دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۷ - ۰۴:۴۶
۰ نفر

اینجا شعری دو نفره می‌خوانید! شعری که دو شاعر با هم آن را سروده‌اند: ناصر کشاورز و عباس تربن؛ در کنار آن مطلبی می‌خوانید درباره این شعر دو نفره.

یک مگس از این همه

چوب‌بستنی
لیس خورد و
                  لیز خورد و
                                     پرت شد
توی سطل آشغال
چند تا مگس
روی چوب‌بستنی به‌صف‌شدند
شاد شاد و خوش‌به‌حال
دور از این
ویزویز و قیل‌وقال
یک مگس
- دور از جماعتی
                که گرد شیرنی...-
با دل گرسنه
روی پیشخوان بستنی‌فروش
فکر صاف‌کردنِِ
وزوزِ صدای خویش بود
غافل از مگس‌کشی
       که چند لحظه بعد
بر سرش فرود...

 یک شعر دو نفره  

بعضی از کارها را فقط و فقط باید «تکی» انجام داد، مثلا کسی نمی‌تواند به جای آدم درس بخواند، یا غذا بخورد یا حتی تفریح کند. شعرگفتن هم یکی از آن کارهای «تکی» (یا به قول نیمایوشیج، شکل‌گرفته در «خلوت») است.

   نیما یوشیج در این‌باره می‌نویسد: «بدون خلوت با خود، شعر شما تطهیر نمی‌یابد و آنچه را که باید باشد، نخواهد بود. به هر اندازه در خودتان خلوت داشته باشید، به همان اندازه این کیفیت بیشتر حاصل آمده است...شاعر این کالا [شعر] را که از جمعیت می‌گیرد، در خلوت خود منظم و قابل‌ارزش می‌کند.»*

   تا به حال به مجموعه‌های مشترکی برخورده‌ام که در آن، شعرهای شاعران مختلف در کنار هم چاپ شده بود. اما حتی یک بار هم مجموعه شعری ندیده‌ام که حاصل سرودن‌های چندنفره باشد.

   همۀ اینها را نوشتم تا شما را با یک سرودۀ «دونفره» آشنا کنم. شعری که البته  مثل یک تجربۀ اتفاقی، قصد و برنامۀ از پیش تعیین شده‌ای برای گروهی نوشته شدنش در کار نبوده است. بنابراین این استثناء را به هیچ‌وجه به معنی مخالفت با حرف‌های نیما نگذارید.

   اصلاً بگذارید اصل ماجرا را از اول برایتان تعریف کنم. چند هفته پیش ناصر کشاورز آمده بود دفتر دوچرخه. من وقتی رسیدم که او و فرهاد حسن‌زاده، گرم صحبت بودند. من هم نشستم و صحبت به آنجا رسید که «چرا خیلی وقت است شعری به دوچرخه نداده‌اید؟»

   یادم نمی‌آید پیشنهاد فرهادحسن‌زاده بود که «خب همین‌جا بشین یه شعر بنویس!» یا این که خودش به فکر سرودن شعری فی‌البداهه افتاد. هرچه که بود، او کاغذ و روان‌نویسی به دست گرفت و همه اینها منجر شد به این که تا موقع ناهار، یک شعر نصفه‌ونیمۀ «ناصر کشاورزی» نوشته شود. شعری که همه موافق بودیم شروع خوبی دارد، ولی هنوز به نتیجه نرسیده و نیاز به پایان‌بندی دارد.ناهار خورده بودیم و ناصر کشاورز  می‌خواست برود. ما مانده بودیم و یک شعر ناتمام. کشاورز کاغذ خط‌خطی از کلنجارهای شاعرانه‌اش را به من داد و گفت: «بیا بقیه‌شو تو بنویس. پایینشم بنویس: شعر از کشاورز و تربن!»

تجربۀ هیجان‌انگیزی به نظر می‌رسید و واقعاً دلم می‌خواست شعر ناصر کشاورز را ادامه بدهم. موقع کامل کردن شعر، نگران بودم که مبادا شروع خوب شعر، خراب شود. حالا که دارم اینها را می‌نویسم، هنوز هم مطمئن نیستم که نتیجۀ کار، آن‌طور که باید، خوب از آب درآمده باشد.می‌توانید خودتان بخوانید؛  قضاوتش با شما!

---------

   * حرف‌های همسایه، نیما یوشیج، انتشارات دنیا.

کد خبر 58023

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز