دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۷ - ۰۵:۲۸
۰ نفر

علی مولوی: فکر می‌کنین الآن من کجام؟ حدس بزنین خب... به جایی نرسیدین؟ مدرسه؟ نه بابا! الآن که مدرسه‌ها تعطیله. رستوران؟ نه، اونجا هم نیستم.

 پس کجام؟‌ بیمارستان! من الآن بیمارستانم؟ نه بابا کسی چیزیش نشده. همه سالمن! من الآن حالت سرما در گرما دارم! یعنی وسط چله تابستون سرما خوردم! اونم از اون سرماها که فقط می‌شه توی قطب جنوب خورد!

   ماجرا از این قرار بود که دیروز صبح با بچه‌ها رفتیم پارک نیاوران،‌ برای ورزش صبحگاهی. جاتون خالی، خیلی کیف داد. اصلاً اون ساعت تو پارک خیلی باحاله. از بچه دو ساله تا پیرمرد 80 ساله دارن دور فواره بزرگ پارک نرمش می‌کنن و می‌دون!

   تا ساعت 10 اونجا بالا و پایین پریدیم و جفتک چارکش زدیم! بعدش که اومدم خونه خیلی گرمم بود، عرق کرده بودم،‌ برای همین رفتم سر یخچال و دوتا یخ‌دربهشت زدم به بدن. دیدم جواب نمی‌ده و هنوزم گرممه،‌ دو تا دیگه هم زدم به بدن؛ دیدم نه خیر! این تابستون از اون تابستون‌هاست! رفتم کولرمون‌رو زدم رو زیاد و لباس ورزشی‌ام‌رو عوض کردم و نشستم جلوی کولر. اما بازم انگار نه انگار! هر چی باد می‌زد، باد گرم بود و بیشتر گرمم می‌شد. رفتم خونه پسر همسایه جدیدمون مجید و با هم زدیم به آب! استخر باحالی دارن. اما آبش هم گرم بود. دیگه از دست گرما داشتم دیوونه می‌شدم. اومدم خونه و رفتم زیر دوش آب سرد.

   از زیر آب که اومدم بیرون دوباره رفتم سر یخچال و با یخ و لیمو چای‌سرد درست کردم و رفتم جلوی کولر تا خنک بشم. سرم هم دیگه حسش نبود که خشک کنم. آخه خود سشووار هم باد گرم می‌زنه.

   بعدش هم یه دو سه ساعتی طول نکشید که اومدم تو بیمارستان به درمان بیماری خود‌ساخته‌ام! آخه این چه وضعشه؟ توی اون سرمای شدید زمستون هم سرما می‌خوردم و الآن وسط چله تابستون هم سرما می‌خورم و سینوس‌هام هم چرک می‌کنه!

   بی‌خود نیست که از قدیم و ندیم می‌گن:

   «چرا عاقل کند کاری
   که دارد آخرش زاری!»

کد خبر 55183

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز