دوشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۶ - ۰۷:۳۴
۰ نفر

مرضیه محمدی: در شرایطی که راه و روش تربیت را نمی‌دانیم اگر هیچ اقدامی نکنیم، به تربیت فرزندان کمک بیشتری می‌کنیم.

 اگر بتوانیم از تربیت ناشیانه خودداری ورزیم، به تربیت شدن کودکان یاری مؤثرتری می‌رسانیم. اگر می‌دانستیم که رها کردن مشکلات موقت کودک به جای دستکاری‌های ناشیانه چه‌قدر به بهبود و کاهش آنها کمک می‌کند دست از درمان آسیب‌زا برمی‌داشتیم.

اگر می‌دانستیم که چگونه، چه حرف‌هایی نزنیم و چگونه، چه اندرزهایی ندهیم به رسایی پیام تربیت قدرت بیشتری می‌بخشیدیم. اگر می‌دانستیم که چگونه تربیت نکنیم و چگونه تعلیم ندهیم و چگونه تشویق و تنبیه نکنیم، به خودیابی، خودآموزی و خود رهبری کودک یاری بیشتری می‌رساندیم.

 اگر قدری تأخیر در تربیت کودکان داشتیم به پختگی آنها کمک بیشتری می‌کردیم. اگر از تب حرف باز می‌ایستادیم، اگر از هجوم طرح‌ها و برنامه‌های تربیت عاریه‌ای دست برمی‌داشتیم، قوه کشف و ابداع در افراد را فزونی می‌بخشیدیم. اگر می‌توانستیم حکیمانه خاموش باشیم، در تأثیرگذاری بر وجود فرزندانمان گویاتر بودیم. اگر می‌توانستیم به موقع کنار بکشیم تا کودک، خود را نه در ما بلکه در خود باز یابد دخالت فعال‌تری در تربیت او داشتیم.

 اگر می‌توانستیم اندکی نسبت به مسئولیت و رفع بی‌تفاوتی آنها کمک کنیم و اگر می‌توانستیم به جای آنها ارزش‌گذاری نکنیم؛ به استقلال، اعتماد به نفس، پشتکار و اراده آنها عظمت بیشتری می‌بخشیدیم و اگر می‌توانستیم در محبت کردن معتدل باشیم، به جدیت و اعتدال فرزندانمان در زندگی کمک بیشتری می‌کردیم.

اگر می‌توانستیم اراده کودکان را در مقابله با دشواری‌ها و چالش‌های زندگی تقویت کنیم به خودسازی، خودکفایتی و خود اتکایی آنها کمک بیشتری می‌کردیم. اگر می‌توانستیم و تحمل آن را داشتیم تا فرزندانمان را اندکی ناکام کنیم، آنها را به درک لذت کامیابی ارتقاء می‌بخشیدیم. اگر می‌توانستیم طعم آزادگی و قناعت را در نداری و محرومیت مصلحتی به آنان بچشانیم فضیلت سیری و مناعت طبع را در آنها درونی می‌کردیم.

 اگر می‌دانستیم که نصیحت کردن، آموزش دادن نیست؛ ارایه مطالب دینی، تربیت دینی نیست؛ عادت دادن، ایجاد اخلاق درونی شده نیست؛ یاد دادن، تعلیم دادن نیست؛ پاسخ دادن، قانع کردن نیست؛ نوازش کردن، محبت کردن نیست؛ ترحم کردن، احترام گذاشتن نیست؛ تعظیم کردن، تکریم کردن نیست و... به فهم راه و روش تربیت، نزدیک‌تر می‌شدیم.

اگر می‌دانستیم زینت دوستی، زیبایی دوستی نیست؛ آراسته شدن، لباس به رسم روز پوشیدن نیست؛ دانش‌آموختن، دریافت گواهی‌نامه نیست؛ پرهیزگار بودن، گریز از صحنه نیست؛ منعم بودن، پولدار بودن نیست؛ دلبسته بودن، برده بودن نیست؛ پای بندی به وظیفه، تسلیم بودن به فرمان دیگری نیست؛ مردم خواه بودن، مردم‌داری نیست؛ مصمم بودن، لجوج بودن نیست؛ موقر بودن، تکبر کردن نیست؛ احترام گذاشتن به خود، افاده نمودن به دیگران نیست؛ به عدالت رفتار کردن، تلافی نمودن نیست؛ شنیدن، گوش فرا دادن نیست؛ دیدن، بصیرت یافتن نیست؛ ایمن بودن، محفوظ ماندن نیست؛ آسودگی، لمیدگی نیست؛ هم‌نوایی، هم اندیشی نیست؛ محجوب بودن، مستور بودن نیست؛ مشارکت دادن، واگذار کردن نیست؛ حفظ کردن صرف قرآن، قرآنی شدن نیست؛ امنیت روانی، روان آسایی نیست؛ اعانه دادن، عدالت ورزی نیست؛ دل‌خوشی، تن پروری نیست؛ خردورزی، دانش اندوزی نیست؛ پیشتاز بودن، پس راندن دیگران نیست؛ انضباط داشتن، افسار به گردن کردن نیست و... به فهم حقیقت «تربیت» و زیستن با «حقیقت» نزدیک‌تر می‌شدیم.

اگر می‌دانستیم قانون تربیت در درون طبیعت کودک به ودیعه نهاده شده است، از قانون تراشی و نقش بازی در تربیت خودداری می‌کردیم. اگر می‌دانستیم تربیت واقعی، امری درونی، شخصی و خودانگیخته است، از تربیت بیرونی، تحمیلی و دگر انگیخته پرهیز می‌کردیم.

اگر می‌دانستیم که تبلیغ بدون ترغیب، ضد تبلیغ است، از تبلیغات صوری دست برمی‌داشتیم. اگر می‌دانستیم که تکرار کردن پیام، تحکیم بخشیدن به آن نیست، با کودکان به گونه‌ای دیگر رفتار می‌کردیم. اگر می‌دانستیم که درصد عظیمی از ناهنجاری‌ها، کجروی‌ها، لجاجت‌ها، نافرمانی‌ها، بزهکاری‌ها و اختلالات عاطفی کودکان و نوجوانان، ناشی از اقدامات تربیتی ما بزرگسالان است، دست از این گونه اصلاحات و روش‌ها برمی‌داشتیم.

اگر می‌دانستیم تربیت کردن وابسته کردن، مطیع کردن، بار آوردن، دست پرورده‌سازی کردن، رام نمودن نیست؛ بلکه برعکس، فتح مداوم موانع رشد، خودیابی دائمی، خود رهبری، خودگردانی و خویشتن گستری مستمر است، آن‌گاه از آسیب‌رسانی به شخصیت کودک پرهیز می‌کردیم. اگر می‌دانستیم تربیت عاریه‌ای و تصنعی، مانع تربیت اصولی، ریشه‌ای و طبیعی است از قالب ریزی و قالب‌سازی‌های کلیشه‌ای در تربیت کودکان خودداری می‌کردیم.

اگر می‌دانستیم دینی کردن، دینی شدن نیست؛ نقش دادن، نقش‌پذیری و الگوپذیری نیست؛ آموزش دادن، باوراندن نیست؛ اطلاعات دادن، ایجاد معرفت نیست؛ لولیدن، فعال بودن نیست و معتقد کردن، تبلیغ کردن نیست؛ بدون تردید از قیم بودن در جریان تربیت بازمی‌ایستادیم.

اگر می‌دانستیم که یاد دادن، مانع یاد گرفتن است، هر چه سریع‌تر به آموزش و پرورش یک سویه و حافظه محور پایان می‌دادیم. اگر می‌دانستیم که جست‌وجو برای کشف نادانسته‌ها چه‌قدر از دانسته‌ها برای کودک مفیدتر است، هیچ‌گاه ذهن دانش‌آموزان را انبار دانش و معلومات ذهنی نمی‌کردیم.

 اگر می‌دانستیم که دستیابی به مجهول‌ مهم‌تر از دست یافتن به معلوم است به پرورش فکر کودک کمک بیشتری می‌کردیم.

 اگر می‌دانستیم که تشنه کردن ذهن یادگیرنده از سیراب کردن ذهن وی، به رشد و خلاقیت او کمک بیشتری می‌کند از پاسخ‌مداری و نمره‌گرایی در آموزش خودداری می‌کردیم.

اگر می‌دانستیم که هدف تربیت، ایجاد نیاز و تشنگی به حقیقت است تا کودک، خود به کشف آن دست یابد از ارایه مستقیم حقایق به کودک خودداری می‌کردیم.

اگر می‌دانستیم که کودک از چیزی تبعیت می‌کند که در تراز رغبت فطری اوست، آن‌گاه هر پیامی را بر کانون رغبت او سوار می‌کردیم و نه بر کانون رغبت و خواسته خود.

اگر می‌دانستیم که کودک تنها از کسانی تبعیت می‌کند که مورد احترام اوست، آن‌گاه آموزش قوانین و ارزش‌ها را در قالب محبت و احترام یاد می‌دادیم.

 اگر می‌دانستیم که اثر یک نما و یک نگاه معنی‌دار و نافذ در تربیت، گویاتر از هزاران برنامه، پیام، کتاب و... است تربیت نمادین را با تربیت کلامی همراه می‌کردیم.

 اگر می‌دانستیم که تغییر رفتار و تحول در ساختار روان آدمی تنها در هنگام پذیرش درونی حاصل می‌شود، قبل از پاشیدن بذر به حاصل خیز کردن زمین می‌پرداختیم.

کد خبر 20264

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز