر است. دیگر خسته شدم از این همه جواب رد شنیدن. دوستش گفت خوب شد تو را دیدم چون چند ساعت قبل جایی استخدام شدم که این ناشر کتاب‌های متفاوت و پیشرو را منتشر می‌کند.» جالب این است که این اثر سرآغاز شهرت دکتر زیوس شد.

من هم این چند کتاب را ترجمه کردم که تا به حال 11 عنوان آن چاپ شده است و 4 کتاب دیگر زیر چاپ است که گزینه ای از کارهای دکتر زیوس است. منتقدان آمریکا به دکتر زیوس لقب پدر ادبیات نوین کودکان و نوجوانان آمریکا را داده‌اند. حالا اجازه بدهید من هم سؤال کنم آیا فکر نمی‌کنید در شرایط کنونی بزرگ ترها علاقه بیشتری به ادبیات کودک و نوجوان پیدا کرده‌اند؟

  • بله این اتفاق افتاده که البته یک جور فرار از زمان حال و بازگشت به کودکی و کسب آرامش است و به نظرم بچه‌ها در این شرایط باید زیرکی به خرج بدهند و برای ارتباط بهتر با پدر و مادرشان این امکان مطالعه را فراهم کنند و فرصتی به دست بیاورند تا راجع به موضوع مشترک که کتاب است صحبت کنند.

به قول بچه‌ها باید قاطی بشویم و این به نفع هر دوی ماست. دنیای امروزی ما دنیای بازگشت به کودکی است . یکی از راه‌هایی که انسان معاصر بزرگسال می‌تواند غربت خود را کم کند بازگشت به کودکی است.

عکس از احمد جلالی فراهانی

  • اگر اجازه بدهید بازگردیم به سیلور استاین. کتاب‌های او را چگونه پیدا کردید؟

اولین کتاب را کسی برایم پیدا کرد، چون آن موقع اینترنت نبود و دسترسی هم به کتاب دشوار بود و باید در کتاب‌فروشی‌ها جست وجو می‌کردیم. هنوز هم دوستانی هستند که کتاب‌هایی را معرفی می‌کنند   اما تصمیم نهایی را هم دل خودم می‌گیرد. اخیراً هم کتابی را آقای مرادی کرمانی برایم آوردند  با نام «بر بال‌های صلح» که آن را ترجمه کردم.

  • برخی از بزرگ‌ترها گاهی با تعدادی از آثار سیلور استاین مخالفت می‌کنند، به نظر شما چرا این اتفاق می‌افتد؟

البته بچه‌ها از مخالف خوانی خوششان می‌آید. من فکر می‌کنم اکثر کارهای طنز همین خصوصیت را دارد . آدم‌هایی که فکر می‌کنند بزرگ شده‌اند و این آقاها و خانم‌ها یکی از مشخصاتشان این است که بچگی خودشان را فراموش می‌کنند و برای هر چیز یک چارچوب از قبل تعیین شده دارند، بنابراین از کل کارهای طنز خوششان نمی‌آید. چون بچه‌ها افسانه‌ها و اسطوره‌ها را دوست دارند، اجازه بدهید به یکی از شخصیت‌های افسانه‌ای به نام «پروکوست» اشاره کنم. یکی از خصوصیت این آدم راهزن این بود که تختی فلزی داشت و آدم‌هایی را که دستگیر می‌کرد روی این تخت می‌گذاشت، هر کسی که بلند‌تر یا کوتاه‌تر بود نمی‌توانست از دست او جان سالم به در ببرد، یا دست و پایش را می‌برید، یا از دست و پایش می‌کشید تا بالاخره اندازه تخت بشود. بعضی از ما بزرگ‌ترها توی ذهن‌مان یک تخت داریم و دوست داریم همه را آنجا بخوابانیم و اندازه بزنیم که تخت بزرگسالی ماست و این اندازه نبودن باعث بدبینی ما می‌شود و فکر می‌کنیم طوفان های عجیبی در راه خواهد بود. اما به نظر من که این کارها را ترجمه کردم، در این کارها شیطنت کودکانه وجود دارد و هیچ گونه بدآموزی ندارد، بلکه به قول سپهری چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید. این کتاب ها امکان نوعی دیگر دیدن را برای بچه‌ها مطرح می‌کند. او از وارونگی در ادبیات استفاده می‌کند تا به گونه‌ای دیگر به بچه‌ها زندگی را بیاموزد.

  •  اما نوجوان ها  بیشتر دوست دارند به دنیای بزرگ‌ترها نزدیک شوند تا به عالم کودکان.

بله درست است، نوجوانی یک دوره برزخ است. اما سیلوراستاین برای آنها هم حرف‌هایی دارد و ارتباط آنها را با دنیای بزرگ‌ترها نزدیک می‌کند. مثل آن شعری که می‌گوید دنیا مثل یک قصر خیلی کوچک است که تا هنوز این پا را تویش نگذاشته‌ای می‌بینی آن یکی پایت بیرون است. یکی از خصوصیات بعضی نوجوانان دست انداختن بچه‌ها و بزرگ‌ترهاست. اشعار سیلور استاین گاهی در همین مرز قرار می‌گیرد و نوجوان می‌تواند از بالا به دنیای این گروه‌ها نگاه کند. سیلور استاین به همه می‌گوید هرکه هستی بیا.

  •  به عنوان آخرین سؤال، چه خبر از کارهای زیر چاپتان؟

یکی از کارهایی که قرار است چاپ شود‌ «بر بال‌های صلح» نام دارد که مجموعه‌ای از قطعه‌های ادبی از نویسندگان جهان است. کار دیگرم دو کتاب از مجموعه‌ طنز «گام به گام با آقای گام» است. کتاب دیگرم
«اورانگوتان‌های بنفش» نام دارد و چند کتاب دیگر از همین مجموعه دکتر زیوس.

کد خبر 50707

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز