یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷ - ۱۸:۲۴
۰ نفر

علی مولوی: یک روز که از همه جا بی‌خبر کنج حیاط نشسته بودم و داشتم آواز «مرغ سحر ناله سر کن» رو می‌خوندم، یه هو دیدم تلفنم زنگ زد! اول صدای اسب از اونور خط اومد.

 بعد  هم کاشف به عمل اومد که اسی اونوره خطه.

  کلی باهام  چاق سلامتی کرد و معلوم شد که موتور خریده. اونم موتور واقعی!اون صدایی هم که  اول می اومده صدای بوق موتورش بوده. موتورش از این گازی مازی هانبود. چون اسی تو شناسنامه اش از ما بزرگ تره و رفته بود گواهینامه شو گرفته بود و باباش هم طی یک حال و حول اساسی براش یه موتور  باحال خریده بود.مدتی طول کشید تا دهن باز مونده از تعجب من بسته بشه، اما بالاخره بسته شد و طی یک قرار دقیق ساعت‌هامون رو تنظیم کردیم و سر ساعت چهار بعد از ظهر قرار گذاشتیم سر کوچه مون.

ساعت چهار بعد از ظهر- سر کوچه

-«اسی جون دمت گرم چی خریدی ها!»

-«قابل‌دار نیست کله جون. بپر بالا یه دوری بزنیم.»

-«جون من؟!»

-«چرا جون تو؟ جون من!»

سوار شدیم و د برو که رفتیم! همه جا رفتیم. از بام تهران تا ته راه آهن رفتیم! ویراژ دادیم و لایی کشیدیم و شیطونی کردیم.

خلاصه رسیدیم به یه بزرگراه خلوت و بعد اسی گفت: «کله! هستی یه نمایش خفن به اجرا بذاریم؟»

- «چه نمایشی؟»

- «تک چرخ دو نفره!»

- «نه اسی! خیلی خطرناکه اسی!»

- «نترس کله...من باهاتم!»

- «آخه از همینش می‌ترسم!»

ساعت 9 شب- بیمارستان محل

چیه؟ نمی‌گم! آقا نمی‌گم چی شد. اصلاً چه معنی داره من هی از شوت بازی‌هام برای شماها بنویسم؟ اصلا برین خودتون فکر کنین چه اتفاقی افتاد. یه خورده تخیل داشته باشین کافیه دیگه! من و اسی و موتور و تک چرخ...می‌شه چی؟

همین قدر بهتون می‌گم که نرگس باجی که اومد تو اتاق بیمارستان گفت:«وای مامان! کله بی کله شد!»

بیخود نیست که از قدیم و ندیم می‌گن:

«موتور سواری که دولا دولا نمی‌شه
اگر هم شد، این کله دیگه سر نمی‌شه!»

کد خبر 49291

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز