آرش کارآزما: ایران به لحاظ دارا بودن شاخص‌های مردم‌سالاری و میزان مشارکت مردمی، کشوری دمکرات محسوب می‌شود.

با این حال احزاب در ایران هرگز کارایی لازم را نداشته‌اند و به‌علت شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی‌ای که در بستر آن شکل می‌گرفتند و نیز انحراف از اهداف اصلی، نه‌تنها توفیقی در جذب، تجهیز و بسیج نیروهای پراکنده اجتماعی در جهت مشارکت سیاسی نداشته‌اند و نتوانسته‌اند از فرصت های به‌دست آمده در جهت نهادینه کردن دمکراسی بهره مطلوب ببرند بلکه در مواردی نیز خود زمینه‌ساز تشدید خشونت و سرکوب دمکراسی در ایران شده‌اند. از این رو است که می توان ادعا کرد نطفه تحزب در ایران از ابتدا غلط بسته شده است. به این معنا که احزابی که باید دولت را به‌وجود آورند و بر اعمال آن نظارت داشته باشند، خود زاییده دولت‌ها شدند و ابزاری در دست آنان برای تضمین قدرتشان؛ ماشین‌هایی که قاعدتا باید مردم را به دمکراسی می‌رساندند، خود وسیله‌ای شدند برای یکه‌تازی دولت‌ها در اتوبان قدرت.

تاریخ پیدایش احزاب در ایران به بیش از 100سال پیش بازمی‌گردد. با این همه، بررسی تاریخ احزاب در ایران گویای نکات و ظرایف بسیاری است؛ چه آنجا که نخستین حزب رسمی ایرانی خود شعبه‌ای از حزبی دیگر در باکو می‌شود و حافظ منافع بیگانگان و چه آنجا که مقابله با برنامه‌های حزب رقیب، تنها برنامه عملی جناح مقابل را تشکیل می دهد.

هرچند اگر بپذیریم احزاب سیاسی زاییده بسترهای سیاسی‌، فرهنگی‌، اجتماعی و اقتصادی در مقاطع زمانی گوناگون‌ و بازتاب شرایط عینی و ذهنی حاکم بر جامعه هستند، دیگر تعجبی نخواهد داشت بدانیم نخستین حزب رسمی ایران تابع منافع دول بیگانه بوده؛ چه، خود حاکمیت نیز در دوران قاجار در ابعادی بزرگ‌تر همین سیاست را پی گرفته بود.

«اجتماعیون عامیون» به عنوان نخستین حزب رسمی در تاریخ ایران ثبت شده است. این حزب که حتی اسم آن نیز ترجمه دقیقی از نام حزب «سوسیال دمکرات» در قفقاز بود، همزمان با مجلس دوم مشروطه به‌وجود آمد و به طور رسمی تفکیک دین از سیاست را تبلیغ می‌کرد و تعریفی موسع از ملیت ارائه می‌داد که تا آن سوی مرزهای شوروی می‌رسید.

حزب «اجتماعیون اعتدالیون» نیز در شرایط مجلس دوم و در مقابل حزب اجتماعیون عامیون تشکیل شد و از حمایت تعداد کثیری از نمایندگان مجلس و سران و رهبران انقلاب چون ستارخان، باقرخان‌، سپهدار تنکابنی، آیت‌الله طباطبایی و آیت‌الله بهبهانی برخوردار بود. با این حال هدف اصلی حزب ارائه یک سیاست خاص نبود تلاش اعضای آن بیشتر معطوف به مقابله با سیاست دمکرات‌ها می‌شد.

با این همه مهم‌ترین وجه اشتراک این دو حزب تعداد محدود اعضا و طرفداران آنان بود که عمدتا نیز شامل نمایندگان مجلس مشروطه می شد. همچنین هر دو حزب مولود مجلس بودند و مسیر دمکراسی را از بالا به پایین طی می‌کردند.

اشغال ایران در شهریور 1320به وسیله متفقین و سقوط دیکتاتوری رضاشاه دگرگونی عمیقی در شرایط اجتماعی کشور به‌وجود آورد که زمینه ظهور و فعالیت سیاسی احزاب و گروه‌های بسیار متعدد و متنوعی را فراهم آورد. «حزب توده»، «جبهه ملی» به رهبری دکتر مصدق و احزاب مذهبی‌ای چون «فداییان اسلام» مهم‌ترین احزاب در این دوره را تشکیل می‌دهند. با این حال این دوره که می‌توان از آن به عنوان بهار احزاب ایرانی در دوران پیش از انقلاب یادکرد نیز از حضور احزاب دولتی خالی نیست.

احزاب دولتی بین سال‌های 1320تا 28مرداد 1332 شامل حزب «دمکرات ایران» به رهبری قوام‌السلطنه نخست‌وزیر وقت، «حزب آریا» با گرایش به دولت انگلستان و حزب «اراده ملی» به رهبری سیدضیاءالدین طباطبایی و برای رقابت با حزب توده است. با این حال شاید کاربرد واژه «دولتی» برای این احزاب چندان صحیح نباشد چرا که در واقع این احزاب به دستور و اراده دولت تشکیل نشده بودند و وزن چندانی نیز در مناسبات سیاسی نداشتند بلکه مجمعی از چهره‌های سرشناس و صاحب نفوذ دولتی بودند که عمده تلاش آنان در جهت کسب مناصب دولتی و لشکری بیشتر و در مواردی نیز کاستن از توان و تأثیر‌گذاری سایر احزاب بود.

با آغاز دوران استبداد پهلوی دوم به‌ویژه پس از کودتای 28مرداد ۱۳32اما گونه‌ای از احزاب در ایران شکل گرفتند که از هیچ بستر عقیدتی و ایدئولوژیکی برخوردار نبوده و بدون اتکا به حمایت مردم تنها به دستور عوامل قدرت از بالا تشکیل می‌شدند و وظیفه‌‏ای جز حفظ و تقویت قدرت سیاسی حاکم نداشتند. قصد حکومت از تشکیل چنین احزابی، در دست گرفتن نبض فعالیت‌های سیاسی جامعه و پر کردن خلأ ناشی از نبودن احزاب آزاد بود. براساس این تفکر «حزب ‌مردم» در اردیبهشت 1336اعلام موجودیت می‌کند و یک سال بعد نیز «حزب ملیون» به عنوان دومین حزب دولتی توسط منوچهر اقبال تاسیس می‌شود. اقبال در نخستین جلسه حزبی خود فلسفه پیدایش حزب را اینگونه توضیح می دهد: «در دنیای امروز حکومت دمکراسی بدون احزاب و تشکیلات اجتماعی معنی ندارد. شاهنشاه دستور فرموده‌‏اند(!) که سیستم دو حزب در مملکت برقرار شود. پس حزب ملیون در مقابل حزب مردم تأسیس می‌گردد».

در جایی که احزاب کارکرد اصلی خویش را از دست می‌دهند و صورتی فرمایشی به‌خود می‌گیرند، آستانه تحمل حکومت نیز روزبه‌روز کمتر می‌شود تا جایی که دیگر کوچک‌ترین صدای مخالفی نیز تحمل نمی‌شود. اینگونه است که حکومت با تشکیل حزب «رستاخیز» عملا نظام تک‌حزبی را جایگزین نظام دوحزبی موجود می‌کند.

داستان احزاب دولتی اما به پیش از انقلاب ختم نمی‌شود. با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نیز شاهد پیدایش «حزب جمهوری اسلامی» به عنوان یک حزب نزدیک به نظام هستیم؛ تجربه ناموفقی که سرانجام نیز با متوقف شدن فعالیت‌های حزب ناکام ماند. اما این پایان ماجرا نبود. با پایان جنگ تحمیلی و روی کار آمدن دولت پنجم، توفیقات خوبی در کار آبادانی و جبران خسارات جنگ به‌وجود آمد تا جایی که هاشمی رفسنجانی ملقب به سردار سازندگی شد و دولتش دولت سازندگی. این القاب و عناوین شاید توهمی در دولت و اطرافیانش به‌وجود آورد که مبادا با تغییر دولت مسیر سازندگی منحرف و دستاوردهای دولت قبلی نادیده انگاشته شود. از سوی دیگر دولت هاشمی که از جناح چپ برآمده بود اما حمایت راست را یدک می کشید، در آستانه انتخابات مجلس پنجم خود را در شرایطی می‌دید که هم رفقای چپ دیروز را از خود رنجانده بود و هم چندان اعتمادی به حمایت‌های تاکتیکی جناح راست نداشت و چنین شد که دولت با تاسیس «حزب کارگزاران سازندگی» که از چهره‌های تکنوکرات دولت دوم هاشمی تشکیل می شد، تلاش‌های خود را برای ماندن در قدرت آغاز کرد. این اتفاق در دولت سیدمحمد خاتمی نیز با تشکیل جبهه مشارکت به دبیرکلی محمد رضا خاتمی، برادر کوچک‌تر رئیس‌جمهور و با حضور مدیران و وزیران دولت اصلاحات در هیأت مؤسس آن تکرار شد.

شاید تجربه ناموفق این دو حزب و ناکارآمدی آنان در حفظ قدرت جناح حاکم باعث شده باشد که امروز دولت احمدی نژاد حاضر نشود به طور رسمی در سایه احزاب مشخص و شناسنامه‌دار فعالیت‌های انتخاباتی خود را پی گیرد و بیشتر ترجیح می‌دهد با تشکیل احزاب موسمی‌ای چون « رایحه خوش خدمت » یا جبهه‌ها و ائتلاف‌های شب‌انتخاباتی چون «جبهه پایداری» فعالیت‌های سیاسی خود را سامان دهد.

حتی تجربه تلخ شکست رایحه‌خوش خدمت در انتخابات سومین دوره شوراهای شهر و روستا برخی را در دولت به این صرافت انداخت تا با تشکیل حزبی شبه‌دولتی به ظاهر در خارج از مجموعه دولت اما در عمل با حضور وزرای سابق و نمایندگان حامی دولت در مجلس هم اهداف سیاسی و انتخاباتی خود را با پوشش یک حزب تازه‌تاسیس پیگیری کند و هم از تبعات ویرانگر یک شکست انتخاباتی دیگر بگریزد. با این حال گاهی نیز دم خروس ماجرای انتصاب غلامحسین الهام به سخنگویی دولت بیرون می‌زند تا تأییدی باشد بر برخی شایعات درخصوص پایگاه مشترک این دو و احتمال ائتلاف آنها در انتخابات ریاست جمهوری پیش‌رو.

اما آیا این روش خالی از اشکال است؟! به طور یقین مذموم و موردنکوهش بودن احزاب دولتی نه به‌علت نام و نشان و مهر دولتی است که بر پیشانی چنین احزابی می‌نشیند بلکه اساسا این احزاب به دلیل غیرمردمی بودن و فقدان پایگاه‌های مردمی و طی نکردن فرایند تشکیل از پایین به بالا، انحرافی اساسی در مسیر تحزب واقعی دارند و موجبات بی‌اعتمادی و بدبینی بیشتر مردم را به احزاب فراهم ساخته‌اند. اینجا دقیقا همان نقطه شروع دور باطلی است که دولت را به حزب گریزی کشانده است.

درحال حاضر 240حزب رسمی در کشور ثبت شده است. با این حال تمامی این احزاب در قالب دو جناح اصولگرا و اصلاح‌طلب دسته‌بندی می‌شوند. بر این اساس و با لحاظ این واقعیت که اغلب احزاب موجود از توان و مقبولیت کافی برای حضور مستقل در این رقابت برخوردار نیستند، هر یک سعی می‌کنند در یک رقابت درون‌گروهی، سهم بیشتری از لیست نهایی را برای خود کسب کنند.

این مکانیسم زمینه شکل‌گیری انحرافی دیگر را به‌وجود آورده است به نام « احزاب و ائتلاف های فصلی». بدین معنا که در آستانه هر انتخاباتی شاهد اعلام موجودیت احزاب و جبهه‌های جدیدی هستیم که گاهی تنها وجه اشتراک آنان «تمایل به کسب قدرت» است و پس از شکست یا پیروزی در انتخابات نیز نشانی از آنها باقی نمی‌ماند تا انتخاباتی دیگر و نام و نشانی دیگر. ناگفته پیداست که چنین برداشت‌های سطح پایینی‌ای از حزب و نگاه ابزاری به آن، خود عاملی بازدارنده خواهد بود در مقابل توسعه تحزب و حزب‌گرایی در کشور؛ خاصه آنکه مبنای تشکیل چنین احزاب و ائتلافاتی گرایش آنان به دولت باشد که در این صورت انحراف مذکور مضاعف خواهد بود.

کد خبر 194034

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سیاست داخلی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز