فرشاد شیرزادی- همشهری آنلاین: بلقیس سلیمانی در اوایل دهه 70 کار خود را ابتدا با نقد ادبی آغاز کرد و بعدها به عنوان رماننویس نام خود را در ادبیاتداستانی به تثبیت رساند. گفتوگوی ما با خالق رمانهای «خالهبازی»، «بازی آخر بانو» و نویسنده کتاب نقد «تفنگ و ترازو» درباره چگونگی کار ادبی او و نقشش در خانه به عنوان همسر خانواده و زن خانه است. با ما در این گفتوگوی خاص که چند سال پیش خبرنگار موسسه همشهری با او انجام داده است، همراه باشید.
کارتان را ابتدا با نقد آغاز کردید. این روزها چگونه وقتتان را بین داستان و نقدداستان تقسیم میکنید؟
چند سال است که کار نقد را کمتر دنبال میکنم اما این باعث نمیشود که کتاب های نقد ادبی را نخوانم. کتابهای نظریههای ادبی و نقد را می خوانم اما در مجموع کار نقد کمتر انجام می دهم و بیشتر روی رمان متمرکز شدهام. مطالعه در حوزه نقد ادبی به دلیل علاقهام به این حوزه است. هنوز یادداشتهای کوتاهی برای برخی مجلهها مینویسم. البته همان طور که گفتم در این زمینه اندکی کمکار شدهام. هنگامی که با رمان و مقوله روایت درگیر میشوم دیگر نمی توانم کار نقد انجام دهم. به جرأت میتوانم بگویم حتی یادداشتهایی هم که برای مجلهها و نشریههای ادبی-فرهنگی مینویسم بیشتر حالت روایی دارند تا یک نقد ادبی صرف باشند.
در زمینه نقد ادبی به هر حال کسانی که کارشان نقد می شود ممکن است آرزده شوند. طی این سالیان چگونه نقد را ادامه دادید و انتخاب کردید؟
من از ابتدا و در دوران جوانی خیلی دوست داشتم بنویسم و مطالعه کنم. به ویژه علاقه خاصی به رمان و داستان کوتاه داشتم. آثار زیادی از نویسندگان مختلف خوانده بودم. اعتماد به نفسم نیز در این زمینه به میزان قابل توجهی بالا بود. از اولش هم دوست داشتم که مطلب بنویسم. هنگامی که رمان «کلیدر» محمود دولتآبادی منتشر شده بود، به تقلید از آن کار سرگذشت یکی از خویشاوندانم را که به نوعی گلمحمد فامیل ما بود در دوران دبیرستانم نوشتم. همیشه علاقهمند به نوشتن به معنای داستانیاش بودم اما مسیر زندگیام به گونهای شد که نقد و رمان و داستان خواندم و دیگر نتوانستم رمان بنویسم. به همین دلیل شروع به نوشتن نقد ادبی کردم. خیلی هم کار نقد ادبی را دوست داشتم. کار نقد را هم یک کار پویا و فعال برمیشمردم و اصلا آن را یک نوع کار درجه دو نمیدانم. کار نقد را همواره دوست داشته و دارم. کار نقد ادبی به معنای واقعی یک کار دقیق، سنجیده و چند سویه است. معتقدم همواره جامعه ما به نقد نیاز دارد. اما من متأسفانه من مانند خیلی ها این توانایی را ندارم که هم کار روایی کنم و هم کار نقد. هنگامی که مشغول کار روایی هستم معمولا دیگر نقد نمینویسم.
از خلال کتابهایی مانند «خالهبازی» و «بازی آخر بانو» میتوان دریافت که شما بر خلاف بسیاری از نویسندگان زن ما الگوی مردانه در ذهن ندارید و از دنیای زنانه خودتان مینویسد. چرا برخی نویسندگان زن ما الگوی مردانه دارند؟
اگر نگاهی به سیر ادبیاتداستانی ایران بکنیم درخواهیم یافت که این الگوها در دورههای مختلف تغییر کردهاند. به طور مثال در دورهای که خانم سیمین دانشور «سووشون» را می نویسد الگوی او بسیار مردانه است. وقتی زری تصمیم میگیرد که زندگیاش را تغییر دهد در واقع می خواهد یک یوسف دیگر باشد. ولی این الگو به مرور زمان تغییر کرد. من خیلی این الگو را مردانه نمی بینم. برخی از نویسندگان ما در موقعیتهای وجودی زنانه زنان جستوجو و تعمق میکنند و به موقعیتهای ویژه زنان در دل فرهنگ و در دل بسترهای اجتماعی تاریخی میپردازند. در حال حاضر زنان نویسنده ما خیلی کمتر در پی این الگوها هستند. از آنجا که اکثر زنان شخصیتهای داستانهای من تجربهای زیستی، تاریخی، اجتماعی و سیاسی دارند، اتفاقا خیلی به الگوهای مردانه نزدیک هستند. البته من به فرض از زنان سیاسی نمینویسم.
تجربههای خودتان در خلق این شخصیتها چقدر تأثیرگذار است؟
تجربه زیستی من به تعبیری در کوران حوادث مختلف و انقلاب گذشت. به همین دلیل علاقهمندم این نوع از تجربه را به عنوان تجربه زنان ایرانی بنویسم. به همین دلیل هم گرایش دارم زنی را در کارهایم خلق کنم که علاوه بر اینکه زندگی خصوصی دارد زندگی اجتماعی هم داشته باشد. نمیدانم تا چه اندازه موفق بودهام ویژگی های زنانگی این زن را وقتی که وارد عرصههای اجتماعی و تاریخی میشود، حفظ کنم. از آنجا که همواره به تاریخ اجتماع و سیاست علاقهمند بودم همیشه دلنگرانی این را داشتهام که این زنها که شاید چندان هم به دل مخاطب زن ایرانی ننشینند، مسئولیت اجتماعی داشته باشند. مخاطبان من شاید به این فکر کنند که این زنها، زنهای ایرانی نیستند و بیشتر زنان مرد صفتی هستند. اما بنا به تجربه خودم به این گونه زنان علاقه دارم.
به زندگی اجتماعی زنان اشاره کردید. خودتان زن خانه هم هستید. بین کار خانه و مسئولیتتان در بیرون از خانه طی این سالیان چگونه تعادل ایجاد کردهاید؟
من زندگی خانوادگیام را به هر نوع فعالیت در بیرون از خانه ترجیح می دهم. این حرف به هر حال ممکن است موجب دلآزردگی خیلیها شود؛ ولی من به شدت دلبسته به خانوادهام هستم و تا امور روزمره زندگیام را سر و سامان ندهم به هیچ وجه پشت میز کارم نمینشینم. محال هست که من رفاه بچهها و خانوادهام را کنار بگذارم و دنبال کارم بروم. من از این جهت به شدت زنی سنتی هستم و از این جهت به شدت احساس خوبی دارم. اگر دخترم یا پسرم گرسنه باشند به دلم به هیچ وجه نمیچسبد که پشت میز بنشینم و کار ادبی کنم. در سالهای اخیر بیرون از خانه کار نمیکنم اما سال ها قبل بیرون از خانه کار میکردم. این سه موضوع یعنی کار خانه، نوشتن و کار بیرون را یک جورهایی با هم داشتم و سعی میکردم که برای هر کدامشان انرژی خاص خودشان را بگذارم. اما همواره خانه و خانوادهام در اولویت بودهاند.
به عنوان یک نویسنده زن از کدام نویسندگان تأثیر گرفتید؟
به طور مستقیم نمی توانم بگویم از چه کسی تأثیر گرفتهام اما در زنان داستاننویس ایرانی بیش از هر نویسنده دیگری آثار شهرنوش پارسیپور و سیمین دانشور را دوست داشتهام. از دیگر نویسندگان آثار گلی ترقی را خواندهام و پسندیدهام. نمی دانم تأثیری در کار من گذاشتهاند یا نه. شاید به هر حال تأثیری از آنها گرفته باشم. حقیقتش این است که من خیلی پرمی خوانم. به همین دلیل فکر می کنم که از هر نویسندهای که کتابی خواندهام چیزی یاد گرفتهام و این موضوع ردپایی در آثار من به جای گذاشته است. به هر حال من از نویسندگان مختلف خواندهام و بسیاری نکتهها آموختهام.
به محمود دولتآبادی اشاره کردید. چه زمانی کتاب او را خواندید؟ به نظرتان نویسنده ایرانی چقدر اجازه دارد که از ادبیات فولکلور و اصطلاحات عامیانه دیار خودشان در کارهایشان استفاده کنند.
زمانی که چهار جلد اول کلیدر منتشر شد سریع آن را تهیه کردم و خریدم و خواندم. سرزمین ما خوشبختانه سرزمین وسیعی با تنوع خرده فرهنگها و اقلیمهای مختلف است. اگر قرار باشد که ادبیات داستانی ایران به درختی تنومند تبدیل شود، به نظرم میرسد باید از همه ظرفیتها بهره برد. اگر قرار باشد زبان فارسی را زبانی غنیشده بیابیم باز هم باید از همه آنچه میتوان نام برد، از ضرب المثل ها و کنایهها، اصطلاحات و گویشها استفاده کرد. در غیر این صورت زبان فارسی به زبان سرراست رسانهای تبدیل میشود و این زبان تا حد یک زبان ادبی خودش را برنمیکشد. اتفاقا خیلی نیاز هست که ما از هر پتانسیلی که داریم بهره لازم را ببریم تا زبان ادبی فرهنگی فارسی را غنی شده بیابیم. خوشبختانه کارهایی چنین هم انجام می شود و دیده می شود. گهگاه آثار متفاوتی نوشته میشود و این کارها به تنومند شدن درخت ادبیاتداستانی کمک میکند.
شما سیری همه جانبه در ادبیات فارسی داشتهاید. آیا به این قائل هستید که ادبیات را اگر از هر جایش شروع کرد و خواند میتوان به معناهای پنهان زندگی دست یافت؟ آیا مطالعه ادبیات الاهم و فیالاهم دارد یا از هر جا میتوان آن را خواند؟
خیلی با این حرف موافق نیستم که مطالعه ادبیات الاهم و فیالاهم ندارد. باید انضباط فکری داشت. مثلا بدانیم که اگر امروز انسان جدید هستیم و میخواهیم فرزندمان را با ادبیات ایران یا جهان آشنا کنیم باید از کدام دریچه شروع کنیم. اتفاقا یکی از نقطه ضعفهای عظیم همه ما این است که انضباط ذهنی نداشتهایم؛ به ویژه در حال حاضر که وفور کتاب است و آدمی فرصت ندارد که همه کتابها را مطالعه کند. آدمی باید درست و دقیق دست به انتخاب بزند و مطالعه کند. فرض کنید اگر من میخواهم برای فرزندم کتابی را انتخاب کنم، تا جایی که من میتوانم برایش کتابهایی را برگزینم، اول سعی خواهم کرد که او نخست افسانههای ایرانی را بخواند. چون متناسب با شرایط سنیاش است و قدرت تخیلش را بارور میکند. بعد از آن افسانههای جهان را در مرحله دوم قرار میدهم. چرا که حالا با افسانههای ایرانی آشنا شده است و این تجربه را در درون خود دارد. بعد از آن ادبیات فانتزی به او معرفی میکنم. در هر حال ما باید بر اساس اسلوب و قاعدهای کتاب را انتخاب و مطالعه کنیم. به نظرم یک مرتبه به دل دریا زدن خیلی جالب نیست و باید بدانیم که از کجا باید وارد اقیانوس ادبیات شد.
برای خانه یا خودتان خرید می کنیم؟
من خرید میکنم. چون بنا به شغل شوهرم او مأموریت خارج از کشور دارد همیشه برای خرید به خارج از خانه میروم. برای خودم هم خرید میکنم. خیلی از خرید خوشم میاید. وقتی خرید میکنم احساس خوبی به من دست میدهد. یک جورهایی احساس مفید بودن میکنم. من بچه کشاورز و دامدار هستم و در روستا بزرگ شدهام. وقتی با محصولات کشاورزی روبهرو میشوم روحم تازه میشود. خیلی علاقهمندم که به غرفههای مختلف تره بار بروم و خرید کنم.
غیر از خواندن داستان و رمان اوقات فراغتتان را صرف چه چیز دیگری میکنید؟
خیلی فیلم میبینم. پیش از این گفت وگو پسرم داشت زیرنویس یک فیلم را آماده میکرد. خیلی فیلم میبینم. یک سری از برنامههای مستند تلویزیون را میبینم اما اصلا اهل سریال نیستم. نه من بلکه کل خانوادهام اهل فیلم سینمایی دیدن از تلویزیون هم نیستیم اما مستندهای خوب شبکههای مختلف را شناسایی میکنم و میبینم. این مستندها شامل مستندهای حیات وحش و تاریخی میشود. اغلب این برنامهها را در کنار خانواده میبینم. یک سلسله دوستان هم داریم که معمولا به باغ و صحرا و دشت میرویم و روزهای تعطیل گشت و گذاری میکنیم.
معمولاً کجا به گشت وگذار میروید؟ تعطیلات عید فطر کجایید؟
برخی از دوستانم باغهایی در اطراف تهران دارند که با آنها به اطراف تهران میرویم. گاهی هم به شمال میرویم. شمال را خیلی دوست دارم. آنجا هم روحم تازه میشود. تعطیلات در لنگرود به سر می برم.
نظر شما