دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۳ - ۰۷:۰۷
۰ نفر

علیرضا علیخواه: تقریبا همه‌ تحلیل‌گران و کارشناسان رابطه ایران و آمریکا در این موضوع اشتراک نظر دارند که ایرانی‌ها به آمریکایی‌ها اعتماد ندارند.

مثلا گری سیک - استاد دانشگاه کلمبیا، کارشناس مسائل خاورمیانه و نویسنده‌ چندین کتاب درباره روابط ایران و آمریکا- معتقد است: «آنها (ایرانی‌ها) دلیل محکمی در دست دارند که نمی‌توانند به ما اعتماد کنند.» جک استراو، وزیر پیشین امور خارجه‌ انگلیس نیز چندی پیش در مصاحبه‌ای به همین موضوع اشاره کرد و گفت: «بسیاری از ایرانی‌ها با گرایش‌های مختلف سیاسی، به دلایل متعددی به آمریکا اعتماد ندارند.» نشریه‌ تایمز هم اخیراً ضمن مطلبی به همین مسئله پرداخته است. اما چرا ما به آمریکا اعتماد نداریم؟

2واقعیت مهم در سیاست بین‌الملل

وضعیت موجود میان ایران و آمریکا از 2 واقعیت در عرصه سیاست بین‌الملل حکایت می‌کند؛ نخست اینکه دوران معاصر در چارچوب نظم مشخصی قابل تعریف نیست و جنبشی که پس از فروپاشی شوروی و زوال نظم پیشین در حوزه روابط بین‌الملل شکل گرفته، هنوز به سکون نرسیده و قاعده‌ای نیافته است و آنچه در این عرصه شاهد هستیم، تلاش آمریکا از یک سو برای گسترش هژمونی خود در جهان است که با توجه به ناکامی‌های پی‌در‌پی نتوانسته در قالب نظم نوین جهانی شکل پذیرد و از سوی دیگر، کوشش کشورهای بزرگی همچون روسیه، چین، هند، ژاپن و همچنین جهان اسلام است که به‌دنبال افزایش نقش بین‌المللی خود هستند. واقعیت دوم نیز قدرت‌یابی و اولویت‌مندی قواعد ژئوکالچری بر قواعد ژئوپولیتیک است.

شاید به‌جرأت بتوان گفت که کمتر می‌توان ردپای متغیرهای فرهنگی را در نظریه‌پردازی‌های روابط بین‌الملل جست‌وجو کرد. البته بیش از یک‌دهه است که حرکت‌هایی در این راستا آغاز شده است. برای نمونه می‌توان به کتاب «ژئوپولیتیک و ژئوکالچر» اثر امانوئل والرستین و نیز مقالات گالتونگ، میشل فوکو و همچنین کتاب «پایان تاریخ» اثر فوکویاما و نهایتا «نظریه برخورد تمدن‌ها» اثر هانتینگتون اشاره کرد. پیش‌تر نیز آنتونیو گرامشی عامل فرهنگی را درنظریه‌ هژمونی خود مورد توجه قرار داده بود. از دیدگاه این دسته از نظریه‌پردازان که البته به مکاتب مختلفی نظیر واقع‌گرایی و نظریه‌های مارکسیستی وابستگی دارند، متغیرهای فرهنگی سهم عمده‌‌ای در ایجاد و شکل‌گیری تحولات بین‌المللی برعهده دارند.

از کودتا علیه مصدق تا تحریم علیه ایران

در چنین شرایطی، ساخت و ایجاد اعتماد به دیگر بازیگران زمانی می‌تواند تقویت شود و گسترش یابد که کنش‌ها و اقدامات آینده‌ بازیگری که می‌خواهد مرجع اعتماد قرار گیرد نیز قابل پیش‌بینی باشد. به بیان دیگر، پیش‌بینی‌پذیری رفتار می‌تواند به‌عنوان یکی از اساسی‌ترین شاخص‌ها در ایجاد اعتماد تلقی شود. عدم‌پیش‌بینی‌پذیری نسبت به کنش‌های رفتاری بازیگر مرجع اعتماد نیز ضریب ریسک را در فرایندهای تصمیم‌سازی و سیاستگذاری افزایش داده و به همان میزان، ضریب اعتماد را کاهش می‌دهد.

سابقه و شیوه‌ کنشگری آمریکا در عرصه‌ بین‌المللی، سطح منطقه و خصوصا کارنامه‌ این کشور در تعامل با ایران در قبل و بعد از انقلاب اسلامی به‌عنوان کشوری که می‌خواهد مورد اعتماد ایرانیان قرار بگیرد، به‌گونه‌ای است که ضریب ریسک را در فرایندهای تصمیم‌سازی و سیاستگذاری مسئولان ایرانی بسیار بالا برده است. کودتای سال ۱۳۳۲علیه دولت دکتر مصدق، حمایت تمام‌عیار از رژیم مستبد و وابسته‌ پهلوی، کودتای نوژه، حمایت‌های‌ مستقیم و غیرمستقیم از دولت عراق در تجاوز به ایران، تسلیح شیمیایی صدام، ورود عملی به جنگ علیه جمهوری اسلامی در اواخر جنگ تحمیلی و هدف قراردادن سکوهای نفتی ایران و هواپیمای ‌مسافربری، اعمال سیاست تحریم اقتصادی علیه ایران از سال‌های آغازین انقلاب اسلامی که به‌مرور تشدید شده‌ است، راه‌اندازی جنگ گسترده تبلیغاتی و رسانه‌ای علیه جمهوری اسلامی ایران از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون، برشمردن ایران در محور شرارت و تهدید به جنگ، اقدامات خصمانه‌ گسترده علیه برنامه‌ هسته‌ای ایران - از جمله تحریم‌های یکجانبه- تنها بخشی از کارنامه سیاه واشنگتن در قبال تهران بوده است.

واقعیت این است که بسیاری از ایرانیان معتقدند که اهداف و انگیزه‌های آمریکایی‌ها را نمی‌توان فقط از طریق سیاست‌های اعلامی آنها کشف کرد بلکه آنچه رفتارهای سیاست خارجی آنها را تشکیل می‌دهد، سیاست‌های پنهانی و چندلایه‌ آنهاست. مماشات آمریکا با نقض حقوق بشر در سرزمین‌های اشغالی، سیاست‌های زیگزاگی در قبال بیداری اسلامی، حمایت از دیکتاتوری‌های منطقه در قبال اعتراضات مردمی، واکنش‌های متناقض در قبال تحولات مصر، همکاری با گروه‌های تروریستی همزمان با شعار مبارزه با تروریسم و اخیراً هم رسوایی جاسوسی از هم‌پیمانان اروپایی، بیانگر مذبذب‌بودن سیاست خارجی واشنگتن است؛ به‌عبارت دیگر، وجود معیارهای دوگانه در سیاست‌های اعمالی و اعلامی و سابقه سوءعملکرد کاخ سفید در قبال تعهدات دوجانبه و چندجانبه، هر اعتمادی به این دولت را با تردید جدی روبه‌رو ساخته است. با این حال، بی‌اعتمادی ایرانیان به آمریکا ریشه‌ دیگری هم دارد که به تعارض نظام‌های ارزشی 2 کشور برمی‌گردد.

تعارض نظام‌های ارزشی

تحلیل‌گران معتقدند که این امر که خاورمیانه این‌چنین به مرکز ثقل سیاست خارجی ایالات متحده تبدیل شده و برای بین‌الملل‌گرایان آمریکایی از جاذبه‌ بیشتری برای حضور برخوردار است، مسلما به ماهیت حیات ارزشی در این منطقه برمی‌گردد. درواقع ارزش‌های حاکم بر منطقه خاورمیانه که توسط ساختارهای ایدئولوژیکی و بازیگران اسلام‌گرا تولید و بازتولید می‌شود، به‌شدت در تعارض با ارزش‌های مورد نظر آمریکایی‌هاست که در پی‌اشاعه‌ آنها در جهان هستند چرا که متناسب با منافع آنها نبوده و موازی با آنچه آمریکا می‌خواهد، قلمداد نمی‌شود. در این میان، رویکردهای منطقه‌ای ایران که برآمده از ارزش‌های انقلابی است، برای سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا تهدید اساسی تلقی شده و آمریکایی‌ها هم شدیدا در پی مقابله با آن هستند.

افرادی مانند برنارد لوئیس، متفکر انگلیسی، استدلال می‌کنند که اسلام که نظام ارزشی غرب را دشمن ارزش‌های خود می‌بیند، پس از قرن‌ها خمودگی تازه به‌خود آمده و می‌خواهد غرب را که از نظر نظام ارزشی با اسلام در تضاد شدید است، پایین بکشد. او برخورد بین حکومت ایران و آمریکا را منحصرا در این چارچوب قابل توضیح می‌داند. ساموئل‌ هانتینگتون و فرانسیس فوکویاما نیز با ارائه نظریه‌های «برخورد تمدن‌ها» و «پایان تاریخ» نوعی تقابل ژئوکالچری را در مقابل تقابل ژئوپلیتیک به رسمیت شناخته‌اند. نظریه برخورد تمدن‌ها به‌عنوان یک دیدگاه رئالیستی با محور فرهنگی، مشخصه‌ای تجویزی-حکومتی دارد و در پی حفظ جایگاه هژمونیک آمریکاست. این نظریه بیشتر ویژگی هشداردهنده دارد و در آن بر ابعاد منفی تکیه شده است. درحالی‌که نظریه پایان تاریخ فوکویاما، دیدگاهی آرمان‌گرایانه با مشخصه خوش‌بینانه‌، پیروزی جهانی لیبرال‌دمکراسی برای آمریکا را مطرح می‌سازد. استثناگرایی آمریکایی، نگاه بالا به پایین نسبت به دنیا، حفظ هژمونی سیستماتیک، تأکید بر استیلای نظام فرهنگی خود و تحقیر ملت‌های دیگر، مؤلفه‌های نظام ارزشی آمریکایی و در تعارض با نظام ارزشی انقلاب اسلامی است که بر «رد سلطه»، «عزت مسلمین» و «وعده الهی» بنا شده است.

وجود بافت ارزشی متفاوت اگرچه شاید در یک سطح خرد نتواند در ماهیت روابط دوجانبه بازیگران سیاست بین‌الملل گسست و انشقاق ایجاد کند اما هنگامی که روابط میان 2 کشور از اهمیت استراتژیک برخوردار شده، به نوعی که بازیگر B به‌عنوان یک قدرت نوظهور توان تعیین‌کنندگی پیدا کرده است، کوچک‌ترین سوءبرداشت‌های رفتاری می‌تواند باعث تنش و نوسان در روابط متقابل شود.

از طرف دیگر همچنین باید توجه داشت که وجود حریم‌های ارزشی ناهمسان در رفتار می‌تواند در خوانش نیات 2 بازیگر و پیش‌بینی‌پذیری رفتارهای آینده آنان تردید و سوء برداشت ایجاد کند. ماحصل این تفاوت‌های ارزشی و گفتمانی در سطح خرد می‌تواند به گسترش دامنه بی‌اعتمادی بینجامد و در سطح کلان نیز به رفتارهای گریز از مرکز و تهدید قدرت مسلط دامن بزند. این امر خود می‌تواند ستیز و منازعه را درپی داشته باشد. به بیان دیگر، علاوه بر بینش‌های متفاوت و بعضا متعارض نسبت به آینده نظم بین‌الملل و شکل‌گیری نیات و توقعات متفاوت برای حضور و کنش در چنین نظمی، این نظام‌های ارزشی متفاوت است که باعث ایجاد تعارض‌های بیشتر رفتاری و همچنین تعمیق بی‌اعتمادی 2 کشور شده است.

در پایان باید اذعان کرد که اگرچه شدت و حوزه اعتماد و روابط اعتمادآفرین متغیر است و می‌تواند با توجه به تحولات فی‌مابین 2کشور افزایش یا کاهش یابد، لیکن وجود چشم‌اندازهای نظری و ارزشی متفاوت که به نوبه خود تعریف‌های مجزایی از رقابت و منافع ارائه داده است، باعث شده روابط 2 کشور به سمت بی‌اعتمادی میل داشته باشد.

کد خبر 255007

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سیاست داخلی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز