شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰ - ۰۴:۱۶
۰ نفر

زیتا ملکی: به پیاده‌رو‌ی تابستانی / توت‌های رسیده می‌بخشد / به سنگ‌فرش زمستانی / قطره‌های درشت باران / باد!

هفته‌نامه دوچرخه شماره 615

باد می‌آید. بدون نگاه‌کردن به اطراف از خیابان می‌گذرد. سر‌به‌هوا، یک گلدان گیلاس‌مجلسی را می‌اندازد و به حیاط می‌رسد. باد درخت توت حیاط را دوست دارد. دستی به شانۀ درخت می‌زند. چندتا توت رسیده، فوری نقش زمین می‌شوند. باد می‌زند زیر خنده. اهل مردم‌آزاری نیست، اما بازیگوش است و به هر سمت که دلش بخواهد، می‌وزد.

این باد را فصل‌ها‌ست که می‌شناسم. پاییز، چندتکه ابر بارانی در آسمان جامانده بودند. او آمد و تکانی به دلشان داد و چند قطرۀ درشت باران، افتاد وسط کاغذ نقاشی‌ام. البته یک‌وقت فکر نکنید من دلگیر می‌شوم از شیطانی‌های باد! از این‌که موهایم را به‌هم می‌ریزد، رخت‌های سبک را بی‌اجازه از روی بند بر‌می‌دارد و برای تفریح می‌سپارد به دست درخت‌ خانۀ همسایه.

هیچ‌وقت دلگیر نشده‌ام از دست او؛ حتی وقتی گلدان‌های شمعدانی و اطلسی و حُسن‌یوسف مادر را از لب پنجره پایین می‌اندازد و لانه‌های نوساز گنجشک‌ها را از قصد کج می‌کند.

زمستان‌ که می‌شود، گاهی سردتر می‌شود. با وزش‌های خواب‌آلود، چنددانه برف را دنبال خودش این‌سو و آن‌سو می‌کشد و از خالی‌بودن خیابان حوصله‌اش سر می‌رود و می‌رود...

باد که می‌آید، پنجره را باز می‌گذارم. پنجره که بسته باشد، کسی نیست که سرک بکشد به اتاق و چای بعداز‌ظهرمان را خنک کند. صدای نرم پایش را دوست دارم. انگشت نوازشش را بر گلبرگ‌های گلدان و دیدن دسته‌گل‌هایی را که به آب می‌دهد!

بیشتر، غروب‌ها که دلم تنگ است و بی‌خودی غمگینم، کاغذ برمی‌دارم و در سکوت روی خط‌ها به‌راه می‌افتم؛ آن‌قدر که همۀ سفیدی‌ها پر شود از دلتنگی. آن‌وقت می‌روم پشت پنجره و پرده را کنار می‌زنم. داد می‌زنم هرچه باداباد و نامه را در هوا رها می‌کنم. می‌بینمش که از دیوار خانه می‌گذرد و دور می‌شود، دور دور دور... .

کد خبر 143452
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز