پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۱ - ۰۸:۱۷
۰ نفر

پگاه شفتی: حدود دوسال پیش بود، من سخت عاشق تمبر بودم و شروع کردم به جمع‌آوری تمبرهای مختلف. پدربزرگم که چند آلبوم تمبر داشت در این کار کمکم کرد.

هفته‌نامه‌ی همشهری دوچرخه شماره‌ی 653

تمبرها به من چیزهای مفید و فراوانی آموختند، سه آلبوم پر و پیمان دارم که هر ورقش کلی خاطره برایم دارد. اما متأسفانه باید بگویم دیگر تمبرها مثل سابق مرا جذب نمی‌کنند و چندان علاقه‌ای ندارم که به جمع‌آوری تمبر ادامه بدهم.

پدربزرگم اما ول‌کن نیست. او هر وقت که مرا می‌بیند، دست درجیبش می‌کند و تمبرهای رنگی بیرون می‌کشد. درمورد هرکدامشان چند دقیقه توضیح می‌دهد و فکر می‌کند الآن است که من از خوشحالی به سقف بچسبم.

قبلاً این‌طور بود، اما الآن نه. من دیگر از تمبر خسته شده‌ام، می‌خواهم این دوره را پشت سر بگذارم. هرچه‌قدر تمبر جمع کردم دیگر بس است، روزگاری با این کار احساس شادمانی می‌کردم اما حالا...

از طرفی عاشق پدربزرگم هستم و دلم نمی‌خواهد با بازگو کردن احساسات و روحیات جدیدم، او را ناراحت کنم. او خیلی پیر و خیلی مریض است. اول تصمیم گرفتم به همین ترتیب ادامه بدهم و وانمود کنم از تمبرهایی که برایم می‌آورد، راضی هستم؛ اما نتوانستم. این خیلی سخت است که برای چیزی شوق و ذوق نشان بدهی که اصلاً تو را شاد نمی‌کند و حس شادی در تو برنمی‌انگیزد.

اگر این کار را بکنم، احساس می‌کنم یک دغل‌باز هستم و با عزیزترین فرد زندگی‌ام روراست نیستم. نمی دانم باید چه کار کنم. این مسئله‌ی یک نوجوان است که آن را با یک مشاور در میان گذاشته. شاید بتوان به جای تمبر و علاقه به جمع‌کردن تمبر، موضوع دیگری گذاشت و در آن صورت هر کدام از ما ممکن است با مسئله‌ای شبیه آن روبه‌رو شویم.

پاسخ مشاور را بخوانید:

چرا فکر می‌کنی پدربزرگت از گفتن حقیقت بیش از کتمان آن خوشحال می‌شود؟

دانستن حقیقت، هیچ‌کس را ناراحت نخواهد کرد. او علاقه ای را که به تمبر داری تحسین می‌کند، چون تو را دوست دارد. پس قسمت مهم قضیه که تو آن را اشتباه برداشت کرده‌ای تمبر نیست، عشق به تو است.

اما در هر حالتی باید حقیقت را به او بگویی، حقیقت ممکن است آدم‌ها را ناامید، دلگیر یا غصه‌دار کند، اما با همه‌‌ی این‌ها هیچ‌کس حاضر نیست آن را با دروغ عوض کند. اما برای این‌که بتوانی بالأخره واقعیت را به پدربزرگت بگویی، باید زمان مناسبی انتخاب کنی.

مثلاً وقتی او درحال هدیه دادن چند تمبر جدید به توست اصلاً زمان مناسبی برای گفتن این نکته نیست. زمانی که با پدربزرگت در حال گذراندن تعطیلات هستی، سرصحبت را باز کن و یک راست نرو سر اصل مطلب.

از همه چیز صحبت کن: موزیک، مدرسه، سینما و... در این میان به زمینه‌ای که بیش از هرچیز به آن علاقه‌مندی اشاره کن. مثلاً اگردر حال حاضر فریفته‌ی دنیای کتاب، سینما، موسیقی یا هرچیز دیگری هستی، تمام جزئیات علاقه ات را با او درمیان بگذار و مثلاً از کتاب‌ها، فیلم‌ها یا موسیقی دوران او هم بپرس و به او هم فرصت اظهارنظر بده.

بعد خیلی ملایم می‌توانی بگویی: قبلاً همیشه دنبال تمبر بودم، اما الآن هیچ چیز مثل کتاب یا سینما شادم نمی‌کند. پدربزرگ می‌آیید یک روز با هم برویم کتاب بخریم یا برویم سینما...

با این کار تو، به طور غیرمستقیم به او فهمانده‌ای که علاقه‌مندی‌هایت عوض شده است. اما حواست باشد هم‌چنان تمبرهای اهدایی او را با خوش‌ر‌ویی بپذیری، نه ذوق مصنوعی نشان بده و نه بدخلقی کن.

کد خبر 173210
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز