سه‌شنبه ۷ آبان ۱۳۸۷ - ۱۵:۰۰
۰ نفر

داستانی از فهیمه محمدی، خبرنگار افتخاری از تهران و یادداشتی بر آن از جعفر توزنده‌جانی، مسئول داستان نوجوانان «دوچرخه».

   دیروز ماشین لباسشویی اعتصاب کرد. زمین را خیس و پر از کف کرد تا نشان بدهد که او هم حق و حقوقی دارد. احتیاج داشت با یک نفر صحبت کند. اسکاچ حالش را خوب می‌فهمید. حس همذات‌پنداری سبب شده بود بیشتر از دیگران با او احساس صمیمیت کند؛ چون عقیده داشت که شعار «مفید برای تمیزی» توی سرنوشت هردویشان حک شده. به خاطر همین از پیش مایع ظرف‌شویی بلند شد تا سری به ماشین لباسشویی بزند.

   بعد از سلام و احوال‌پرسی و تعارف‌های معمولی که: بفرما پودر شست‌وشو! و جواب اینکه نه در خانه صرف شده، کم‌کم وارد حرف‌های خصوصی شدند و صحبت بینشان حباب انداخت. ماشین لباسشویی شروع کرد از مصائبش برای اسکاچ تعریف کردن. این‌قدر گفت و گفت‌وگفت که واقعاً دهنش کف کرد! حرف حسابش هم این بود که می‌خواهد برود از فصل
مدرسه ها شکایت کند!  کارش  حسابی زیاد  شده؛ همه‌اش اضافه‌کاری، اضافه‌کاری! بیچاره خسته شده بود. هر روز لباس‌های کثیف و بو‌گندو را توی دهنش می‌چپاندند و اون باید هی جان می‌کند و دل و روده‌اش با هم قاطی می‌شد تا بتواند آنها را تمیز کند. اما حتی جمعه‌ها هم تعطیل نبود. برای همین به اسکاچ گفت که عمداً آب و کف روی زمین ریخته تا بقیه حساب کار دستشان بیاید. اما طفلکی خودش هم نمی‌دانست که واقعاً مریض شده.

تصویرگری از ساناز رفیعی

   فردا صبحش تعمیرکار آمد و معاینه‌اش کرد. تشخیص این بود که سیم سیاتیک ماشین‌ لباسشویی عود کرده و باید کمتر کار کند.

   ماشین لباسشویی دیگر از اضافه‌کاری‌ راحت شده بود، اما تا عمر داشت موتور درد ولش نکرد.

یادداشت؛‌ جان‌بخشی

   در بیمار الکتریکی توانسته‌اید به اشیا و لوازم خانه جان بدهید. بسیاری از داستان‌های خوبی که برای کودکان و نوجوانان نوشته شده به همین شیوه خلق شده‌اند.

   به این کار جان‌بخشی می‌گویند که کار سختی است. خصوصاً در داستان کوتاه.یک اشکال در کار شما دیده می‌شود؛ استفاده از زبان محاوره‌ای . به جای اینکه بنویسید نشون، بهتر است نشان را بنویسید که این موارد در متن اصلاح شد.

کد خبر 66262

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز