عباس ملکی*: تغییرات به‌وجود آمده در قوه اجرایی ایالات متحده آمریکا برخی را بر آن داشته که در تحلیل خود نسبت به اولویت‌های سیاست خارجی آمریکا تجدیدنظر کرده و گمانه‌هایی را مطرح کنند.

آمریکا - کاخ سفید

 پیشنهاد چاک‌هگل، برای تصدی وزارت دفاع آمریکا، این کهنه‌سرباز بازمانده از جنگ ویتنام و هوادار محدودیت در استفاده از نیروی نظامی و دارای گرایش به رویکرد تعامل در سیاست خارجی، به نوعی برای برخی از صاحب‌نظران به علامتی جهت تغییر سیاست‌های آمریکا تعبیر شده است.

یکی از این گمانه‌ها آن است که دولت آمریکا سیاست خاورمیانه‌ای جدیدی را اتخاذ کرده و طبق آن استراتژی‌های متناسب به کار خواهد برد. همچنین دولت اوباما در مورد ایران نیز دست به تغییرات عمده در هدفگذاری، سیاستگذاری، راهبرد و بخش عملیات خواهد زد. این مقاله در پی آن است که نشان دهد با وجود تغییرات مشهود در بخش تصمیم‌گیری ایالات متحده، سیاست‌های این کشور در قبال خاورمیانه و ایران دستخوش تحول عمده نخواهد شد و چنین نتیجه‌گیری می‌کند که ایران مناسب‌تر است که سیاست خارجی خود را براساس منافع ملی خویش طراحی و اجرا کند.

به‌نظر من در سیاست خارجی آمریکا چهار موضوع عمده وجود دارد که ترکیب بهینه آنها منافع ملی آمریکا را در حداقل 50سال آینده بیشینه می‌کند. این چهار موضوع عبارتند از همکاری با نیروهای سیاسی غربگرا در جهان، حفظ رهبری جهان از طریق قدرت نظامی، ارتقای امنیت انرژی و گسترش رسانه به‌عنوان بخشی از دیپلماسی عمومی. همین جا بگویم که موضوع سیاست خارجی لاجرم با منافع ملی در ارتباط است. منافع ملی در ارتباط با قدرت ملی است. تصمیم‌گیری در سیاست خارجی عموما در محیط‌هایی صورت می‌گیرد که ناپایدار و پیچیده بوده و ابهام در مورد محیط کاملا نمایان است. رهبران سیاسی در هر کشور، علاوه بر ملحوظ داشتن مسائل مربوط به محیط بین‌الملل، نگرانی‌های داخلی را نیز در تصمیم‌گیری لحاظ می‌کنند.

سیاست خارجی هرکشور ترکیبی از اهداف که از منافع ملی ناشی شده‌اند و وسایل که از قدرت ملی توانایی گرفته‌اند، است و از آنجا که منافع ملی و قدرت ملی در عین تعاریف متعددی که از آنان داده شده است، مفاهیم مبهمی هستند، سیاست خارجی که ترکیبی از این دو است، دستخوش ابهام و عدم‌قطعیت بیشتری خواهد بود. بنابراین نمی‌توان به راحتی اهداف و رفتار یک کشور در روابط خارجی‌اش را تحلیل و تفسیر کرد؛ به‌خصوص برای کشوری مانند آمریکا که اهرم‌های اعمال سیاست خارجی آن کشور نیز خود دارای کاربست‌های بزرگ و در عین حال چندلایه است. دستیابی به مرزهای دانش تجربی، فناوری، رسانه‌های متعدد، اقتصاد بزرگ و سامانه‌های آموزشی نوین از نقاط قوت جامعه آمریکاست.

همکاری با نیروهای سیاسی غربگرا

پس از پایان یافتن دوره دوقطبی و جنگ سرد، اداره دیپلماسی کشورها در نظام جدید تغییراتی یافته است. نظام جدید جهانی خود از چشم‌انداز نظریه‌پردازان، سیاستگذاران و تصمیم‌گیران سیاسی دارای وضعیت متفاوتی است. برخی بر این عقیده‌اند که اصولا نظامی در جهان بر سرکار نیست و ما با محیطی آکنده از هرج و مرج مواجه هستیم. برخی دیگر البته نظام بین‌المللی را قاعده‌مند می‌دانند اما تفاوت‌هایی بر سر آنکه این نظام یک قطبی، چند قطبی یا بدون قطب است مطرح می‌کنند. به‌نظر می‌رسد که اسناد ویکی‌لیکس به روشنی نشان می‌دهد که تصمیم‌گیران واشنگتن، جهان را دارای یک نظام سلسله مراتبی که در راس آن آمریکاست می‌دانند و به همین دلیل برای نقاط مختلف جهان دارای پیشنهاد هستند. مذاکرات مقامات آمریکایی با مقامات خاورمیانه حاکی از آن است که طرف آمریکایی خود را در ایجاد ثبات در خاورمیانه مبسوط الید دانسته و از طرف دیگر درخواست همکاری دارد. تحولات ماه‌های اخیر نشان داد که توفان تغییر در خاورمیانه آنچنان قوی و متضاد با دیدگاه‌های آمریکائیان است که لاجرم باید در ارزیابی‌های خود در مورد این منطقه تجدیدنظر اساسی کنند. رفتار آمریکا در مورد ایران نشان می‌دهد که این کشور سعی در برقراری قوانین فرا‌کشوری دارد ولی به دلیل عدم‌تسلط کامل بر مسائل جهانی - در مقایسه با سیستم تک قطبی قرن 19به رهبری انگلستان- فاقد چنین جایگاهی است.

حفظ رهبری جهان از طریق قدرت نظامی

نیروهای نظامی ایالات متحده آمریکا در سراسر جهان گسترده شده‌اند. این گستردگی در عین حال که به این کشور امکان دفاع از منافع ملی خود را می‌دهد، از طرف دیگر باعث ایجاد هزینه‌های بیشتر و آسیب‌پذیری نیروهای آمریکایی می‌شود. از 400هزار نفر از نیروهای آمریکایی که در نقاط مختلف جهان مستقرند، اکثرا در دریاها یا سواحل مشرف به آبراه‌های استراتژیک دریایی قرار دارند. علاوه بر آمریکای شمالی، تمرکز بیشتر نیروهای آمریکایی در خلیج‌فارس، دریای مدیترانه، اقیانوس هند و اقیانوس آرام است. بخشی از این نیروها درگیر دو جنگ عمده آمریکا در عراق و افغانستان هستند. البته این به غیر از نیروهایی است که برای ارتش آمریکا خدمات امنیتی، نظامی، لجستیک و پزشکی در چارچوب قراردادهای شرکتی ارائه می‌کنند. در آسیای جنوب شرقی، علاوه بر نیروی دریایی آمریکا که در اقیانوس هند، اقیانوس آرام، دریای چین و آبراه‌های ماکائو و برینگ حضور دارد، پایگاه‌های آمریکایی در کره‌جنوبی، ژاپن، فیلیپین، اندونزی، سنگاپور، تایلند، مالزی و دیه‌گو گارسیا در این منطقه فعال هستند و در دورتر در استرالیا، زلاندنو و جزایر مارشال نیز آمریکا دارای پایگاه‌هایی است.

آمریکا به روشنی از ارجحیت یافتن دوباره منطقه آسیا- پاسیفیک سخن می‌گوید. درحالی‌که منطقا با دور شدن از دوران جنگ سرد و نبود یک نیروی قوی رقیب در آب‌های عمیق اقیانوس‌ها، منتظر کمتر شدن تعداد نیروهای آمریکایی در آسیای شرقی بودیم اما در عمل تعداد نیروهای آمریکایی در این منطقه از جهان در حال افزایش است. اصلی‌ترین نگرانی آمریکا در این منطقه از چین، توسعه نفوذ نیروی دریایی ارتش آزادیبخش خلق چین است.

ارتقای امنیت انرژی

امنیت انرژی عموما به در دسترس بودن مقدار کافی و قابل‌اطمینان از عرضه انرژی برای راضی کردن تقاضا تعریف می‌‌شود. فرازونشیب در قیمت نفت خام باعث تغییرات شگرف در اقتصاد جهانی، بودجه هر خانواده، هزینه‌های هر کارخانه و بی‌ثباتی، آسیب‌پذیری و یا شکوفایی کشورهای تولیدکننده و مصرف‌کننده می‌شود. هر متقاضی دریافت انرژی برای آنکه امکان برنامه‌ریزی برای آینده را داشته باشد، لاجرم به جریان مداوم و دراز‌مدت انرژی می‌پردازد و نهایتا تلاش برای یافتن روش‌های با بازدهی بیشتر و مصرف کمتر، گامی در جهت حفظ محیط طبیعی و بقای بشر در آینده است.

امنیت انرژی ازجمله مواردی است که مستقیما با دولت‌ها در واحدهای سیاسی سروکار دارد. گرچه بنگاه‌های بزرگ بین‌المللی نفت و گاز نیز در این زمینه نگرانی‌های خاص خود را دارند اما انرژی و تأمین آن ازجمله دغدغه‌های همیشگی حکومت‌ها و دولت‌هاست.

امنیت انرژی نقطه توجه اکثر سیاستمداران در جای‌جای نقاط جهان است. مانند هر کالای اقتصادی دیگر، منابع انرژی کمیابند و همچنین در حال کمیاب‌تر شدن در طول زمان هستند؛ به‌خصوص منابع انرژی پایان‌پذیر همچون نفت، گاز و زغال‌سنگ که به‌نظر می‌رسد ذخائر آنها بدون هیچ‌گونه تردیدی رو به افول است. این خود باعث رقابت در بازار و بالا رفتن قیمت‌های اینگونه انرژی‌ها می‌شود و نهایتا آنکه موضوع ژئوپلتیک در منابع نفت و گاز دارای اهمیت فراوانی است.

گسترش رسانه به‌عنوان بخشی از دیپلماسی عمومی

یکی از مسائل مهم در سیاست خارجی، مسئله اطلاعات است. حجم وسیعی از اطلاعات در جهان کنونی همواره در اختیار تصمیم‌گیران است. فارغ از کیفیت مورد مجادله این اطلاعات که می‌تواند مورد سوء‌فهم قرارگیرد، تمام اطلاعات به لحاظ محدودیت‌های ذهن بشری نمی‌تواند مورد استفاده تصمیم‌گیرنده قرار بگیرد. بنابراین با توجه به واقعیت دنیای ما که به‌هرحال مقامات کشورها همه روزه در حال تصمیم‌گیری هستند، این سؤال پیش می‌آید که آنان چگونه با اطلاعات انبوه ولی دسته‌بندی نشده، ناکامل و با کیفیت نامعلوم تصمیم می‌گیرند؟ پاسخ این سؤال آن است که آنان به ساده‌سازی‌ رو می‌آورند. آنان بخش‌هایی از محیط را که برای آنان شناخته شده است را با به کار بردن ساختار دانایی موجود خود (عقاید، چارچوب و تصویر ذهنی) برای تفسیر و تعبیر اطلاعات ورودی، ساده می‌کنند. در تصمیم‌گیری نیز مجددا بازیگران سیاسی، با استفاده از مدل‌های شهودی، وسعت و سنگینی پروسه انتخاب را کاهش داده و آن را ساده می‌کنند. هر چقدر که محیط پیچیده‌تر و نامعلوم‌تر باشد، افراد بیشتر به مدل‌های شهودی شناختی در تحلیل اطلاعات رومی‌آورند تا بتوانند یا تصور کنند که تمام عوامل شناخته شده و می‌توانند تصمیم مقتضی را اتخاذ کنند.  مشاهده می‌شود که مسئولین وزارت امور خارجه آمریکا یا سفرای آمریکا در کشورهای مختلف چگونه از تحولات پیچیده به یک مدل ساده رو می‌آورند.

نتیجه‌گیری

ایران کشوری است که با داشتن یک درصد از جمعیت جهان بیش از هفت درصد از منابع معدنی جهان را در اختیار دارد و از لحاظ ذخائر ثابت شده نفت با داشتن 5 /137 میلیارد بشکه نفت یا 16درصد از ذخائر جهانی دومین رتبه را پس از عربستان سعودی احراز کرده است. همچنین در بخش گاز نیز با داشتن 13 /28تریلیون مترمکعب از ذخائر ثابت شده و یا 11درصد از ذخائر گاز جهان پس از روسیه دوم است. واقعیت آن است که در گذشته در اروپا و آمریکا ایران‌شناسان متعددی بودند که با داشتن دانش آکادمیک، فرصت حضور در ایران و افزایش علم و تجربه‌خود راجع به مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، نسبت به ارائه تصویر نسبتا شفاف از ایران به جوامع غربی می‌پرداختند. لیکن این قبیل ایران‌شناسان اکنون یا درگذشته‌اند و یا در کهولت به سر می‌برند. نسل جدید ایران‌شناسان در دانشگاه‌های معتبر اروپایی و آمریکایی به ایران دسترسی بسیار کمتری دارند و بیشتر از دیدگاه علوم تخصصی مانند جامعه شناسی، روانشناسی، علوم سیاسی و مردم‌شناسی به ایران می‌پردازند، درحالی‌که در گذشته به ایران بیشتر به‌عنوان یک کلیت و توجه به تاریخ گذشته و فرهنگ و سنن ایران می‌پرداختند. اکنون آنان اکثرا تحت‌تأثیر آمار و اطلاعات نادرستی هستند که در سال‌های اخیر به‌صورت یک پروژه کاملا حساب شده از طرف گروه‌های فشار یهودی و عربی علیه منافع ایران به‌صورت کتاب، مقاله و مصاحبه در سراسر جوامع غربی پخش شده است. نکته دیگر آنکه لابی ایرانی در کشورهای غربی یا وجود ندارد یا بخشی ضعیف و متفرق است. به همین دلیل اگر منافع یک کشور، یک نژاد و یا یک گروه همزبان ولو آفریقایی مورد هجوم یا سؤال قرارگیرد حتما در مقابل، افرادی از آن کشور یا گروه وجود دارند که به‌صورت مستدل یا با هیاهو پاسخ دهند اما در مورد ایران اینطور نیست و هر که برای نفع شخصی و یا گروهی خود اراده کند که در مورد ایران دروغ بگوید، آمار را دستکاری کند یا علیه این کشور دست به تهدید ضمنی و یا صریح بزند، کمتر با مانعی روبه‌رو می‌شود.

نمایندگی‌های جمهوری اسلامی ایران نیز با تمام کوششی که به خرج می‌دهند نمی‌توانند در برابر این سیل چندان موفق باشند. طرفه آنکه سفارتخانه‌های ایران به بخش‌های وسیعی از جوامع غربی و به‌ویژه آمریکا دسترسی ندارند. با چنین توصیفی از جوامع غربی و به‌خصوص آمریکا، زمانی که تصمیم‌گیران آمریکایی به موضوع ایران می‌رسند، در وعده و وعید دادن برخورد با این کشور از یکدیگر سبقت می‌گیرند، ایران و نقش منطقه‌ای او را کتمان می‌کنند و قول می‌دهند که جلوی ایران را بگیرند. اگر هم یکی از آنها از مذاکره دم می‌زند، بلافاصله مشاور او می‌گوید که دیپلماسی یعنی مذاکره با دشمن؛ یعنی همچون رقیب خویش ایران را دشمن می‌داند اما برای کنترل این دشمن معتقد است که از راه‌های دیپلماتیک در کنار تحریم و انزوا نیز بهره خواهد برد. به نظر می‌رسد موضوع ایران در اهداف درازمدت آمریکا به‌عنوان یک تهدید جاگرفته است. برای این کار تلاش بسیاری صورت گرفته تا از کودکی آمریکائیان با چهره خشن و غیرواقعی از ایران آشنا شوند و مرتب واقعه گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران در کتاب‌های درسی یادآوری می‌شود.

در رسانه‌ها نیز این فرایند با شدت بیشتری ادامه دارد و از لحاظ نهادینه کردن دشمنی و تحریم ایران، آنقدر در کنگره و دولت آمریکا، قانون، فرمان، اداره و آیین‌نامه طراحی شده است که به‌نظر می‌رسد که اگر همین امروز دو کشور تصمیم به از سرگیری روابط سیاسی مابین خود بگیرند، سال‌ها طول خواهد کشید تا قوانین و آیین‌نامه‌ها تغییر کند و تأثیر آنها به کلی از بین رود. این چنین است که من معتقدم تغییرات در بخشی از دولت در واشنگتن، موجب تغییر نگاه سیاستمداران آمریکایی نخواهد شد؛ زیرا ایران به بخش منافع استراتژیک یا به قول کارتر منافع حیاتی آمریکا وارد شده است. ایران موضوعی نیست که بتواند با سلایق مختلف به‌صورت متفاوت دیده شود بلکه موضوع ایران آنچنان برای منافع آمریکا مهم است که از امور حزبی و تعویض مسئولان فراتر رفته و من فکر می‌کنم که در روابط دو کشور با تغییر مدیریت یک یا چند وزارتخانه تفاوتی حاصل نمی‌شود.

* استاد دانشگاه صنعتی شریف و محقق ارشد دانشگاه هاروارد

 

کد خبر 197908

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سیاست داخلی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز