چهارشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۰ - ۰۷:۰۰
۰ نفر

ترجمه - راحله فاضلی: خشونت یکی از پدیده‌هایی است که مانند فقر همیشه با انسان بوده و زندگی را بر او دشوار کرده است؛ پدیده‌ای که در کشورهای فقیر اثرات منفی عمیق‌تری می‌گذارد و آنها را فقیر‌تر می‌کند. تا دیروز زمانی که از خشونت حرف می‌زدیم نام افغانستان و کنگو به میان می‌آمد و امروز نوبت به ساحل‌عاج و لیبی رسیده است.

کودکان - بازی - تانک


آن طور که بانک جهانی در مهم‌ترین نشریه‌‌اش یعنی گزارش توسعه جهان اعلام کرده است اثرات منفی خشونت روزبه‌روز بیشتر می‌شود تا جایی که به مهم‌ترین دلیل فقر در کشورها تبدیل خواهد شد.

کشورهایی که قربانی خشونت هستند غالبا در دام فقر نیز گرفتار می‌شوند و آنهایی که از خشونت به دور مانده‌اند این شانس را دارند که از فقر نیز بگریزند. توجه به رابطه دو پدیده خشونت و فقر می‌تواند هم برای کشورهای فقیری که تلاش می‌کنند خود را نجات دهند کاربرد فراوانی داشته باشد هم برای کشورهای ثروتمندی که سعی می‌کنند به کشورهای فقیر کمک کنند.
بسیاری گمان می‌کنند مانع اصلی دستیابی به توسعه، چیزی است که از آن به‌عنوان دام فقر یاد می‌کنند. کشاورزان با اینکه می‌دانند استفاده از کود و تقویت کننده‌های خاک موجب می‌شود محصول بیشتر و با کیفیت بهتری برداشت کنند، کود خریداری نمی‌کنند. زیرا می‌دانند اگر جاده‌ای نباشد محصولاتشان هرقدر هم که بسیار باشد در مزارع آنها از بین خواهد رفت. تنها راه برای فرار از این دام ساختن جاده است و اگر کشورهای فقیر نتوانند از عهده این کار برآیند کشورهای ثروتمندی که در اندیشه کمک به دیگران هستند باید دست به کار شوند.

اما گزارش بانک جهانی از چیزی خلاف این حرف می‌زند. در حقیقت دیگر مشکل اصلی دام فقر نیست بلکه دام خشونت است. کشورهایی که در صلح و آرامش هستند می‌توانند برای فرار از فقر برنامه‌ریزی کنند اما کشورهایی که به‌دلیل جنگ‌های داخلی، مناقشات قومی یا جرم‌های سازمان‌یافته از هم گسیخته شده‌اند تمام توجه خود را روی مسئله خشونت متمرکز می‌کنند؛ خشونتی که اجازه نمی‌دهد آنها از دام فقر بگریزند.

برای درک تأثیر این پدیده می‌توانیم دو کشور آفریقایی بروندی و بورکینافاسو را با هم مقایسه کنیم. تا سال 1990 هر دو کشور از نظر نرخ رشد سطح درآمد برابر بودند اما در اواخر سال 1993 پس از قتل رئیس‌جمهور بروندی این کشور دچار جنگ داخلی شد. در طول 12 سال درگیری، 300 هزار نفر کشته شدند که بیشتر آنها غیرنظامی بودند. در مقابل بورکینافاسو که در صلح و آرامش باقی مانده اکنون دوبرابر ثروتش افزایش یافته است.

البته شاید این یک مورد خاص به‌نظر برسد زیرا امروزه به‌دلیل اثرات ویرانگر و مخرب جنگ‌های داخلی بسیاری از کشورهای جهان از گرفتار شدن در چنین باتلاقی پرهیز می‌کنند. این رویکرد موجب شده شمار کشورهای درگیر جنگ‌های داخلی بسیار کم و محدود باشد اما بسیاری از کشورهایی که از جنگ داخلی در امان مانده‌اند اسیر بی‌قانونی درازمدت و فراگیر هستند.
براساس برآورد بانک جهانی 1/5میلیارد نفر از مردم دنیا در کشورهایی زندگی می‌کنند که دچار خشونت‌های سیاسی و جنایت‌های سازمان یافته هستند که پیامدهای آن می‌تواند به بدی جنگ‌های داخلی باشد. ناگفته نماند جنگ‌های داخلی معمولا به شکل تناوبی تکرار می‌شوند. تقریبا همه 39کشوری که از سال 2000 تاکنون جنگ داخلی داشته‌اند طی 3دهه گذشته نیز دست‌کم یک بار درگیر جنگ بوده‌اند.

با این وجود شکل‌های دیگر خشونت نیز می‌توانند به اندازه جنگ‌های داخلی مرگبار باشند. برای مثال می‌توان به گواتمالا اشاره کرد. شمار مردمی که هر ساله توسط گنگسترها به قتل می‌رسند از افرادی که طی جنگ داخلی دهه 80 کشته شدند، بیشتر است.

این نکته از آن جهت قابل اهمیت است که میزان خشونت دولتی به مفهوم سنتی آن رو به کاهش است. با اینکه از سال 1990 جمعیت جهان افزایش یافته تعداد جنگ‌های بین دولت‌ها، جنگ‌های داخلی و کودتاها کاهش یافته است. نتیجه این کاهش‌ها کم شدن آمار مرگ و میرهاست. گرچه تعداد کشورهای اسیر خشونت کمتر شده اما آنهایی که در دام خشونت گرفتارند بارها این تجربه تلخ را تکرار کرده‌اند.

مردم اسیر خشونت نسبت به مردم کشورهای در حال توسعه دوبرابر بیشتر از سوء‌تغذیه رنج می‌برند، سه برابر بیشتر از تحصیلات ابتدایی محروم می‌شوند و آمار مرگ و میر نوزادانشان دو برابر بیشتر است. از طرفی آنها بیشتر از دیگران در معرض شوک‌های روحی هستند. در فاصله سال‌های 2008-2007 که قیمت غذا دچار بحران شد کشورهایی که دولت‌های شکننده داشتند با اعتراض‌های بیشتری مواجه شدند که موارد بسیاری از آنها به خشونت کشیده شد.

شکاف بین کشورهای اسیر خشونت و سایر کشورها روز به‌روز عمیق‌تر می‌شود. از سال 1990 به بعد تقریبا در همه کشورهای در حال توسعه، مرگ‌ومیر هنگام تولد تا 31 درصد کاهش یافته است در حالی که در کشورهای ستیزه‌جو این آمار تنها به 19 درصد رسیده است. هیچ‌یک از کشورهای فقیر اسیر خشونت به اهداف توسعه هزاره یعنی همان اهدافی که سال 2000 توسط سازمان ملل متحد طراحی شده است دست نیافته‌اند.

با توجه به مطالب مطرح شده شاید بتوان گفت چنین کشورهایی به‌دلیل اینکه درگیر خشونت هستند، فقیرند نه اینکه چون فقیرند ‌گرفتار خشونت شده‌اند.

احتمالا رشد و توسعه انگیزه‌های جنگ را کاهش می‌دهد. برای روشن کردن اهمیت ثروت، تهیه‌کنندگان گزارش بانک جهانی از تعدادی از جوانانی که به گروه‌های گنگستری و شورشیان کشورهای مختلف پیوسته‌اند درباره انگیزه‌هایشان سؤال کرده‌اند. بیشتر آنها دلیل این گرایش‌های خود را بیکاری عنوان کرده‌اند و درصد کمی از این جوانان، آرمان‌خواهی را به‌عنوان علت اصلی نام برده‌اند. البته در گروه‌های افراطی، آرمان خواهی بسیار پررنگ‌تر است.

حتی اگر فقر علت اصلی خشونت باشد تنها دلیل بروز آن نیست. مشروعیت دولت نیز بسیار اهمیت دارد. برای نشان دادن اهمیت این موضوع، در گزارش بانک جهانی کشورهایی که درآمد یکسان دارند مقایسه شده‌اند. در فاصله سال‌های 2000 تا 2005 کشورهایی که خوب اداره شده‌اند و دولت‌های قوی‌تری داشته‌اند کمتر از دیگران دچار مناقشات داخلی و مرگ و میر شده‌اند.
با توجه به آنچه در گزارش بانک جهانی آمده است به نتایج مختلفی می‌توان رسید که ابعاد گسترده‌ای دارد. نخست اینکه پرهیز از خشونت باید به یکی از مولفه‌های اصلی اهداف توسعه هزاره ( MDPs) تبدیل شود و از اولویت بیشتری برخوردار شود. در حال حاضر، اهداف توسعه هزاره که توسعه را هدایت و کنترل می‌کند کوچک‌ترین اشاره‌ای به مفاهیمی نظیر عدالت و امنیت مردم ندارد.

دوم اینکه کشورها باید با در نظر گرفتن شواهد بسیاری که وجود دارد بیاموزند چگونه می‌توانند خشونت را کاهش دهند. یکی از راه‌های کلیدی دستیابی به این هدف افزایش اعتماد مردم به دولت‌ها در کوتاه مدت است. دولت‌ها می‌توانند شرایطی فراهم کنند که تعداد معقولی از طرف‌های درگیر با یکدیگر معاهدات صلح امضا کنند و گذشته را فراموش کنند. این همان راه‌حلی است که غنا در سال 2003 از آن استفاده کرد. کار دیگری که دولت‌ها می‌توانند انجام دهند این است که با انجام گفت‌وگوها و توجه به میانجیگری‌ها، حسن‌نیت خود را نشان دهند مانند روشی که نیجریه در برگزیدن هیأت انتخاباتی جدید خود از آن بهره برد.
نکته سوم این است که بیگانگان نباید با مناقشات جدید مانند جنگ‌های سنتی بین دولت‌ها یا جنگ‌های داخلی برخورد کنند و باید نقش دیپلمات‌ها، سربازان و فعالان حقوق‌بشر به درستی و به‌طور دقیق مشخص شود.

نکته آخر اینکه مردم باید صبر و شکیبایی بیشتری از خود نشان دهند. پیشرفته‌ترین کشورها سال‌های بسیاری صبر کرده‌اند تا بتوانند فساد را به حدی قابل‌قبول برسانند و اصلاحات مورد نظرشان را عملی کنند اما تعداد کمی از کشورهایی که مشتاق انجام اصلاحات هستند حاضرند تحمل زیادی از خود نشان دهند. مانند هائیتی که تلاش کرد طی 18 ماه یک دولت قوی و اثرگذار تشکیل دهد اما شکست خورد. البته روشن است که رسیدن به این درجه از شکیبایی برای کشورهایی که اسیر خشونت و کم طاقتی هستند کار ساده‌ای نیست.

اکونومیست

کد خبر 135333

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز