دوچرخه: نوشته‌های خبرنگارن نوجوان دوچرخه.

غذاهای تکراری دوست ندارم

چند سالی می‌شود که غذاهای آماده و سریع یا همان «فست فودها» جای خودشان را بین مردم باز کرده و بین نوجوان‌ها محبوبیت زیادی دارند.

متخصصان تغذیه معتقدندکه نباید زیاد فست‌فود خورد، چون این غذا‌ها به دلیل ارزش غذایی پایین و چربی زیاد به تدریج به بدن آسیب‌ می‌رسانند. سوءتغذیه‌، چاقی، کوتاهی قد و به طور کلی عدم رشد کافی بدن ، از جمله این آسیب‌ها هستند.

اما سؤال اینجاست: «چرا نوجوان‌‌ها  این‌قدر فست‌فود دوست دارند؟» پاسخ نوجوان‌ها به این سؤال موضوع گزارش من است.

ساعت 4 بعد از ظهر- پیتزا فروشی

چهار، پنج نوجوان‌ دور یک میز گرد نشسته‌ و منتظرند غذایشان آماده شود. سراغشان می‌روم و می‌پرسم: «چرا به اینجا آمده‌اید؟» اول از همه امیرحسین صحبت می‌کند. او 13 ساله است:«من بچه‌ها را دعوت کرده‌ام. قبل از امتحان‌ها قرار گذاشتیم اگر نمره‌هایم خوب شد و شاگرد اول شدم، به بچه‌ها سور بدهم! اینجا را انتخاب کرده‌ایم، چون هم به مدرسه‌مان نزدیک است و هم غذاهایش مطمئن است.»

می‌پرسم: «خیلی فست‌فود دوست دارید؟» آرمین می‌گوید: «من غذاهای خانه را هم می‌خورم، اما فست‌فودها را هم چون متنوع‌اند، دوست دارم.»

محسن می‌گوید: «من که فست‌فودها را به غذاهای خانه ترجیح می‌دهم! خسته شدیم از بس پلو و آبگوشت خوردیم!»

حمید می‌گوید: «من مخالفم! هر چیزی جای خودش را دارد. غذای اصلی ما همان غذاهایی است که در خانه می‌خوریم، ساده یا مفصل بودنش فرقی ندارد. برای تنوع می‌شود فست‌فود هم‌ خورد، مثل همین حالا!» سیاوش، آخرین نفر جمع است که صحبت می‌کند: «فست‌فودها، همان‌طور که از اسمشان پیداست، غذاهایی هستند که سریع آماده می‌شوند و دسترسی به آنها ساده است. مثلاً من سه روز در هفته بعد از مدرسه باشگاه می‌روم و وقت ندارم برای ناهار به خانه بروم و معمولاً ساندویچ می‌خورم...»

ساعت شش بعداز ظهر است و نوجوان‌های بیشتری در اینجا هستند. دختر نوجوانی تنها پشت میزی نشسته. شهرزاد، 16 ساله.

به پیشخوان اشاره می‌کند و می‌گوید: « دوستم آرزو رفته غذا بگیرد!» می‌پرسم: «چرا اینجا می‌آیید؟» می‌گوید: «ما معمولاً می‌آییم اینجا و یک چیزی می‌خوریم! غذاهای خانه تکراری شده‌اند!» آرزو هم دنباله حرف دوستش را می‌گیرد: «خیلی‌ها می‌گویند این غذاها ضرر دارند و نباید زیاد خورد، ولی من می‌گویم خوب هستند، چون بچه‌ها را تشویق به
غذا خوردن می‌کنند!» می‌پرسم: «این همه علاقه به این غذاها از کجا می‌آید؟»

- خودمان هم درست نمی‌دانیم! این غذاها خوشمزه‌اند و سریع و راحت خورده می‌شوند. همین کافی نیست؟!...

امروز، یک روز دیگر و اینجا یک پیتزا و ساندویچ فروشی دیگر است.

خانمی همراه دختر نوجوانش منتظر آماده شدن سفارششان هستند. خانم جهانبخش 41 ساله و دخترش گلنار 14 ساله است. خانم جهانبخش می‌گوید: «من دو تا نوجوان دارم که هر دویشان به فست‌فودها خیلی علاقه دارند و اگر دست خودشان باشد، هر روز پیتزا و ساندویچ می‌خورند! به آنها می‌گویم این غذاها ارزش غذایی  ندارند، اما کو گوش شنوا؟»

گلنار، بعد از صحبت‌های مادرش می‌گوید: «نمی‌دانم چی توی این غذاها می‌ریزند که این‌قدر خوشمزه می‌شوند؟! ما هم باید یاد بگیریم توی خانه از همین جور غذاهای خوشمزه بپزیم!»
فریدون و یوسف ، پسر خاله‌‌هایی هستند که با هم برای غذا خوردن آمده‌اند! آنها حرف‌های جالبی دارند. یوسف، 15 ساله می‌گوید: «پدر و مادرها هم مقصرند! آنها ما را به خوردن این‌جور غذاها عادت می‌دهند. مادر من کارمند است و هر وقت نمی‌رسد غذا بپزد، از بیرون ساندویچ می‌خرد. ما هم عادت کرده‌ایم»! فریدون، 17 ساله می‌گوید: « چیز دیگری هم هست! این‌که در خانه فقط غذایی پخته می‌شود تا بخوریم و سیر شویم! اصلاً به طعم آن یا ذائقه افراد یا حتی تکراری بودن آن غذا اهمیت داده نمی‌شود.»

لابه‌لای حرف‌های نوجوان‌ها یک حرف مشترک وجود دارد و آن این‌که نوجوان‌ها غذای خانگی را به شرط پخت صحیح و استفاده از خلاقیت در پخت آنها، دوست دارند. باید این حرف‌ نوجوان‌ها را به گوش بزرگ‌ترها رساند و به دنبال راه‌حلی برای آشتی دادن نوجوان‌ها با غذاهای خانگی و استفاده به‌موقع از فست‌فودها بود.

سپیده مرادی از کرمانشاه

وقتی جیرجیرک‌ها با تو هم‌حس می‌شوند

«شبی که جرواسک نخواند» در حال و هوای جنگ نوشته شده است. همان سال‌هایی که زیاد از ما دور نیستند. «ما فقط یکی دو سال بعد از جنگ به دنیا آمده‌ایم. نه؟»

من که برای خودم لازم دیدم که در این باره بیشتر بدانم. نه، دانستن کافی نیست، تاریخ هم می‌تواند این اطلاعات را در اختیار من قرار دهد. اما «انتقال احساس» رسالت ادبیات است؛ کاری که تاریخ نمی‌تواند انجام دهد!

شیوه انتقال «حس» هم بسیار اهمیت دارد. وقتی از حس صحبت می‌کنیم ، لزوماً به معنای احساسات عمیق و پیچیده نیست، بلکه ممکن است که مقصود، حسی ساده باشد، حسی با دریافتی تأثیرگذار.

من فکر می‌کنم «شبی که جرواسک نخواند» تا حد زیادی از عهده مسئولیت خود برآمده است. سراسر این داستان 64 صفحه‌ای، شرح اتفاق هایی است که یک خانواده خوزستانی، در طول یک شب تجربه می‌کنند. طول داستان به تفکر و احساس های شخصیت‌ها و جزئیات داستان فرصت ابراز می‌دهد. هر چند، گاهی (به خصوص در توصیف ها) این فرصت بیش از اندازه می‌شود و گاهی آدم از خودش می‌پرسد که چرا نویسنده تصور می‌کند مخاطب دائماً فراموش می‌کند که مثلاً عینک بی‌بی دور فلزی است یا...

از خاطرات که بگذریم، معمولاً آثاری که با عنوان داستان، در حیطه موضوعی دفاع مقدس تألیف می‌شوند،  لحن شعاری و مستقیمی دارند. اما «شبی که جرواسک نخواند» هویت داستانی خود را حفظ کرده است.

«شبی که جرواسک نخواند»
«جمشید خانیان»
انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

فرشته سلیمانی، از تهران

کد خبر 84435

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز