مجموع نظرات: ۰
چهارشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۱:۲۸
۰ نفر

اگر نشانی خانه پدر و مادر شهیدان احمدی را از اهالی محله حکمت بپرسی، خیلی زود این جمله را هم می‌شنوی: «یاد پسراشون به خیر». مقصد را که پیدا می‌کنی در چشم بر هم زدنی خودت را در محیطی گرم و صمیمی می‌یابی.

بچه‌ها ما را سربلند کردند

همشهری آنلاین - رضا افراسیابی: در خانه‌ای که هنوز عطر شهادت در آن جاری است. در حضور «فضل‌الله‌ احمدی» و «عفت یوسفی» پدر و مادری که گرد پیری بر سر و صورت‌شان نشسته و نشان شهادت ۲ فرزند بر سینه دارند. می‌گویند همیشه به فرزندان شهیدشان افتخار کرده‌اند، هم زبانی و هم قلبی، چرا که ایثار در راه حق راه اولیای دین بوده و آنها جانشان را برای وطن ایثار کردند. گفت‌وگوی ما با این جملات آغاز می‌شود.  

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا بببینید

سید رضا رفت و برنگشت

هنوز هم روی طاقچه خانه عکس‌های پسران‌شان دیده می‌شود و انگار با دیدن چهره آنها آرام می‌شوند. روبه‌روی این پدر و مادر دوست داشتنی در خانه‌ای لبریز از عشق و صمیمیت نشسته‌ام و منتظرم تا از رضا و محسن، فرزندان جاویدالاثرشان برایم بگویند. پدر سینه‌اش را صاف می‌کند و از سید رضا می‌گوید: «این بچه آن‌قدر ایمان و تقوا داشت که از زمان مدرسه تا رفتن به جبهه، یک سر و گردن از بقیه همسن و سالانش بالاتر بود. چرا که دوست و آشنا و هر کسی که او را می‌شناخت، وی را فرزند صالح ما صدا می‌زد. از بچگی‌اش هم روحیه ظلم ستیزی داشت و نمی‌توانست بی‌اعتنا به اطرافش زندگی کند.

شعار نوشتن‌های او روی دیوار مدرسه علیه رژیم پهلوی و پخش اعلامیه‌های امام خمینی(ره) گواهی بر این ادعاست. با شروع جنگ تحمیلی یک روز رضا آمد و برای رفتن به جبهه اجازه خواست. مخالفت کردم اما اصرارهای او پایانی نداشت و در نهایت گفتم هرچه مادرت بگوید، من قبول دارم.» مادر شهیدان حرف‌های همسرش را ادامه می‌دهد: «رضا طوری از من خواست که برای جبهه رفتنش اجازه بدهم که نگرانی مادرانه را کنار گذاشتم و با اطمینان خاطر راهی جبهه‌ها شد. در نخستین اعزامش به جبهه شهید شد و جاویدالاثر. اما از روزی که خبر شهادتش رسید تا همین الان هیچ‌وقت از اینکه با اجازه من راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد، احساس پشیمانی نکردم؛ بلکه افتخار می‌کنم.»

سلاح برادرش زمین نماند

شهادت سید رضا، پایان قصه ایستادگی خانواده احمدی به پای انقلاب اسلامی نبود. چرا که چندی بعد سید محسن پسر کوچک‌شان، هوایی رفتن به جبهه‌ها می‌شود. یوسفی با لحن آرام و مادرانه‌اش از سید محسن می‌گوید: «محسن و رضا خیلی با هم رفیق بودند و بیشتر وقت‌شان را کنار هم می‌گذراندند. به همین دلیل بعد از شهادت رضا، محسن خیلی دلتنگی می‌کرد و لحظه‌ای نبود که به یاد برادرش نباشد. محسن هم مثل برادر بزرگ‌ترش خوش اخلاق و تیز هوش بود و از هر فرصتی برای خدمت کردن به من و پدرش استفاده می‌کرد. کافی بود که می‌فهمید نان و میوه یا هر چیز دیگری در خانه نداریم، زود شال و کلاه می‌کرد و راهی می‌شد.

محسن با اینکه سن و سال کمی داشت، اما از من و پدرش اخبار جبهه‌ها را پیگیری می‌کرد. تا اینکه بعد از فرمان امام(ره) مبنی بر اینکه جوانان جبهه‌ها را پر کنند، تصمیم گرفت که به میدان جنگ برود. من هم قبولی در امتحانات مدرسه با معدل بالا را برای رفتن به جبهه شرط کردم و محسن آن سال بالاترین معدل میان شاگردان مدرسه‌شان را کسب کرد. نا گفته نماند که با این جمله من و پدرش را راضی کرد که «اسلحه برادرم روی زمین مانده است و باید راهش را ادامه بدهم.» احمدی آهی از ته دل می‌کشد و رشته سخن را به دست می‌گیرد: «محسن هم با فاصله کمی از رضا راهی جبهه‌ها شد. دلتنگی پدرانه به جای خود، اما از اینکه پسرم برای اسلام و انقلاب به میدان جنگ رفته، آرام بودیم. محسن هم در یک عملیات سنگین بر اثر اصابت چند ترکش به شهادت رسید و مثل برادرش جاویدالاثر شد. راضی هستیم و امانت خدا را به خودش برگرداندیم.  

زندگی و شهادت

احمدی در باره اخلاق و سبک زندگی پسرانش می‌گوید: «ما برای تربیت فرزندانمان فقط و فقط به بایدها و نبایدهای خدا توجه کردیم و بس. همیشه با رضا و محسن رفیق بودیم و انصافاً برای من و مادرشان نمونه تمام عیار فرزند صالح بودند. نه من و نه مادرشان هیچ‌وقت رفتار زشتی از آنها ندیدیم. رضا و محسن با زندگی و شهادت‌شان سربلندمان کردند.» مادر شهیدان هم می‌گوید: «سال‌هاست که در شمیران زندگی می‌کنیم و با قدیمی‌های محله، رابطه گرم و صمیمانه داریم. من و حاج آقا همیشه برای نماز جماعت و شرکت در مناسبت‌های مذهبی به مسجد جعفری و امامزاده علی اکبر(ع) می‌رویم. از همه می‌خواهم که طوری زندگی کنند که ارزش خون شهدا حفظ شود و دشمن شاد نشویم. با ایمان کامل می‌گویم که با وجود شهادت فرزندان‌مان، ما در مقابل امام حسین(ع) شرمنده‌ایم و هیچ‌کاری نکرده‌ایم.»

راز و نیاز با خدا

 مادر این ۲ شهید بغضش می‌شکند و از حس و حالش می‌گوید: « جسم و جان‌شان را در راه خدا دادند و پیکرشان هم بازنگشت. همیشه می‌گویم دستم اینجا خالیه، اون دنیا هوای جیگر گوشه‌هامو داشته باش.» 

نگاه 

سید رضا احمدی 
متولد ۸/۸/۱۳۴۰
اعزامی کمیته انقلاب اسلامی از مسجد مفتخر
تاریخ و محل شهادت: ۱۹/۹/۱۳۵۹ فیاضیه‌ آبادان در عملیات بیت‌المقدس


سید محسن احمدی
متولد ۲۵/۴/ ۱۳۴۶ 
اعزامی سپاه پاسداران شمیرانات از مسجد مفتخر 
تاریخ و محل شهادت: ۲۱/۱۰/ ۱۳۶۱ شمال فکه در عملیات والفجر مقدماتی

---------------------------

منتشر شده در همشهری محله منطقه یک به تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۷

کد خبر 741838

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha