مذاکرات را می‌توان نقطه عطف دیپلماسی برای‌گذار از تنش‌زدایی سیاسی و ایجاد تعامل سازنده در سیاست بین‌الملل دانست.

اگرچه ایران، آمریکا و سایر قدرت‌های بزرگ دارای تفاوت‌های ادراکی و کارکردی قابل‌توجهی درباره چگونگی اداره سیاست جهانی هستند اما کارگزاران سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر این اعتقادند که می‌توان از طریق مذاکرات دیپلماتیک به حداکثر نتایج راهبردی در سیاست جهانی نایل شد.

مواضع رئیس‌جمهور آمریکا پس از دیدارش با بنیامین نتانیاهو-نخست‌وزیر اسرائیل- این موضوع را آشکار ساخت که اگرچه سیاست اعلام‌شده کارگزاران دیپلماتیک ایالات متحده معطوف به همکاری‌گرایی و تنش‌زدایی است اما جهت‌گیری راهبردی آمریکا در برخورد با هر کشوری- ازجمله جمهوری اسلامی ایران- تابعی از سیاست قدرت است. سیاست قدرت براساس «کنش مبتنی بر فرادستی» شکل می‌گیرد. دیپلماسی ایالات متحده در شرایط کنش فرادستی و ساختاری معطوف به تأمین حداکثر منافع و قدرت، بدون توجه به مطلوبیت راهبردی دیگر بازیگران است؛ رویکردی که در نگرش رهبری جمهوری اسلامی ایران، به «اقدام غیرمنطقی» تعبیر شده است. درک الگوی دیپلماسی هسته‌ای آمریکا را باید به‌عنوان بخشی از فرهنگ راهبردی و اخلاق دیپلماتیک کارگزارانی دانست که نگرش آنان در قالب رهیافت واقعگرایانه در سیاست بین‌الملل شکل گرفته است. چنین کارگزارانی درصدد خواهند بود تا شکل خاصی از اخلاق دیپلماتیک را در روند مذاکرات هسته‌ای و امنیتی پیگیری کنند. واقعیت آن است که حتی بالاترین مقامات اجرایی این کشور- از جمله باراک اوباما- نگران الگوی تهاجمی محافظه‌کارانی هستند که هرگونه تعادل در مذاکرات هسته‌ای را به‌عنوان عقب‌نشینی کارگزاران آمریکایی تلقی می‌کنند. مثلا می‌توان ادبیات دیپلماتیک جان‌مک‌کین درباره سیاست نظامی و امنیتی باراک اوباما در ارتباط با سوریه را مورد ملاحظه قرار داد. رویکرد چنین افرادی را باید نماد «تفکر غیرمنطقی» آن گروه از مقامات راهبردی در آمریکا دانست که «جنبش تی‌پارتی» را علیه رئیس‌جمهور آمریکا بسیج کرده‌اند.

آمریکا از قرن ۱۸ تا سال۲۰۱۲ همواره مداخله‌گرایی را به نام آزادی و حقوق بشر انجام داده است. آزادی و حقوق بشر را می‌توان در زمره واژگان و اصطلاحات ادبیات جنگ نرم دانست. هرگاه نیروهای نظامی آمریکا درصدد کاربرد قدرت در حوزه جغرافیایی خاصی برآمده‌اند، کوشیده‌اند تا چنین اقدامی را براساس مفاهیم و ادبیاتی به‌کار بگیرند که منجر به افزایش مشروعیت برای کارکرد منطقه‌ای و بین‌المللی آمریکا شود. مداخله‌گرایی ایالات متحده با نشانه‌هایی از الهام‌بخشی بر برتری‌جویی در حوزه ساختاری و بین‌المللی همراه بوده است. چنین نشانه‌هایی به‌عنوان ضرورت‌های فرهنگ سیاسی و راهبردی ایالات متحده، در ادراک تمامی زمامداران آمریکایی منعکس شده است. جورج‌واشنگتن در نطق خداحافظی خود بر این موضوع تأکید کرد که باید از ارتباط‌های دائمی با اروپا خودداری کرد. آمریکا نباید سرنوشتش را با بخشی از اروپا پیوند دهد.

در سال‌های پس از جنگ اول جهانی، بسیاری از تحلیلگران و کارگزاران سیاست خارجی آمریکا نسبت به تداوم نظامی‌گری به‌عنوان محور اصلی سیاست خارجی و امنیتی ایالات متحده ابراز نگرانی کردند.آمریکا برای اعمال سیاست «مداخله منطقه‌ای» و گسترش حوزه نفوذ از ابزارهای ایدئولوژیک و دیگر شاخص‌های قدرت ملی بهره گرفت تا بتواند «حقوق مقدس» فاتحان را براساس آن تبیین کند. این امر از طریق واژه‌هایی ازجمله توسعه فرهنگ آمریکایی، رسالت بین‌المللی آمریکا، دمکراسی، حقوق بشر و رسالت بشردوستانه به انجام می‌رسید. قدرت نرم بیانگر نشانه‌ها و شاخص‌هایی است که حقانیت بیشتری را برای قدرت‌های بزرگ ایجاد می‌کند. قدرت را باید صرفا در شرایطی مؤثر دانست که منجر به شکل‌گیری مشروعیت و حقانیت در افکار عمومی بین‌المللی شود.

کد خبر 239444

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز