دوشنبه ۲ مهر ۱۳۸۶ - ۱۱:۵۹
۰ نفر

ابراهیم اصلانی: روایتی طنز از تربیت والدین و مدرسه‌ها در 10 پرده.

«تربیت» اصولی‌داردکه باید رعایت شود تا اسباب آدم‌ شدن فرزندان و دانش‌آموزان عزیز فراهم آید، و البته تربیت را در زمان‌ها و مکان‌ها تفاوت‌هایی است.

مثلاً بدیهی است که نونهالان امروزی را با اسلوب 40 سال پیش نمی‌توان تربیت کرد و باید به اصول و روش‌هایی جدید دست یافت.

 تربیت، روش‌هایی دارد و مربیان و والدین را فرض است که با روش‌ها و آداب آن آشنا باشند. اما پیش از هر چیز باید اصول تربیت را بدانیم تا بتوانیم راه و رسم تربیت را پیدا کنیم. از آنجا که والدین و مربیان مشغله فراوان دارند و دستیابی به اصول و روش‌ها از راه مطالعه و تحقیق چندان مقدور نیست، بنابراین گفتنی‌های لازم را مختصر و مفید عنوان می‌کنیم.

ما گشتیم و یافتیم؛ همین 10 اصلی که تقدیم می‌کنیم. بعضی از این اصول، دهه‌ها و شاید قرن‌هاست که اجرا شده‌اند و جواب داده‌اند، پس دلیلی ندارد که امروز مؤثر نباشند. اتفاقاً خیلی هم جدید هستند، چرا؟

چون‌ ما می‌گوییم! لازم نیست که هر چیز جدیدی از آن طرف دنیا بیاید. هر چیزی که روز آمد و کارآمد باشد جدید است و ما می‌گوییم که این اصول هم خیلی به روز هستند و هم در کارآمدی‌شان شکی نیست! باور ندارید نداشته باشید!

 این همه والدین پویا، مدارس جذاب و آموزش و پرورش خلاق دارند با استفاده از اصول ما دانش‌آموزان و فرزندان آینده‌ساز را تربیت می‌کنند مگر موفق نبوده‌اند! اصولی که این همه جواب داده است و ده‌ها و صدها سال است که مشکلات تربیتی مردم را حل کرده است باید سرلوحه همه آموزش‌ها و کتاب‌های روانشناسی و علوم تربیتی قرار گیرند.

اول- به آنچه می‌گویم عمل کن

 واضح است که «الگو» در تربیت نقشی بسیار اساسی دارد. ما هم این را قبول داریم، اما الگو که همیشه لازم نیست عملی باشد. بچه خودش باید فهم و شعور داشته باشد و از گفته‌ها و فرمایشات والدین، معلمان و سایر بزرگان الگو بگیرد. اصلاً چه معنی دارد که بچه بخواهد برای یادگیری رفتارهای مطلوب، الگوی عملی داشته باشد. کی حوصله دارد که این همه چیز یاد بچه بدهد؟ آن کسی که از یادگیری مشاهده‌ای صحبت کرده احتمالاً خودش پدر یا مادر نبوده و یا معلمی نکرده است.

 تازه این موضوع صرفه اقتصادی هم دارد. عمل کردن، خیلی جاها هم هزینه دارد و هم دردسر و شاید هم مالیات! اما گفتن در بسیاری از موارد نه خرجی دارد نه گرفتاری و نه مالیاتی!

 دوم- انگیزه پیشرفت داشته باش

توجه کنید، واژه کلیدی در اصل فوق کلمه «باید» است. بچه «باید» انگیزه پیشرفت داشته باشد؛ حالا اگر داشت که چه بهتر، و گرنه به زور هم که شده، باید به او انگیزه داد. بچه باید حرکت کند، اگر نکرد باید هلش داد، و اگر بازهم حرکت نکرد باید...! پدر و مادرهای بیچاره چه کاری مانده که برای فرزندان‌شان انجام ندهند، این همه امکانات تهیه می‌کنند، این همه خرج و مخارج؛ حالا اگر بچه نجنبید حتماً خودش یک مشکلی دارد.

 باید برای بچه انگیزه ایجاد کرد و ما هم هرچه می‌توانیم باید به او انگیزه تزریق کنیم: جایزه؛ وعده و وعید- البته وعده از نوع سرخرمن بهتر جواب می‌دهد- و خلاصه هر بامبول و کلکی که بچه را تکانی بدهد. بالاخره بچه‌ها، بچه هستند و خیلی چیزها را نمی‌فهمند و ناچاریم که بعضی وقت‌ها به زور بفهمانیم که چه خبر است !

سوم- بچه زرنگش خوبه!

 نمی‌دانم در این کلمه «باید» چه سری نهفته است که این قدر در روش‌های تربیتی کاربرد دارد! از قدیم هم گفته‌اند بچه برای این که آدم بشود، چیزی بشود، سربار جامعه نشود، و خلاصه یک ... بشود باید درس بخواند. نمی‌دانم با وجود این که درس خواندن تنها راه کسب درآمد نیست، پسرها به جای درس، رغبت بیشتر به بازار کار پیدا کرده‌اند و عوامل زیادی باعث افت انگیزه‌های درس خواندن می‌شود، چرا بعضی‌ها نمی‌فهمند که درس خواندن چقدر مهم است و اصلاً تنها راه آدم شدن است!

 حالا ما کتاب نمی‌خوانیم و والدین و معلمان عزیز چندان اهل مطالعه نیستند چه ربطی به درس خواندن دارد؟! درس خواندن محاسن فراوانی دارد که مهم‌ترین آن اخذ مدرک، دویدن دنبال کار دولتی و افتتاح مسیر آب باریکه است!

 چهارم- روا‌نشناسان برای خودشان می‌گویند

 یک دلیل این که ما زیاد کتاب نمی‌خوانیم و تنها یافته‌های ذهنی خودمان را به شما عزیزان عرضه می‌کنیم این است که اصولاً در کتاب‌های روانشناسی و علوم تربیتی و غیره، چیز به درد بخوری وجود ندارد. کسانی که این کتاب‌ها را می‌نویسند یا بیکارند یا نمی‌فهمند خرج و مخارج زندگی یعنی چه. یک عده می‌نشینند و برای خودشان نظریه و از این حرف‌ها در می‌آورند که چه بشود؟ اگر مردی بیا ببینیم می‌توانی یک زندگی را بچرخانی؟!

 اصلاً دنیای امروز، دنیای کاربرد است و ما کاربردی‌ترین یافته‌های خودمان را بر مبنای سال‌ها تجربه به شما ارائه می‌دهیم. چه‌کار دارید بروید کتاب و نظریه و از این حرف‌ها بخوانید.

 پنجم- بچه خوب، حرف گوش کن است

 «ادب» چیز مهمی در زندگی آدم‌هاست و نشانه‌های اصلی ادب، مطیع و سربه زیر بودن و حرف گوش کردن است. بچه عاقل باید با ادب باشد. اصلاً خوب نیست بچه سروصدا کند، نق بزند، ایراد بگیرد، از خودش نظر بدهد و خلاصه خلاف خواسته‌ ما بزرگترهای با ادب رفتار کند. این هایی که می‌گویند که برای پرورش خلاقیت و از این حرف‌ها، باید به بچه اجازه جسارت و ابراز وجود داد احتمالاً خودشان در بچگی با ادب نبوده‌اند یا درست و حسابی ادب نشده‌اند!ادب، آداب دارد و باید آداب مطیع و حرف گوش کن بودن را در خانه و مدرسه با جدیت به بچه یاد بدهیم.

 ششم- تجربه‌، بی تجربه

 پس ما بزرگترها چکاره‌ایم؟ خوبیت ندارد بچه همه تجربه‌ها را کسب کند. ما خودمان باید همه تجربه‌ها را به او یاد بدهیم. عطف به اصول اول و پنجم، بچه باید گوشش به دهان والدین و مربیان عزیز و دلسوزش باشد تا از آنها تجربه‌های زندگی را بشنود.

به قول قدیمی‌ها، بالاخره بزرگترها سرد و گرم روزگار را بیشتر چشیده‌اند و البته مخفی نماند بیشتر هم پیراهن پاره کرده‌اند! حالا چه ضرورتی دارد که بچه‌ها برای کسب تجربه وقت تلف کنند.

ما حی و حاضر و آماده‌ایم که با توضیحات مفصل و کارشناسانه به آنها بگوییم که راه و چاه چیست. تلاش بچه‌ها برای کسب تجربه‌های عملی در زندگی، تکرار مکررات است و وقت ما و خودشان را هدر می‌دهد. ما بزرگترها چراغ راه بچه‌ها هستیم و البته لازم است که همه جا چراغ به دست جلوی آنها حرکت کنیم تا در چاه نیفتند! ما چراغیم، چراغ راهنما که نیستیم!

هفتم- لازم نیست همه چیز را بدانید!

 بچه همیشه بچه است،حتی اگر 25-20 ساله هم باشد! و البته لازم نیست بچه همه چیز را بداند. بالاخره بزرگی گفته‌اند، کوچکی گفته‌اند، شرم و حیایی باید باشد و به اصطلاح سیاسی‌ها، خط قرمزهایی وجود دارد؛ بچه که نباید در هر کاری دخالت کند و نباید از هر چیزی سر در بیاورد.

بچه هیچ وقت نباید فکر کند بیشتر از پدر و مادر و معلمان چیزی می‌داند و اگر هم واقعاً این جوری باشد نباید به روی مبارکش بیاورد. البته ما آن‌قدر زرنگ و زمان‌شناس هستیم که بدانیم بچه‌های امروزی چیزهای زیادی می‌دانندکاریش نمی‌توان کرد، فقط مهم این است که طرفین به روی هم نیاوریم که چه خبر است!

باید حریم‌ها حفظ شوند و بچه‌ها اطلاعات و دانسته‌های محرمانه خود را توی دل‌شان نگه‌ دارند و بزرگترها هم انگار نه انگار که بویی برده‌اند، خود را به کوچه علی‌چپ بزنند که ما می‌دانیم که شما بچه‌‌های با ادب و مثبت چیزی نمی‌دانید!

هشتم- بچه باید مایه افتخار باشد

بچه باید مایه افتخار والدین و مدرسه باشد. این همه زحمت برای بچه‌ها می‌کشیم که چی؟ بچه به درد روزهایی می‌خورد که آدم جایی بخواهد پز بدهد و افتخارات و شاهکارهای زندگی‌اش را بیان کند. چه بهتر که سوژه این افتخارسرایی بچه آدم باشد که از گوشت و خون ماست و بالاخره یک جورهایی مال خودمان است!

البته بر کسی پوشیده نیست که ضعف‌ها و شکست‌های بچه‌ها محصول بی‌عرضگی و تنبلی خود آنهاست و قوت‌ها و پیروزی‌های‌شان نتیجه تلاش‌های شبانه‌روزی والدین و معلمانی بزرگ است، یعنی خود ما!

نهم- به بچه ها محبت کنید

 محبت نقش مهمی در رشد و شکل‌گیری شخصیت‌ بچه‌ها دارد؛ البته محبت حد و حدود و معیارهایی دارد که باید مورد توجه قرار گیرد. محبت موضوعی دلبخواهی است و به حال و حوصله والدین عزیز و معلمان گرامی بستگی دارد.اتفاقاً خیلی مهم است که محبت رویه‌ای ثابت نداشته باشد چون در این صورت بچه پررو می‌شود و توقعاتش بالا می‌رود. ثانیاً اندازه و معیار محبت دست خود ماست.

 یک زمانی آن قدر محبت می‌کنیم که بچه از محبت اشباع شود و برای حفظ تعادل، زمانی هم آن‌قدر محل نمی‌گذاریم و بی‌اعتنایی می‌کنیم که بچه بفهمد تحفه‌ای نیست! برای کارکردهای مؤثرتر تربیتی، لازم نیست محبت همیشه راستکی باشد می‌توان ادا و اطوار محبت را در آورد و به اصطلاح محبت را به صورت نمایشی اجرا کرد.

دهم- امکانات لازم را فراهم کنید

 بدیهی و آشکار است که اگر امکانات نباشد چه می‌شود. در جهت تحکیم اصول قبلی، لازم است والدین عزیز امکانات را فراهم کنند و کاری به کارهای دیگر نداشته باشند. شما کیف، کفش، کامپیوتر، اسکیت و تلفن همراه و چیزهای دیگر را به هر نحوی که می‌توانید برای فرزندتان بخرید تا اول عقده‌ای بار نیاید، دوم- وظیفه والدینی را به خوبی ایفا کنید؛ سوم- سر بچه گرم شود؛ چهارم- مزاحمت‌تان نشود؛ پنجم- اگر لازم شد زحمات‌تان را به رخش بکشید و توی سرش بکوبید؛ ششم- در موقعیت‌های لازم پز بدهید چه‌ها که برای فرزندتان نکرده‌اید... باز هم بگوییم؟

کد خبر 32256

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز