مناف یحیی‌پور: «وقتی با آن‌ها (آدم‌بزرگ‌ها) از یک دوست تازه‌تان حرف بزنید هیچ‌وقت ازتان درباره‌ی چیزهای اساسی‌اش سؤال نمی‌کنند که. هیچ‌وقت نمی‌پرسند: «آهنگ صداش چه‌طور است؟ چه بازی‌هایی را بیش‌تر دوست دارد؟

چرخ اول

پروانه جمع میکند یا نه؟» میپرسند: «چند سالش است؟ چند تا برادر دارد؟ وزنش چهقدر است؟ پدرش چهقدر حقوق میگیرد؟» و تازه بعد از این سؤالها است که خیال میکنند طرف را شناختهاند...»

فکر میکنم همهی شما نوجوانها با شازده کوچولو و داستانش آشنایید و میدانید کمی بعدتر از این میگوید که اگر خانهای را با گلهای شمعدانی جلوی پنجرههایش و کبوترهای روی بامش برای آدمبزرگها توصیف کنید، محال است بتوانند مجسمش کنند.

ظاهراً این واقعیت فقط به دوست و خانه و... محدود نمیشود و آدمبزرگها حتی وقتی به مشکلات و مسائل اجتماعی هم فکر میکنند همینطوری هستند. خیلیوقتها، هم کودکان و نوجوانان و هم آدمبزرگها با یک مسئله روبهرو میشوند؛ مسئلهای که حل آن برای هر دو دسته مهم است، اما یکجور به آن نگاه نمیکنند.

شاید شما هم بارها کودکان و نوجوانانی را دیده باشید که بهجای اینکه در ساعت مدرسه درس بخوانند و در اوقات فراغت بازی کنند یا به کلاسهای جنبی مورد علاقهشان بروند، در خیابان و... مشغول کارند. شما به این موضوع و محرومیت این کودکان و نوجوانان از درس و بازی و... چهطور نگاه میکنید؟

دیروز با نگاه بعضی از آدمبزرگها به این موضوع روبهرو شدم و جا خوردم. فکر کردم این را با شما هم درمیان بگذارم. ببینید وقتی آنها برای حل مشکلات اجتماعی سازمان تشکیل میدهند و در مشارکت با یک دانشگاه بزرگ و معتبر سامانهی نوآوری اجتماعی درست میکنند تا این مسائل را حل کنند، به موضوعی مثل «کودکان کار» چهطور نگاه میکنند و چهطور میخواهند این مسئله را حل کنند؟ در آن سامانه چنین نوشتهاند:

«افرادی که دغدغه اجتماعی دارند چه کمکی میتوانند به کودکان کار بکنند؟...این کودکان بهترین نمونههای نیروی کار هستند درصورتیکه استعدادیابی شوند و آموزشهای لازم را ببینند و وارد بازار کار مناسب با تواناییها و استعدادشان شوند.

تصور کنید کودکی که تا دیروز از طریق شکلات فروشی سر چهارراه و داخل مترو کسب درآمد میکرد، امروز به لطف یک گروه یا حتی یک شخص استعدادیابی شود و مشخص شود که استعدادش در مکانیکی است و آموزشهای لازم را ببیند و به یک استادکار مکانیک معرفی شود و بهصورت پایدار در یک مکانیکی مشغول به کار شود.

حتی تصورش هم آدم را به وجد میآورد... د.»

و بعد دعوت میکنند که «همین حالا فکر کنیم اگر ایدهای داریم که برای این بچهها ایجاد شغل و امنیت میکند لحظهای درنگ جایز نیست زیرا امروز حل مشکل کودکان کار دغدغهای جدی برای دولت و نهادهای زی ربط است و حتماً از ایدههای نوآورانه و مؤثر حمایت خواهد کرد.»

از غلطنویسی ذیربط که در پایگاه مرتبط با دانشگاهی بزرگ با «ز» نوشته شده میگذریم، اما به چه کسی باید گفت که افراد و تشکلهای دلسوز تلاش میکنند کودکان کار را به مدرسه برگردانند تا بهطور طبیعی و با برخورداری از حقوق انسانی خود، آموزش ببینند، بازی کنند و... و بزرگ شوند و آنوقت مهارت و دانش لازم را یاد بگیرند و وارد بازار کار بشوند، نه اینکه همین حالا آنها را به چشم نیروی کار ارزان و کمتوقع به کار بگیرند و از سر لطف، کمی مهارتشان را تقویت کنند تا بازدهی اقتصادیشان بالا برود و سود بیشتری به جیب صاحبکار بریزند که او هم قاعدتاً آدمبزرگ است.

وقتی آدمبزرگها اینطور فکر میکنند، شاید لازم باشد شما نوجوانها برای تغییر نگاهشان به موضوعهای مربوط به خودتان و هم سن و سالهایتان بیشتر تلاش کنید. شاید کودکان و نوجوانان، مخصوصاً نوجوانهای فعالتر و اهل خواندن، بیشتر باید برای درست کردن اوضاع اجتماعی گروه سنی خودشان فعالیت کنند.           

سردبیر هفته‌نامه‌ی دوچرخه

کد خبر 423846

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha