شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۶ - ۱۰:۱۳
۰ نفر

آذر مهاجر: گفت‌وگو با حمید لیقوانی، طراح و کارگردان نمایش دو جلاد نوشته فرناندو آرابال.

تماشای اثری که برشی از ماجراهایی باشد که انگیزه‌های درونی آدم‌ها در لحظه‌هایی سرشار از خشم و شقاوت بوجودشان می‌آورند، لذت بخش است هر چند که ممکن است توام با نوعی گیجی و گنگی در همذات‌پنداری با قهرمان نمایش باشد.

 «دوجلاد» اثر «فرناندو آرابال» به کارگردانی حمید لیقوانی چنین است.  حمید لیقوانی، متولد سال 1330 و دانش آموخته رشته تئاتر است. اولین بار در نمایش «حسن سنتوری» به کارگردانی هادی اسلامی به روی صحنه رفته  و اولین بار با اجرای نمایش «آسانسور مطبخ» نوشته هارولد پینتر، کارگردانی را تجربه کرده است.

 لیقوانی ، با تجربه بازی در بیش از 50 تئاتر و چند تجربه کارگردانی که آخرین آنها مربوط به سال 1367 است، حالا «دوجلاد» را با نیت ارائه تئاتری ناب کارگردانی کرده است. این تئاتر هر روز ساعت 18:30 در خانه نمایش به صحنه می‌رود.

  • آقای لیقوانی! چطور شد بعد از این همه سال، تصمیم گرفتید دوباره کارگردانی کنید؟

 همیشه دوست داشتم که کاری به صحنه ببرم. اما یا اصلاً شرایط برای کار مهیا نبود و یا اگر هم بود، به اندازه کافی مطلوب نبود و من هم ترجیح دادم به تدریس و تحقیق بپردازم تا بخواهم در همان شرایط نامناسب کار کنم.

  • با این وصف حالا از اجرای تئاتر دو جلاد راضی هستید؟
    - بله راضی هستم.
  • چرا تصمیم گرفتید دو جلاد را به روی صحنه ببرید؟ آیا قرابتی بین اثر و تماشاگر امروز دیدید؟
    - من همزمان نمایشنامه‌های ننه دلاور اثر برتولت برشت، تیتوس اثر ویلیام شکسپیر ، بانو و سگ ملوس کار آنتوان چخوف و دو جلاد اثر فرناندو آرابال را پیشنهاد کردم و دوجلاد برای اجرا در این زمان تصویب شد.

 نمایشنامه‌های دیگر هم بعد از تصویب در آینده اجرا خواهند شد. فکر می‌کنم، به دلیل برگزاری همایش‌ها و جشنواره‌ها و بالا رفتن حجم تولیدات نمایشی در پایان سال گذشته سبب شد این نمایش به خاطر تعداد کمتر بازیگر و دیگر امکانات اجرایی مورد نیاز، برای این برهه زمانی تصویب شود. از طرفی نمایش‌های مبتنی بر طنز سیاه و شقاوت که برگرفته از نظریات آرتو است، برای صحنه‌های محدود، با امکانات کم و در ابعاد کوچک، نتیجه بهتری به دست می‌دهد.

  • ‌از دیگر کارهایتان این طور به نظر می رسد که به ژانر وحشت علاقه‌مندید...

- نه. در این نوع نمایش اصولاً نقش نیک و بد وجود ندارد. این نوع تئاتر آدم‌ها و عکس العمل‌های آنها را در شرایطی خاص نشان می‌دهد.«دو جلاد» تئاتری از ژانر وحشت نیست، بلکه داستان آن اتمسفری دارد پر از عکس‌العمل که به لحاظ روانشناسی، اجتماعی و حتی در نوع تبادل احساسات قابل اعتنا هستند.

 در نمایش «دوجلاد» آدم‌ها مطرح هستند و عکس العمل‌های آنها در شرایط خاصی که در آن قرار دارند. در این نمایش هم مثل همه نمایش‌های این ژانر تماشاچی دلش برای قهرمان یا قهرمانان می‌سوزد اما لااقل در لحظه، با او همذات‌پنداری نمی‌کند. این نمایش به نوعی ملودرام مدرن است.

  • چه ویژگی‌هایی باعث می‌شود که آن را مدرن تلقی کنید؟

 در این نمایشنامه اصول و قواعد ملودرام در هم ریخته است. در ملودرام یا حتی کمدی سفید با همه نوسانات، غم‌ها و شادی‌ها، در نهایت قهرمان پیروز می‌شود و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می‌شود. اما در این اثر قالب کلی ملودرام است، اما شقاوت، سیاهی، اندوه و حتی طنز تلخی را می‌توان احساس کرد که خنده‌ای برنمی‌انگیزد.

 به‌جای خنده، رحم و شفقتی تراژیک نسبت به قهرمان در مخاطب ایجاد می‌شود و هیچ همذات پنداریی صورت نمی‌گیرد. بنابراین مدرنیسم و هرمنوتیک نقد از خود یا نقد در نقد در این اثر مشهود است. ظاهر آن شاید ساده به نظر برسد، اما ویژگی‌هایی دارد که دلیل جهانی شدن این اثر هستند. به عنوان نمونه این نمایشنامه به خوبی، استادی و کاملاً هنرمندانه دراماتوژی شده است. ولی در بسیاری نمایشنامه‌های ایرانی در روند کارگردانی و حین تمرین نمایش است که دراماتوژی صورت می‌گیرد.

  • به هر حال یک نمایشنامه، ایرانی یا خارجی باید دراماتیزه باشد تا قابلیت اجرا پیدا کند؟

بله به شرط اینکه شخصیت‌ها، موقعیت‌ها و کنش‌ها و واکنش‌ها اثری را شکل داده باشند که نمایش ناب باشد که به درد قصه، رمان، فیلم و... نخورد بلکه کاملاً نمایشی باشد. از آنجایی که سابقه تئاتر در کشور ما به صد سال هم نمی‌رسد در حالی که مثلاً شعر ما سابقه‌ای بیش از هزار سال دارد، نمایشنامه و نمایسنامه نویس به معنای اخص کلمه کم داریم. آنقدر کم که تعدادشان به تعداد انگشت‌های یک دست هم نمی‌رسد.

به اعتقاد من حتی برای شکستن منطق ارسطویی هم قالب‌هایی داریم. باید ساختار را بشناسیم، درک کنیم، به دانش تکنیکی آن مسلط شویم، در آزمون و خطا تجربه‌اش کنیم، بپذیریم که آثارمان شاهکار نیستند و باید که اصلاح شوند تا به جایی برسیم که در شعر رسیده‌ایم. تئاتر غرب سابقه چندین هزار ساله از زمان  اوریپید و سوفکل دارد و 500 سال سابقه از زمان شکسپیر.

اما تئاتر ما در مرحله اولین گام‌ها است. باید سعی کند گام بردارد، خودش را ترمیم کند، سلامت نگه دارد و بعد  متحول و خلاق کند. این امر به سادگی میسر نیست مگر اینکه خودمان را فریب بدهیم.

  • ولی شما قبلاً نمایشنامه ایرانی هم کارگردانی کرده‌اید! یعنی در تمام آنها دراماتوژی بعد از نگارش صورت گرفت؟

 من فقط نمایشنامه‌های کودک و نوجوان ایرانی کار کرده‌ام. مثلاً آثار کاظم اخوان. از طرفی، اخوان نمایشنامه‌هایش را در حین تمرینات و در مرحله عملی، کامل می‌کرد. آثار این‌چنینی او هنوز هم بهترین و درخشان‌ترین کارهای او در کارنامه حرفه‌ای‌اش هستند.

  • یعنی هرگز برای بزرگسالان یک نمایشنامه ایرانی کارگردانی نخواهید کرد؟

چرا اما کار را بر اساس طرح اصلی پیش می‌برم و با بازیگران آنقدر اتود می‌زنیم تا نمایشنامه در حین تمرینات نوشته شود. متاسفانه در کشور ما نمایشنامه‌هایی نوشته و حتی اجرا شده که می‌توان ده صفحه، ده صفحه از آن حذف کرد و اتفاقی نیفتد. ولی آیا می‌توان از نمایشنامه‌های سوفکل، بکت، یونسکو، شکسپیر، آرابال و بسیاری از معاصرین یک برگ را دور انداخت؟

  •  آیا درست است بگوییم «دو جلاد» نمایشنامه‌ای‌است بر اساس طنز موقعیت از نوع تلخ آن؟

 بیشتر نمایشنامه‌ای‌ است با اتمسفری خفقان‌آور که روی کاراکترها هم تأثیر گذاشته و نظم درونی و برونی آنها را به هم می‌ریزد تا آنجا که دست به کارهایی نامعقول می‌زنند. این نمایش شرایط انسانی را نشان می‌دهد که مورد هجمه‌های روحی و روانی قرار گرفته و تلاش می‌کند به هر ترتیب خود را از موقعیتی که در آن گرفتار شده نجات دهد.

 این تصمیم او تأثیرات نظریه آرتو در مورد خشونت و حس شقاوت را موجب می‌شود و قهرمان با آنکه می‌داند حتماً مورد انتقاد قرار می‌گیرد اما برای برون رفت از گردابی که در آن گرفتار شده چاره‌ای ندارد جز دست زدن به اقداماتی عجولانه و ناگهانی برای رسیدن به نجات و رستگاری البته رستگاری از نوعی که خود قهرمان درک و معنا می‌کند.

  • تعدادکم تماشاگران برای شما دلسرد کننده نیست؟

 البته همیشه تماشاگران به این کمی نیستند. به خاطر تئاتر دانشگاهی و اجرای نمایش‌هایی که تقریباً همزمان با اجرای ماست خیلی‌ها ممکن است نتوانسته باشند برای تماشا بیایند. از طرفی برای ما تعداد تماشاگر مهم نیست.

 کمدی‌های شاد و سپید در سینماها، سالن‌ها و باشگاه‌ها و هتل‌ها خوراک لازم را برای تعداد بسیار تماشاگران تهیه می‌کنند و در کارشان هم موفقند. تماشاگران تئاتر حمید لیقوانی خیلی زیاد نیستند.بله خوب نمایش‌های این‌چنین سعی دارند کلیشه‌های شکل گرفته در ذهن تماشاگر برای درک یک درام، را بشکنند و برای تماشاگر ایرانی ساده نیست که بتواند چنین نمایشی را درک کند یا با آن کنار بیاید.

دقیقاً همین طور است.  تقسیم تجربه و ارتباط با کاتارسیسم موجود در اثر به این سادگی برای تماشاگری که ذهنش قبلاً طور دیگری عادت کرده و به قول شما پیرو کلیشه‌هاست، ساده رخ نمی‌دهد.

کد خبر 20639

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز