سه‌شنبه ۹ مهر ۱۳۹۲ - ۱۵:۲۷
۰ نفر

لیلی شیرازی: در قلب هر کس پرنده‌ای هست! پرنده‌ای که با او به دنیا می‌آید و وقتی که او می‌میرد، با جانش همراه می‌کند. پرنده‌ای که رازهای آدم را می‌داند و زندگی او را می‌فهمد.

بیش‌تر از آن چه مى‌بینیم

در قلب هر کس پرنده‌ی کوچکی هست؛ پرنده‌ای که وقتی آدمی‌زاد به دنیا می‌آید در یک تخم کوچک و خال‌خالی ساده است. وقتی نفس می‌کشی تخم کوچک پرنده می‌شکند و پرنده آرام اسمش را می‌گوید. او خودش را معرفی می‌کند و قول می‌دهد که همیشه همراه بماند!

در قلب هر کس، پرنده‌ای هست و پرنده می‌ماند تا وقتی که دیده شود. شما ممکن است هیچ‌وقت پرنده‌ی کوچکتان را نبینید و او را به حال خودش رها کنید. شما ممکن است هیچ‌وقت پرنده‌ی کوچکتان را به نام نشناسید. شاید شما از آن دسته آدم‌ها باشید که هیچ‌وقت باور نمی‌کنند ممکن است یک پرنده در قلب آدم باشد.

اگر کتاب «خورشید را بیدار کنیم» را نخوانده‌اید، پیشنهاد می‌کنم که بخوانیدش. کتاب عجیبی است درباره‌ی آدمی به اسم «زه‌زه». زه‌زه باور کرده بود «رؤیا»های آدمی از هر چیز دیگری که دارد مهم‌ترند.

شما برای این‌که بتوانید «رؤیا» را بفهمید و این قصه‌ای را که درباره‌ی پرنده گفتم باور کنید، باید آدمی رؤیایی باشید. و البته برای این‌که بتوانید یک آدم رؤیایی باشید، کافی است که به دو چیز فکر کنید: آسمان و دریا!

* * *

خداوند دنیای عجیبی آفریده است. دنیایی که روحش از رؤیاست. کافی است به آفرینش خواب فکر کنید. کافی است به آسمان و تغییر رنگش در طول روز نگاه کنید. کافی است در ساحل بنشینید و مدتی به موج‌ها خیره شوید. نه حتی این‌که مستندهای زیرِ دریا را تماشا کنید.، نه! کافی است یک روز تعطیل به پیاده‌روی بروید و درختی را توی پارک بغل کنید.

حتی کافی است سنگ جمع کنید. صدف جمع کنید. برگ جمع کنید. کافی است عادت داشته باشید روزی یک بار به آسمان نگاه کنید و اگر ابری در آسمان بود به این فکر کنید که چه شکلی است؟

کافی است باور داشته باشید که وقتی دعا می‌کنید پرنده‌ای در قلب شما آرام می‌گیرد و آمین می‌گوید. پرنده‌ای که تنها برای نرم‌تر کردن قلب شما آوازهای آسمانی بلد است. همان که وقتی دل‌شکسته و غمگین هستید، آرامتان می‌کند و وقتی دعا می‌کنید بال و پر تکان می‌دهد. نیما اسمش را گذاشته مرغ آمین و گفته او در آسمان‌ها آزاد است و می‌تواند از بالای سر شما پرواز کند. اگر دعا کنید و او بشنود آمین می‌گوید و دعای شما برآورده می‌شود. من او را توی قلب آدم‌ها تصور کرده‌ام و قصه‌ی دیگری برایش ساخته‌ام. فردوسی اسمش را سیمرغ گذاشته و عطار طور دیگری به او نگاه کرده.

راستش فکر می‌کنم مهم نیست اصلاً این پرنده هست یا نه. مهم نیست که اسمش چیست یا چه می‌گوید‌ و چه می‌خواهد؟ مهم این است که فکر کردن به او از من و شما آدمی می‌سازد که تنها آن‌چه را که می‌بیند باور نمی‌کند! آدمی که به دنیایی دیگر، زندگی‌ای دیگر و جهانی دیگر باور دارد. آدمی که می‌تواند بیش‌تر از آن‌چه را که  می‌بیند، تصور کند!

همشهرى، دوچرخه‌ى شماره‌ى ۷۱۷

کد خبر 233367
منبع: همشهری آنلاین

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز