پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۰ - ۰۰:۰۹
۰ نفر

نفیسه مجیدی‌زاده: چشم‌هایت را نبند، سرت را به دیوار یا پشت صندلی تکیه نده؛ خودت را به خواب نزن! این‌جا مترو است. همان که 12 سال پیش در سفرهای درون شهری ما هیچ نقشی نداشت و حالا اگر فقط یک روز نباشد... .

هفته‌نامه‌ی همشهری دوچرخه شماره‌ی 637

مترو آمد و با خود فرهنگش را آورد! درها که باز می‌شود، همه بدون توجه به اطراف‌شان می‌دوند تا جایی برای نشستن پیدا کنند و در این موقعیت‌ها، مثل همه‌ی مواقع خاص، مثل وقت زلزله مسن‌ترها و کودکان و مادرانشان، هم جا می‌مانند و هم درخطرند؛ بعد که قطار راه می‌افتد، می‌بینی که جوان‌ترها که سرعت عمل بیش‌تری دارند نشسته‌اند و بزرگ‌ترها و بچه‌ها ایستاده‌اند!

بیا با هم به این مترو و فرهنگش نگاه کنیم.

نگاه اول

این‌جا در شهر ما مترو بیش از 10سال است که آمده اما در خیلی از کشورهای دنیا بیش از 100سال سابقه دارد. پس مترو در دنیا پدیده‌ی نوظهوری نیست.

اما این‌جا که هست! این‌جا در تهران مترو هنوز پدیده‌ای مدرن است. پس لطفاً اگر خواستید سوار این پدیده‌ی مدرن شوید، همه‌ی آنچه از گذشته داشته‌اید پشت در جا نگذارید!

نگاه دوم

سردرد شدیدی داشتم نمی‌توانستم بایستم. وقتی سوار شدم یک جای خالی بود که من نشستم و سرم را به عقب انداختم چشمانم را بستم به امید آن‌که، کمی از این درد کم شود. در ایستگاه بعد دو تا خانم مسن سوار شدند و بالای سر من ایستادند. شنیدم یکی از آن‌ها گفت: «خودشونو به خواب می‌زنن.»

بعد نفر دوم گفت:« باز این یکی خجالت می‌کشه خوابیده بعضی‌ها که تو چشم آدم نگاه می‌کنن، تکون نمی‌خورن.» و بعد به یاد قدیم افتادند و احترامی که برای بزرگ‌ترها قائل بودند.

نگاه سوم

یک نفر آمد و نشست و گفت: «ببخشید کمی جمع‌تر می‌نشینید؟» و وقتی نشست گفت:« ما از جوونا انتظار نداریم همه زانو درد دارن!»

من نگاهی به جمعیت جوان نشسته کردم، واقعاً همه‌ی اینها زانو درد و سردرد و کمر درد دارند؟ این‌ها که بعضی‌هایشان دارند برای آخرهفته قرار کوه می‌گذارند و بعضی‌ها از پاساژگردی‌ها می‌گویند. البته آن دو تا زنِِ مسن هم درباره‌ی من همین فکر را کرده بودند.

نگاه چهارم

او را که دیدم یاد مادرم افتادم. نگاهش که می‌کنی خیلی هم پیر نیست، نه در آن حدی که کسی برایش در مترو و اتوبوس بلند شود اما زانوهایش درد دارد. هی این‌پا و آن پا می‌کند. تمام مسیر را ایستاده بود و گاهی که جایی برای نشستن پیدا می‌شد، تا به خودش بجنبد مسافر دیگری جای خالی را گرفته بود. با هم پیاده شدیم و او را دیدم که لنگ لنگان، از راهروی منتهی به پلکان برقی می‌گذشت و جوان‌هایی که نشسته بودند از دو طرف او تندوتند جلو می‌زدند...

نگاه پنجم

نمی‌شود قبض جریمه داد، پلیس وظیفه ندارد که مراقب این رفتارها باشد، پلیس شهروندی نداریم، خودمان هم به همدیگر یادآوری نمی‌کنیم؛ پس می‌ماند رفتار بعضی از مسافرها که معمولاً جوان هم نیستند و برای بزرگ‌ترها و کودکان و بیماران بلند می‌شوند و نمی‌گویند: «اگر این‌ها سخت‌شان است با تاکسی بروند!»

البته چند سال پیش در متروی شهر بندری یوکوهامای ژاپن، نیروهای ویژه‌ی پلیس تحت عنوان پلیس آداب و اخلاق شکل گرفت تا مردم را از رفتار غیراخلاقی باز دارد. این نیروهای ویژه‌ی پلیس در ژاپن این‌جور موارد را زیر نظر داشتند: ندادن جای خود به سالخوردگان و زنان باردار، صحبت کردن با صدای بلند با تلفن همراه، استفاده از لوازم آرایشی توسط زنان در برابر دیگر مسافران و بلند بودن صدای موسیقی که برخی افراد از دستگاه‌های پخش صوت همراه خود پخش می‌کنند.

کد خبر 158294
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز