هفته‌نامه‌ی دوچرخه > بهار کاشی: در جاده که می‌افتیم نور کم‌تر و کم‌تر می‌شود. جاده‌های بیرون شهر چراغ ندارند. از بابا می‌پرسم: «چرا جاده‌ها چراغ ندارند؟ به‌نظر خطرناک است.» بابا می‌گوید: «هرکسی شب‌ها در جاده نمی‌آید. کسانی که شب در جاده رانندگی می‌کنند یا آن جاده را می‌شناسند یا راننده‌ای حرفه‌ای هستند.»

تصويرگري: گالينا تودورُوا

به‌نظر جواب قانع‌کننده‌ای می‌آید. سکوت می‌کنم و خاموشی من در خاموشی جاده گم می‌شود. همه‌جا تاریک است. تاریک و نادیدنی. گهگاه چراغ‌های ماشین‌های دیگر، پیش رو را کمی روشن می‌کنند. اما آن نور برای کسی که جاده را نشناسد کافی نیست.

از خودم می‌پرسم: «پس اگر کسی مجبور شود شب در جاده رانندگی کند چه؟ تکلیف کسی که راه را بلد نیست چه می‌شود؟» بابا حرفش را ادامه می‌دهد، انگار صدای فکرکردن مرا شنیده: «تا کسی به رانندگی مسلط نشود، شب‌ها به جاده نمی‌آید.»

این پاسخ سؤال من بود. بی‌هوا نمی‌شود دل به راه تازه‌ای سپرد. باید از قبل آمادگی داشت. باید راهنمایی باشد تا بتواند ما را برای قرارگرفتن در مسیر تازه هدایت کند.

می‌دانم پشت تاریکی‌های جاده و پشت همه‌ی آن‌چه نمی‌توانم ببینم زیبایی‌های فراوانی وجود دارد. من جاده‌ها را در روز هم دیده‌ام، در نور بی‌نهایت. آن‌ها همیشه اطمینان‌بخش بوده‌اند. همیشه حالم را خوب می‌کرده‌اند چون می‌دانستم در پایان مرا به مقصدی دل‌خواه می‌رسانند. برای همین است که از تاریکی‌های آن‌ها نمی‌ترسم و با نور به استقبال مسیری تازه می‌روم.

نام دیگر تو هادی است و این نام با روشن‌ترین تعبیرها با من حرف می‌زند. تو راهنما هستی، هدایت می‌کنی، هرجا که مسیر تاریک باشد تو نور خواهی شد. در خیال من، حضور تو شبیه به نوری است که شعاع آن تا بی‌نهایت می‌رود. کافی است بپذیریم برای پیش‌رفتن در مسیر ایمان هنوز هم به هدایت نیاز داریم و بعد کافی است در شعاع حضور تو بایستیم. آن‌زمان مسیر از همیشه روشن‌تر می‌شود.

تو نور بودی و وقتی رفتی چراغ‌های بسیاری خاموش شدند. آدم‌های آن روزها چه کار کردند؟ یک لحظه به خودشان آمدند و دیدند تاریکی کم‌کم بیش‌تر می‌شود؟ احساس کردند خاموشی‌ها و نگرانی آن‌ها را دربر می‌گیرد؟ و آیا اندوه بزرگی از دل تاریکی بیرون آمد و بر قلب آن‌ها نشست؟

به رفتن تو که فکر می‌کنم تاریکی را می‌بینم که بیش‌تر می‌شود، نگرانی‌ها را حس می‌کنم و اندوه به قلبم نزدیک می‌شود. حتماً آدم‌ها آن روزها هم حسی شبیه به حس من داشته‌اند. اما جهان بی‌نور نمی‌ماند. چراغی دیگر برآمد و شعاع نورش تا بی‌نهایت را روشن کرد. ما به مسیر نگاه کردیم. همان مسیر دل‌نشین و اطمینان‌بخش بود و مقصد دل‌خواهی که در پایان وجود داشت ما را به حرکت در این راه دعوت می‌کرد. ما با نوری که از نسل نور تو بود راه را از سر گرفتیم و با خودمان فکر کردیم چه آدم‌های خوش‌بختی هستیم که همواره نوری برای هدایت داریم و می‌توانیم در مسیری که مسیر تو است حرکت کنیم.


تصویرگری: گالینا تودورُوا

کد خبر 654640

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha