سید سروش طباطبایی‌پور: کرونا، با همه‌ی زشتی‌هایش، برای فضای آموزشی، یک ویژگی مثبت هم داشت: فضای سنتی بسیاری از مدرسه‌های جهان را به سوی استفاده از فناوری‌های روز هُل داد!

هيس! مدرسه‌ها  همه خوابند!

اما این فضای به‌ظاهر مدرن و جدید، برای همه، چالش‌های جدیدی را هم به همراه داشت؛ چالش‌هایی که از دانش‌آموز گرفته تا معلم و مدیر و مدیرکل و وزیر، درگیر آن شدند و برای حل آن‌ها، به هم‌اندیشی نیازمند هستند.
اما معمولاً کارشناسان این حوزه، خودشان را عقل کُل می‌دانند و تصور می‌کنند چالش‌های جدید را می‌توان با اندوخته‌های گذشته رفع و رجوع کرد؛ غافل از این‌که شنیدن سخنان دانش‌آموزانی که به‌طور مستقیم، هم با آموزش حضوری و هم مجازی و برخط درگیر بودند، می‌تواند راه‌گشا باشد و مدل آموزشی جدید را پخته‌تر و علمی‌تر کرد.
دوچرخه این هفته و در این شماره به‌شکل مجازی، یک دوره‌همی صمیمی برپا کرد که در آن، گروهی از نوجوانان تلاشگر، به‌همراه یکی از دبیران، دور هم جمع شدند و به سیاه و سفیدهای این سبک آموزش اشاره کردند، به این امید که حرفشان که دغدغه‌ی بسیاری از نوجوانان این سرزمین است، به گوش هوش عالم برسد و سیاه‌ها را بی‌رنگ و سفیدها را پررنگ‌تر کنند.
البته غم‌انگیز است که باید اعتراف کنم، کرونا، فاصله‌ی طبقاتی در حوزه‌ی آموزش را بیش‌تر کرده و همین امروز، در حالی‌که برخی از بچه‌ها، با فشارهای غیر علمی مدرسه‌هایشان در کلاس‌های غیرحضوری دست و پنجه نرم می‌کنند، مدارس فراوانی هم وجود دارند که برخی از دانش‌آموزانش، اصلاً‌وسیله‌ای برای ورود به دنیای مجازی ندارند و یا اگر هم دارند، معلم عزیزشان، ساعت ۱۰ صبح، سری به شبکه‌ی محترم شاد می‌زند و برای بچه‌های کلاسش تنها یک پیام می‌گذارد که: «بچه‌ها! خودتون درس ۱۲ فارسی رو بخونید و از روی درس، چهار بار هم بنویسید.» و خلاص!
یادآوری کنم در این فرصت کوتاه، ما تنها به دغدغه‌های دانش‌آموزانی می‌پردازیم که در مدارسشان از حداقل امکانات آموزش مجازی بهره‌مند هستند و امیدواریم به حق همین روزهای رمضانی عزیز و در چشم برهم زدنی، همه‌ی کودکان و نوجوانان، از حداقل امکانات آموزش مجازی برخوردار شوند؛ آمین!

«گوگل‌میت»، بستر مناسبی برای برگزاری جلسه‌ی جمعه‌ی هفته‌ی قبل بود؛ حدود ساعت چهار بعدازظهر، در دفتر دوچرخه نشسته و با هیجان، منتظر آغاز جلسه بودم. همیشه از نوجوان‌ها انرژی می‌گرفتم و حالا هم منتظر فوران انرژی از طرف بچه‌ها بودم. امیرعلی، اولین موجود زنده‌ای بود که سلام کرد و دانه به دانه و سر وقت، هفت نفر باقی‌مانده به جمع ما اضافه شدند. خوش‌وبش‌های اولیه حدود ۱۵‌دقیقه طول کشید و قرار شد تا حدود ساعت شش بعدازظهر، جلسه را به پایان برسانیم؛ اما بچه‌ها آن‌قدر حرف داشتند که به بهانه‌ی زبان روزه، حوالی افطار رفتیم پی کارمان!
به ترتیب قد، محمدحسین آشتیانی، سعید آقابالی، امیرعلی اسدیان، فرزاد جعفری، علی دائمی، محمدمهدی شجاعی‌فر و آریان علی‌یاری که همگی، در حال گذراندن پایه‌ی دهم مجازی‌شان هستند، در کنار کارشناس جلسه، هادی بیات، کارشناس ارشد رشته‌ی فلسفه و معلم، با هم گپ زدیم و از زشتی‌ها و زیبایی‌های مدارس مجازی و کلاس‌های آنلاین و بی‌لاین و بالاین، حرف زدیم.
سؤال اول، باعث شد که بچه‌ها داغ دلشان تازه شود و حرف‌هایشان فوران کنند: «کمی از ضعف‌های...».
سعید اولین نفری بود که آمد وسط میدان.
سعید: از نظر من بزرگ‌ترین مسئله‌ی مدرسه‌ی مجازی این است که بخش درس و مشق باقی‌مانده،‌ اما سهم بازی و شادی و ارتباط با دوستان، کاملاً حذف شده. قبول دارم که هدف ما از رفتن به مدرسه، کسب دانش و آگاهی است، اما در کنارش، تفریح و بازی و گپ‌زدن با هم‌کلاسی‌ها ما را سرحال نگه می‌داشت. خلاصه در این‌روزها حسابی تنها و افسرده شده‌ایم.
آریان: من هم با سعید موافقم. تازه به نظر من مدرسه، جای آموزش و پرورش است که در فضای کلاس‌های حضوری، هرچند کم‌رنگ، علاوه بر درس، به مسایل پرورشی و اعتقادی هم پرداخته می‌شد. اما انگار مدارس کلاً قید پرورش را زده‌اند و هیچ برنامه‌ای برای آن ندارند.
امیرعلی: در تأیید حرف بچه‌ها این را هم اضافه کنم که در روزهای قبل از کرونا، کلی جشن و مسابقه، ما را از روال تکراری مدرسه دور می‌کرد، اما این اتفاق در فضای کلاس‌های مجازی عموماً نمی‌افتد.
تازه به نظر من شرایط برای برگزاری چنین فعالیت‌هایی در این فضا، متنوع‌تر و جذاب‌تر است، اما انگار مسئولین مدرسه فراموش کرده‌اند که یک وجه روحیه‌ی ما نوجوان‌ها، رقابت و شادی و نشاط است.
بحث به سمت موضوع مهمی کشیده شد؛ مدرسه‌ی نامرئی! دانش نانوشته‌ای که بچه‌ها وقتی در کنار هم بودند، از هم می‌آموختند.
محمدحسین: تجربه‌ی برخی از شیطنت‌ها، کَل‌کَل‌کردن‌ها و شوخی‌ها، فقط در مدرسه و در جمع نوجوانانه امکان‌پذیر بود که دیگر وجود ندارد. به‌خصوص چنین شرایطی برای بچه‌هایی با سن کم‌تر بیش‌تر لازم است. چون بچه‌ها خیلی از درس‌های مهم زندگی را از کتاب یا معلم یاد نمی‌گیرند، بلکه مدرسه‌ای نامرئی میان بچه‌ها وجود دارد که زندگی‌ساز است.
بچه‌ها معتقد بودند درس‌ها مثل گذشته در ذهن بچه‌ها جا نمی‌افتد.
فرزاد: گاهی رفع‌نشدن اشکالی جزئی در کلاس مجازی، تبدیل به مسئله‌ای بزرگ می‌شود. مثلاً سر کلاس فیزیک، معلم مشغول نوشتن فرمولی بود که به‌خاطر افت سرعت اینترنت یا کیفیت پایین دوربین یا صفحه‌ی نمایش، نمی‌توانستم تشخیص دهم چیزی که معلم پای تابلو نوشته، «رو»، یعنی علامت اختصاری چگالی است یا «پی»! و این مسئله در ذهن من ماند که ماند. اگر کلاس حضوری بود، همان لحظه دستم را بالا می‌گرفتم و معلم هم در کسری از ثانیه، مرا راهنمایی می‌کرد.
علی: به‌نظر من، دلیل دیگری هم وجود دارد که بچه‌ها نمی‌توانند به مطالب درسی مثل گذشته مسلط شوند. این‌که معلم‌ها می‌خواهند با همان امکانات کلاس‌های حضوری، تدریس مجازی کنند. همین بسترهایی که کلاس‌های مجازی تحت آن‌ها برگزار می‌شود، گاهی چنان امکانات جذابی برای جذب مخاطب دارند که نگو! ‌اما خیلی از معلم‌ها از آن بی‌اطلاع هستند.
پای مشکلات فیزیکی هم با میان کشیده شد.
محمدمهدی: یکی دیگر از مشکلاتی که کیفیت آموزش مجازی را پایین آورده،  نشستن‌های بیش‌از حد و غیرمعمول ما به‌خاطرشرکت در کلاس‌های مجازی و انجام تکالیف است. این موضوع مشکلات فراوانی را برای ستون فقرات و نشیمن‌گاه مبارکمان ایجاد می‌کند که انگار کسی به فکرشان نیست.
فرزاد: چیز دیگری که به‌نظرم مدرسه‌ها خیلی به آن توجه نمی‌کنند، چشمان مبارک بچه‌هاست. همین دوشنبه‌ی پیش، با محاسبه‌ی کلاس زبان و فوق‌برنامه، از ساعت هفت صبح تا هفت شب، بدون وقفه کلاس داشتم. شاید باورتان نشود اما لپ‌تاپ من، عین یک رآکتور هسته‌ای، داغ شده بود و من مجبور شدم با دستمال نمناک آن را خنک کنم. حالا حساب کنید در آن شرایط،‌ چه بلایی به سر چشم‌های من می‌آید.
آریان: تازه، علاوه بر مشکلات فیزیکی، عدم تمرکز در خانه هم وجود دارد. جدا بودن فضای خانه و مدرسه، یکی از مزایای دوره‌ی کلاس‌های حضوری بود. اما الآن که این دو محیط یکی شده، امکان تمرکز بر روی درس‌ها خیلی کم شده. مثلاً مدتی پیش با نگرانی، در حال شرکت در آزمونی مجازی بودم، در حالی‌که صدای بلند موسیقی از طبقه‌ی بالا می‌آمد، ناگهان زنگ تلفن خانه هم به صدا درآمد و در همان لحظه، برادر کوچک‌ترم نیز آمد توی اتاقم که «داداش آب!»
شرایط فیزیکی برای خانواده‌های چند فرزندی که سخت‌تر هم هست. تهیه‌ی گوشی و لپ‌تاپ مستقل، اتاق‌های جدا برای هرنفر و... مواردی است که فراهم‌نمودن آن برای برخی خانواده‌های متوسط هم غیرممکن است.
انگار نگرانی و اضطراب در این شکل آموزش، چند برابر شده.
سعید: عوامل استرس‌زا، در کلاس‌های مجازی خیلی فراوان‌تر شده. مثلاً چندبار برای خود من پیش آمده که پس از مراسم صبح‌گاه و در زمان حضور و غیاب، اینترنت خانه قطع شد و همین موضوع مرا بسیار نگران کرد. یا موقع ارسال برگه‌ی امتحان، در لپ‌تاپم اختلالی پیش آمد که نتوانسته‌ام برگه‌ی امتحانم را در ساعت مقرر، ارسال دهم و کسر نمره برای من به همراه داشت.
محمدحسین:اضطراب‌های بی‌مورد باعث افزایش تقلب هم شده است. برای برخی از بچه‌ها ماجرا آن‌قدر عادی است که حتی موقع درس‌خواندن، گاهی به خودشان این اطمینان را می‌دهند که دیگر لازم نیست مثلاً  نام فلان کشورها را حفظ کنند و اگر در امتحان جغرافیا چنین سؤالی آمد، سریع به کتاب مراجعه می‌کنند. و بدتر آن‌که رقابت سالم علمی بین بچه‌ها هم کم‌رنگ شده. چون همه تصور می‌کنند شاگردان برتر کلاس با استفاده از کتاب و جزوه‌ی باز، چنین نمره‌هایی گرفته‌اند که باعث می‌شود خیلی از بچه‌ها یا از میدان رقابت خارج شوند یا خودشان هم سر جلسه‌ی امتحان، امیدشان به دیگران باشد.
آریان: به همین دلیل، معلم‌ها دیگر هوای بچه‌ها را هم ندارند. حتی با فرض شیوع تقلب میان بچه‌ها، برخی معلم‌ها ‌چنان سؤال‌های غیراستاندارد و سختی طراحی می‌کنند که گاهی حتی خودشان هم از پس حل آن بر نمی‌آیند.
محمدمهدی: باید پذیرفت که سطح آموزش در کلاس‌های مجازی از کلاس‌های حضوری کم‌تر است؛ ولی معمولاً مدارس این حقیقت را نمی‌پذیرند و از دانش‌آموزانشان، توقع همان کلاس‌های حقیقی را دارند که همین تناقض، به بچه‌ها ضربه می‌زند و نگرانشان می‌کند.
بخش قابل‌توجهی از زمان گفت‌وگو، به بی‌توجهی به توانایی و استعدادهای منحصربه فرد بچه ها در برنامه های کلاس‌های مجازی گذشت.
علی: آفتی که بیش‌تر مسئولین در مدارس خوب دارند،  این است که شخصیت یا مدلی منحصربه‌فرد را در ذهنشان می‌ساختند و آن را چنان به بچه‌ها القا می‌کردند که اگر کسی شبیه آن شخصیت نشود، دیگر نمی‌تواند به موفقیت‌های علمی برسد؛ مدل ثابتی که باید میزان مشخصی از روز درس بخواند، مقدار معینی بخوابد، چه کلاس‌هایی برود، چه نمره‌هایی کسب کند و...
غافل از این‌که سبک زندگی هر کسی، می‌تواند با دیگری متفاوت باشد. به‌نظر من این آفت در مدل آموزش مجازی تشدید شده. چون در گذشته، لااقل این امکان برای من وجود داشت تا در روزهای تعطیل یا ساعت‌های بعد از مدرسه، مدیریت کارهای خودم را به عهده داشته باشم، اما در آموزش مجازی و به‌خاطر مجازی‌بودنش، حتی برای ساعت ۱۰ شب تو هم برنامه‌ریزی می‌کند و این‌طوری همان یک‌ذره خلاقیت را هم از ما می‌گیرد.
سعید: این مشکل مرا هم خیلی اذیت می‌کند. مثلاً در گذشته از صبح تا حدود ساعت سه‌ی بعدازظهر مدرسه بودیم؛ وقتی خانه می‌آمدیم، دیگر خودمان برای باقیمانده‌ی زمانمان برنامه‌ریزی می‌کردیم. مثلاً بعضی از دوستان من عادت داشتند بعد از رسیدن به خانه، بخوابند و استراحت کنند و تازه از دم غروب یا آخر شب، وقت برای انجام تکالیفشان بگذارند؛ اما حالا بیش‌تر مدارس، حتی در زمان ارسال تکالیف هم ما را محدود و مجبور می‌کنند.
بچه‌ها درباره‌ی حذف درس‌های مهارتی تا غیر اصلی هم کلی حرف برای گفتن داشتند.
فرزاد: شاید یکی از مهم‌ترین وظایف مدارس، چه در شکل حضوری و چه مجازی، کشف استعدادها و توانایی‌های غیر درسی بچه باشد. یادم است یکی از بچه‌ها در دوران کلاس‌های حضوری، دوره‌ی آموزش نرم‌افزار گرافیکی فتوشاپ را می‌گذراند و در آن رشته، خیلی مهارت پیدا کرده بود. اما این‌روزها، همان توانایی را هم فراموش کرده. ما باید بفهمیم که در چه زمینه‌هایی استعداد داریم و آموزش، به هرروش، باید بتواند در این زمینه به ما کمک کند. ما واقعاً احتیاج داریم در طول دوران تحصیلمان بفهمیم که چه توانایی‌هایی داریم و چه قدمی برای جامعه می‌توانیم بر داریم.
 وقتی ارتباط عاطفی میان معلم و شاگرد ایجاد نمی‌شود، یکی از مهم‌ترین نیروهای محرک نوجوان‌ها، از بین می‌رود.
محمدمهدی: برقراری ارتباط عاطفی بین معلم و شاگرد و برقراری صمیمیت، یکی از عوامل مهم در پیداکردن انگیزه و رشد درسی و شخصیتی بچه‌ها است. من دانش‌آموزی هستم که وقتی با معلمی ارتباط عاطفی داشته باشم، بهتر می‌توانم از پس آن درس بر بیایم؛ اما در مدل آموزش مجازی، بعید است که این ارتباط ایجاد شود.
مثلاً  امسال من یک‌بار هم معلم عربی‌ام را ندیده‌ام و او هم هیچ کدام از بچه‌ها را نمی‌شناسد و هیچ حسی نسبت به بچه‌های کلاس ندارد.
امیرعلی: به‌نظرم بچه‌ها در فضای مدرسه‌ی مجازی نسبت به فضای حقیقی کم‌تر درک می‌شوند. مثلاً ما وقتی مدرسه رفتیم، معلم فیزیک مسئله‌ای را حل می‌کرد؛ مسئله‌ای که شاید نیمی از بچه‌های کلاس آن را نمی‌فهمیدند. معلم ما با تجربه‌ای که داشت و با نگاه در چشمان حیران بچه‌ها، می‌فهمید که موضوع را باید دوباره توضیح دهد.
اما در شرایط مجازی، اصلاً چشمی در کار نیست که معلم بتواند چنین تشخیصی دهد. به همین دلیل، بچه‌ها مجبورند بیش‌تر کم و کاستی‌های خودشان را خودشان حل کنند و این خیلی سخت است. البته برخی مدارس فرصت و فضایی را برای پرسش از معلم درنظر گرفته‌اند، اما معلم‌ها خارج از زمان مدرسه نمی‌توانند پاسخ‌گوی این همه اشکال بچه‌ها باشند.
فرزاد: موضوعی که امیرعلی مطرح کرد برای من هم پیش آمده. گاهی سؤالی دارم که خارج از درس است و از حوصله‌ی بچه‌های کلاس خارج؛ سؤال‌هایی که به‌ظاهر الکی است اما درواقع برای من کلیدی! در شرایط کلاس‌های حضوری، معمولاً زنگ های تفریح فرصت خوبی برای طرح این‌گونه سؤال‌ها از معلم یا بچه‌های علاقه‌مند به آن موضوع بود. اما در فضای کلاس‌های مجازی، اصلاً این امکان وجود ندارد و اگر هم باشد، معلم‌ها در ساعت خارج از مدرسه، فرصت پاسخ‌گویی به پرسش مرا ندارند. شاید بهتر باشد مدارس، به‌جای این‌که کل ساعت ما و معلم‌ها را با کلاس‌های رسمی پر کنند، ساعت‌هایی خالی در انتهای روز برای ما و معلم‌ها تعریف کنند که بر حسب علاقه و نیاز، دانش‌آموزان بتوانند به کلاس معلمی که علاقه دارند سری بزنند و ابهام خود را برطرف کنند.

هادی بیات، معلم:

حکایت هم‌چنان باقی است!

هیس! مدرسه‌ها  همه خوابند!

طرح چنین موضوع‌های عمیق از طرف بچه‌ها برایم خیلی جالب بود. من با وجودی که امسال در چهار مدرسه به‌طور مستقیم درگیر تدریس هستم و برای ارتقای روش تدریسم، کلی فکر می‌کنم و مشورت و آزمون و خطا؛ اما امروز به نکاتی اشاره شد که برای من جدید و جالب بود. حیف که فضای صفحات دوچرخه کم است و ما نمی‌توانیم همه‌ی حرف‌های بچه‌ها را منتقل کنیم.
موضوع خستگی که بچه‌ها به آن اشاره کردند، امسال برای من هم خیلی نمود داشت. در دو مدرسه و  به‌خاطر امکانات سخت‌افزاری، مجبورم کل زنگ‌ها را روی صندلی بنشینم و به‌همین دلیل، مدتی است کمردرد و گردن‌درد گرفته‌ام و گاهی با خودم فکر می‌کنم که بچه ها به‌خاطر این همه نشستن، چه می‌کشند؟
نکته‌ی دیگر این‌که شاید مدارس باید به زمان آغاز کلاس‌های مجازی  کمی بیش‌تر فکر کنند و در برنامه‌ریزی‌هایشان انعطاف‌پذیر باشند. یادم می‌آید در روزهای کلاس‌های حضوری، نیمی از بچه‌ها در یک‌ربع اول کلاس، چرت می‌زدند و من با روش‌های خودم، تلاش می‌کردم تا خواب را از سرشان بپرانم.اما حالا که بچه‌ها از تخت‌خواب یک‌راست وارد کلاس می‌شوند، احساس می‌کنم بیش‌تر بچه‌ها در زنگ اول کلاس‌های مجازی در خواب ناز به سر می‌برند.
حتی شاید بهتر است زنگ‌های کلاس‌های مجازی، پشت سر هم نباشد، مثلاً چهار زنگ قبل از ساعت ۱۲ و دو زنگ بعد از ساعت ۱۴ یا ۱۵ برگزار شود. دیگر این‌که به‌نظرم امسال، جای آن بود که مدارس به‌خاطر درگیرشدن با شرایطی که برای همه جدید است، تند و تند از معلم ها، بچه‌ها و اولیا بازخورد بگیرند و تند و تند روش‌ها و برنامه‌هایشان را تغییر دهند؛‌ اتفاقی که در کم‌تر مدرسه‌ای رخ داد.
یکی دیگر از اشکالات آموزش مجازی،‌ سوء‌تفاهم‌ در متن‌های نوشتاری است. مثلاً دانش‌آموزی درخواست تجدید نظر در برگه‌اش را داشت،‌ اما ناآگاهانه از کلماتی استفاده کرده بود که توهین‌آمیز به‌نظر می‌رسید. به این ترتیب، متن‌های نوشتاری میان بچه‌ها  و معلم‌ها هم احتیاج به تقویت دارد.
و نکته‌ی پایانی من این است بچه‌هایی که در کلاس به دلایل مختلف، حرف نمی‌زنند، ‌عملاً از جریان کلاس حذف می‌شوند. در کلاس‌های حضوری، من به‌عنوان یک معلم، لااقل دانش‌آموز کم‌کار را در کلاس می‌دیدم و همین دیدن، باعث می‌شد او را به مشارکت در کلاس وادار کنم؛ ‌اما در فضای مجازی، به دلایل مختلف؛ این کار امکان‌پذیر نیست؛ چیزهایی مثل ندیدن بچه‌ها و تحلیل شرایطشان، کند پیش رفتن درس، خرابی میکروفن، سرعت کم اینترنت و...

کد خبر 596350

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha