یدالله مفتون امینی، معروف به مفتون امینی شاعری بود که شعر و شاعری را با سرودن شعر کلاسیک آغاز کرد اما بعدها با شاعران بزرگی مانند احمد شاملو آشنا شد. او خاطرات متعددی از نصرت رحمانی، منوچهر شیبانی، فرخ تمیمی و شاعران بزرگ و کوچک شعر سپید داشت.

مفتون امینی

همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: مفتون امینی شاعر شعر سپید، پنجشنبه به دیار باقی شتافت. شاعری که به گواه شناسنامه متولد ۱۳۰۵ بود. عمر با عزت و بلندی کرد و هر بار که از رسانه ای با او تماس می گرفتیم، حتی همین اواخر درباره درگذشت هوشنگ ابتهاج سخن گفت. کهولت سن اما به او اجازه نمی داد که بتواند با ته لهجه آذری اش –متولد شاهین دژ در حومه تبریز بود- کلمات را به درستی ادا کند.  توسع او در برخورد با خبرنگاران حوزه فرهنگ، که آنها را می شناخت اما مانع از آن نمی شد که پاسخشان را ندهد یا گفت و گو را به زمان دیگری موکول کند. یادداشتی که در پی می آید، مروری است بر گفت وگوهای خودمانی که طی سالیان با او داشتم و تنها بخشی از آنها مکتوب و منتشر شد:

یک- نخستین بارها که می خواستم با او درباره شعر سپید صحبت کنم، ساده و صمیمی و از سر تواضع موضوع مهمی که از نظر او نیاز به تخصص بیشتری داشت به زنده یاد محمد علی سپانلو، ضیاء موحد، محمدرضا شفیعی کدکنی، علی باباچاهی و جواد مجابی ارجاع می داد. صمیمانه می گفت: درباره فلان موضوع از مجابی بپرس یا نظر سپانلو را هم در باره بهمان موضوع جویا شو تا گزارشت کامل تر شود.

دو- پیش خبر چاپ مجموعه شعر ترکی اش با نام «آجی چای» را می داد و می گفت: «آجی چای» در ترکی به معنای چای تلخ است. نام رودی است که از قله های سبلان سرچشمه می گیرد و به دریاچه ارومیه می ریزد. وقتی از زادگاهش می گفت چشمانش برق می زد و نشاط جوانی گویی سربرمی کشید.

سه- شعر شاعران جوان را می خواند و دنبال می کرد. تا حدود یک دهه پیش به کتابفروشی می رفت. شعر شاعران جوان را با دقت و با طیب خاطر دنبال می کرد. اما در عین حال معتقد بود که فضای مجازی به جای اینکه شاعر بپروراند، مشتی موهومات تحویل مخاطبانش می دهد. از آثار یکی از شاعران هم نسل من خوشش آمده بود و بی صبرانه مانند یک کودک می خواست او را ببیند. شاعری بود که بعدها به خارج از کشور سفر کرد و اتفاقا فرصت نشد تا به اتفاق او به دیدارش برویم تا احساسش را از خواندن مجموعه شعرش با او درمیان بگذارد. از جوانان نه تنها پروایی نداشت که مانند بچه هایش، دوستشان می داشت. در مجموع ارتباطش با جوان ها مستمر، پیوسته و صمیمانه بود.

چهار- با شاعران ریز و درشت بزرگی نشست و برخاست داشت. او که شعر را با سرودن شعر کلاسیک آغاز کرد، بعدها به شعر سپید روی آورد و به قول خودش «پیاده نظام شعر نو شد.» مفتون تعریف می کرد که از پاتوق بازهای حرفه ای ادبی دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی بوده. خاطراتش از زنده یاد احمد شاملو، نادر نادرپور، نصرت رحمانی و فرخ تمیمی بکر و ناگفته ماند. با سایه هم ملاقات داشت و در سال های دور با هم دوستی داشتند. می گفت: «آن زمان به محض اینکه شاملو پا به کافه ای می گذاشت دیگران به آن کافه نمی رفتند. روشنفکران، شاملو و دیگران و ما را پیاده نظام شعر نو می دانستند و به همین دلیل وقتی قامت شاملو را در چارچوب در کافه ای می دیدند وارد آنجا نمی شدند و از آنجا می گذشتند.»

می گفت: «مغازه های لاله زار نوتازه باز شده بود. ما در پارکینگ یک ساختمان با شاملو، تمیمی و رحمانی بیسکویت و نوشابه می خوردیم و بیشتر حرف می زدیم و اتفاقا کمتر شعر می خواندیم. چیزی شبیه بیسترو بود. پاتوق ها از سال ۱۳۳۳ تا اواخر دهه ۴۰ رونق داشت اما به صرف پاتوق باز بودن کسی شاعر نمی شد.»

از خاطراتش سخن می گفت. اینکه به کافه نادری می رفت و همچنین کافه فیروز. اهل ادبیات مانند او به کافه فردوسی می رفتند و با فریدون کار به رستوران سلمان که در طبقه دوم یک ساختمان واقع بود، رفت و آمد داشتند. از «تورنتو» می گفت که شبیه کافی شاپ های امروزی بود. محل رفت و آمدش اغلب خیابان لاله زار و استانبول بود. یک رستوران دیگر می رفت که سردبیران مجله های ادبی آنجا رفت و آمد داشتند. می گفت دکتر بهزادی به کافه رضائیه می آمد. آن زمان سردبیر مجله سپید و سیاه بود. رستوران دیگری به نام شاپور واقع در خیابان سعدی شمالی بود: «آنجا نان خامه ای می پختند و مهدی اخوان ثالث را برای نخستین بار آنجا دیدم و با او در آنجا آشنا شدم.»

پنج- تنها کسی که مورد وثوق است و می توان به سخنش استناد کرد اوست که می گوید شاملو در یک قدمی دریافت نوبل ادبیات بود. در یادداشتی برایم نوشت: «سال ۱۹۹۹ برای دیدن دخترم به سوئد رفتم. آنجا با یکی از اعضای هیأت ژوری آکادمی نوبل آشنا شدم. او نوشته بود: «علناً گفتند اهدای جایزه داگرمن مقدمه ای برای دریافت نوبل ادبیات است. او که از قضا فردی ضد اسرائیلی بود، می گفت برای شاملو در آکادمی سوئد پرونده تشکیل داده ایم. تنها دلیلی که تا به امروز شاملوی شما نوبل نگرفته مهجور بودن زبانتان است و اینکه شعر شاملو در زبان های دیگر به سختی ترجمه می شود. اما پس از درگذشت زودهنگام غول سپید شعر فارسی، پرونده او در سال ۲۰۰۰ میلادی (۱۳۷۹) بسته شد.»

شش- مهربان بود و حافظ را به تساهل و تسامحش می شناخت. می گفت: «اگر کسی در رفتارش به عافیت نرسد از دید حافظ به نوعی مسبب آزار دیگران را فراهم خواهد کرد.»

هفت- عصر پنجشنبه در تارنماهای فارسی، دامادش خبر درگذشتش را به علت ایست قلبی تأیید کرد. کمتر اهل پروپاگاندا بود و بر کنار در گوشه ای کار خودش را می کرد. در انتخاب عنوان های مجموعه شعرهایش هم سلیقه خاص خودش را داشت: «اکنون های دور» عنوان با مسمای تنها یکی از مجموعه شعرهایش است.

در ادبیات داستانی، شیفته آثار ایتالو کالوینو بود. در یک کلام: جهانی بود در گوشه ای و در سکوت و انزوا کار خودش را می کرد. یادش گرامی و شعرش ماناست.

کد خبر 725033

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha