همشهری آنلاین - سمیرا باباجانپور: مکبر سلام نماز را میدهد. مسجد کمکم خالی میشود. حسین روشندل پیرمرد ۸۶ سالهای است که همه او را پیر مسجد صدا میزنند. شمرده سخن میگوید و خاطرات مسجد جعفری را اینگونه مرور میکند: «آلان را نگاه نکنید مردم راحت میآیند و میروند. روزگاری اینجا اگر صدای مؤذن بلند میشد مأموران کلانتری دورتادور مسجد را قرق میکردند. با ترس و اضطراب نماز میخواندیم. مسجد جعفری از زمانی که حاجآقا رئیسی سجادهاش را اینجا پهن کرده و امام جماعتمان شد گویی چلچراغی نورانی به آن آویزان کرده باشند چراغش همیشه روشن ماند.»
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
قبل از انقلاب زمینهای گیشا قطعهبندی شد و هر کس که در توانش بود تکه زمینی خرید. مادر مرحوم حاجآقا مدحت از معتمدان محله گیشا که زنی نیکوکارو بخشنده بود زمینش را وقف مسجد کرد. حاجی روشندل میگوید: «زمین که وقف شد مسجد به همت اهالی ساخته شد. هنوز هم که هنوز است این مسجد تنها مسجد محله گیشا است و بعدازانقلاب دو نمازخانه یکی در پارک گفتگو و دیگری در بلوار گیشا ساخته شد. زمینها که به فروش رفت متأسفانه تعدادی بهایی بخشی از این زمینها را خریدند. تعدادشان زیاد نبود ولی تلاششان برای تسلط فکری بر روی جوانهای محل اهالی را به وحشت انداخته بود. مسجد محله بهشدت زیر نظر طاغوتیان بود جوری که نمازخواندن بدون ترس و دغدغه آرزویمان شده بود. از طرفی اهالی محل بیشتر نشست ها و فعالیتهای انقلابی را درهمین مسجد ساماندهی میکردند. چندین امام جماعت آمدند و رفتند. شبی را به یاد دارم که در همین مسجد اشک میریختم و دعا میکردم که خدا امام جماعتی نیکاندیش و همدل برای این مسجد بفرستد.»

خدا دعاهای حاجآقا روشندل را مستجاب میکند. او ماجرای حضور شهید آیتالله ابراهیم رئیسی بهعنوان امام جماعت مسجد جعفری را اینگونه روایت میکند: «آیتالله علم الهدی آن روزها امام جماعت مسجدی در محله تهران ویلا بود ایشان را میشناختم به همراه دیگر مسجدیهای محل به خدمت ایشان رفتیم و ماجرا را تعریف کردیم. ایشان نیز بعد از مدتی آیتالله رئیسی را برای امام جماعتی مسجد جعفری گیشا فرستاد.»

حضور شهید رئیسی در مسجد جعفری گیشا سرآغاز همراهی و رفاقت ایشان با اهالی محل بود. روشندل میگوید: «نماز مغرب و عشا که همیشه در مسجد حضور داشت. تنها زمانی که در قوه قضائیه مشغلههایش زیاد شد ممکن بودگاهی برای نماز ظهر نرسند. به معنای واقعی مردمی بود. نهتنها پولی بابت حضورش در مسجد دریافت نمیکرد بارها پیشآمده بود که برای امور مسجد و مردم پول هم داده بود. چندین بار به خانهام آمد و پیگیر جویای احوال اهالی بود. رفیقم بود و من بیشتر اوقات او را با چشمانی اشکبارمی دیدم. میگفت: «حاجی دعا کنم همه عمرم خدمتگزار مردم باشم و بعد شهید شوم.» الحق که خدا دعایش را به نیکی مستجاب کرد.»
نظر شما