چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۵ - ۱۵:۵۰
۰ نفر

محسن پیریایی: از منظر رهیافت‌های پست‌مدرن و از جمله سازه‌انگاری عواملی چون ساختار نظام بین‌الملل، متغیر مستقل و عمده در شکل‌دهی به سیاست خارجی کشورها محسوب نمی‌شوند و عوامل معنوی قدرت بیش از دیگر علل و عوامل در تداوم و تغییر رفتار خارجی بازیگران سیاسی مؤثر می‌باشند.

سازه‌انگاران بر تأثیر عقاید، هنجارها و انتظارات عمده بر مبنای ارزش‌های مشترک بر رفتار بازیگران تأکید دارند و ضمن اصالت بخشیدن به عقاید و ارتباط آن با منافع بازیگران سیاسی معتقدند که هویت و فرهنگ، هنجارهای رفتاری پذیرفته شده‌ای را ایجاد می‌نمایند.

از نگاه سازه انگاران، هنجار یک اثر سازنده دارد که اهداف را مشروع کرده و در نهایت، منافع بازیگران را تعریف می‌کند.

سازه‌انگاران معتقدند افزایش تعاملات میان جوامع گوناگون و تعاملات درونی آنها به‌تدریج و طی یک فرآیند آموزش اجتماعی می‌تواند به ایجاد درک یکسانی از واقعیت‌ها در جامعه منجر شده و همین مسأله به بازتعریف منافع بینجامد.

از سوی دیگر آنان بر این باورند که تضاد هویتی عامل اصلی اختلاف میان بازیگران سیاسی و به‌خصوص دولت‌ها می‌باشد و این تضاد هویتی است که باعث شکل‌گیری آنارشی در نظام بین‌الملل می‌شود.

آنها تأکید می‌کنند که اقدام دولت‌ها به‌وسیله هنجارها هدایت می‌شود و هنجارها به‌طور منطقی از منافع بازیگران پیروی نمی‌کنند بلکه این هنجارها هستند که تقدم دارند.

رفتار کشورهای اروپایی چه به‌طور منفرد و چه در قالب اتحادیه اروپا در حوزه سیاست خارجی از زمان شکل‌گیری جنگ سرد و وابستگی اروپای غربی به ایالات متحده به‌شدت متأثر از رویکردهای آمریکا بوده و به نظر نمی‌رسد این همسویی تنها با وابستگی اقتصادی اروپا به آمریکا پس از پایان جنگ دوم جهانی و اجرای طرح مارشال آغاز شده باشد، چرا که اصولاً‌ حرکت اروپای غربی به سمت ایالات متحده نوعی همسویی هنجاری بر مبنای اصول لیبرالیسم بوده و حکایت از یکسانی هویت دو سوی اقیانوس اطلس دارد.

چنانچه در مقام تعیین مصداق برای همسویی سیاست خارجی اروپا و آمریکا برآییم می‌توانیم به روند تعامل اروپا با ایران پس از انقلاب اشاره و تأکید کنیم که رفتار کشورهای اروپایی با برنامه هسته‌ای ایران، وابستگی اروپا به آمریکا را بیش از پیش نمایان ساخته است.

تا اوائل دهه 1990 حضور اتحادیه اروپا در قالب یک عملکرد واحد در عرصه مسائل سیاسی و به‌ویژه مسائل دفاعی و امنیتی بین‌المللی بسیار کمر‌نگ بود. یکی از علل عمده این موضوع، مسأله رویارویی شرق و غرب بود که اروپا را مجبور می‌کرد تحت مراقبت و وابستگی یکی از دو بلوک قدرت باقی بماند.

به عبارت دیگر در زمان جنگ سرد اروپا در قالب یک اتحادیه هماهنگ حضور چندان مستقلی در عرصه سیاست خارجی نداشت و سیاست خارجی کشورهای اروپایی تحت نفوذ یکی از ابرقدرت‌های شرق و غرب قرار گرفته بود.

عواملی چون پایان جنگ سرد، وحدت آلمان، بحران خلیج فارس، بحران بالکان و شکل‌گیری معاهدات ماستریخت و آمستردام موجب شد تا اروپا برای فعال شدن در عرصه سیاست خارجی اهتمام دوچندانی را به‌کار گیرد و در چنین فضایی طرح موضوع هسته‌ای ایران از نگاه اروپا فرصتی مناسب برای پایان دادن به انفعال چند دهه‌ای اروپا در نظام بین‌الملل بود.

اتحادیه اروپا تلاش کرد تا واکنش در برابر برنامه هسته‌ای ایران را به عنوان نمایش پایبندی خود به استراتژی مقابله با گسترش سلاح‌های هسته‌ای مطرح کند.

رهبران اروپایی تأکید داشتند که مسأله هسته‌ای ایران باید با رهبری دیپلماسی اروپا حل و فصل شود، چرا که این موضوع می‌توانست نشان دهنده اهتمام اروپا به برطرف کردن چالش‌های مرتبط با موضوع گسترش سلاح‌های هسته‌ای باشد و اروپا را به عنوان بازیگری فعال در عرصه بین‌المللی پس از پایان دوران انفعال آن در عرصه سیاست خارجی، معرفی نماید.

در همین راستا زمانی که ایران در مسیر تقابل با سیاست‌های ایالات متحده روند تعامل با اتحادیه اروپا را درارتباط با پرونده هسته‌ای خود در پیش گرفته  بود شورای اروپا در دسامبر 2003 (3 ماه پس از نشست تهران که منجر به موافقت ایران با امضای پروتکل الحاقی شد) استراتژی مبارزه با گسترش سلاح‌های هسته‌ای را تدوین کرد که بر اساس آن اشاعه سلاح‌های اتمی به عنوان یکی از اصلی‌ترین تهدیدات بر ضد امنیت اروپا در نظر گرفته شده بود.

با اندکی تأمل می‌توان دریافت که تمرکز سیاست خارجی اروپا بر موضوع تکثیر و گسترش سلاح‌های هسته‌ای دقیقاً‌ به معنای تلاش اروپا برای کمک گرفتن از موضوع هسته‌ای ایران در جهت پایان دادن به دهه‌های انفعال آن در عرصه سیاست خارجی و خارج شدن از زیر سایه ایالات متحده بود، حال آن‌که تحولات بعدی در عمل چنین چیزی را نشان نمی‌داد.

زمانی که ایران در واکنش به درخواست کشورهای اروپایی مبنی بر تعلیق دائمی غنی‌سازی اورانیوم و پس از ارسال نامه وزیران خارجه اتحادیه اروپا به رئیس شورای اروپا مبنی بر موفق نبودن مذاکرات با ایران در مارس 2005 ،اعلام کرد به تعلیق داوطلبانه فعالیت تأسیسات هسته‌ای خود پایان خواهد داد، مواضع اروپا که پیش از آن نوعی تفاوت تاکتیکی را با مواضع ایالات متحده نشان می‌داد با چرخشی محسوس مواجه شد.

روند نزدیک شدن مواضع اروپا به آمریکا در قبال برنامه هسته‌ای ایران که در حال حاضر به بهترین شکل قابل مشاهده است نه‌تنها حکایت از شکست اروپا در خارج شدن از حالت انفعالی دوران جنگ سرد در حوزه سیاست خارجی دارد بلکه تداعی کننده نظر سازه‌انگارانی است که تأکید می‌کنند هنجارها و ارزش‌های مشترک موجب نزدیکی بازیگران عرصه بین‌الملل به یکدیگر و البته شکل‌گیری تضاد هویتی میان بازیگران مختلف این عرصه می‌شود.

کد خبر 17350

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز