سه‌شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۰ - ۰۶:۴۴
۰ نفر

ترجمه - امید جعفرنژاد: باراک اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا، سیاست خارجی کشورش را با مفهوم مهم «قدرت هوشمند» تعریف کرده است.

رئیس جمهور - چین و برزیل

این اصطلاح اگر نشان‌دهنده خودپسندی اوباما نباشد، بیانگر اعتماد زیاد او و تا اندازه‌ای به معنای نفوذ راهبردی واشنگتن در میان کشورهای دیگر است. با وجود این، اگر غرب بخواهد از ظرفیتی واقعی برخوردار باشد تا بر امور جهان تأثیر بگذارد، نباید فکر کند که از نظر عقلانی در جایگاه برتری قرار دارد اما باید تلاش کند تا بفهمد چه چیزی باعث موفقیت نیروهای جدید در جهان می‌شود. در حالی که دستگاه دیپلماسی ایالات متحده سعی می‌کند که جهان را متقاعد کند «قدرت هوشمند» آمریکا تأثیرات خیرخواهانه‌ای به‌دنبال خواهد داشت، چین به آرامی و با استفاده از کارایی «قدرت نرم» ساختار دهکده جهانی را شکل می‌دهد.
در نیمه نخست قرن 21، واشنگتن و پکن در مورد توزیع دوباره قدرت و بازی بزرگ برای نفوذ در میان کشورهای جهان با یکدیگر رقابت می‌کردند.

«دنگ شیائو پینگ» رهبر چین در پایان هر دهه سخنانی را عنوان می‌کرد و کسی که مسائل چین را از نزدیک می‌دید یک چیز را مشاهده می‌کرد؛ قدرت نسبی پکن در سیستم بین‌الملل به‌عنوان آغاز دوره‌ای تلقی می‌شد که همیشه مورد بی‌توجهی قرار می‌گرفت. کارشناسان مسائل بین‌الملل اساسا نمی‌توانند عکس‌العمل مقامات چینی را دقیقا ارزیابی کنند به‌دلیل اینکه ذهن آنها فقط به بی‌کفایتی‌های ساختاری چین توجه می‌کند و از «قدرت نرم» پکن یا سازگاری فوق‌العاده آن نگران نیست.

40 سال پیش حزب کمونیست چین دستور نابودی نمادهای «کنفوسیوس» را صادر کرد اما میراث «هو جین تائو» رئیس‌جمهور آن کشور که در هنگام انفجار انقلاب فرهنگی 24 سال داشت، نئو کنفوسیوسی بود. یک مجسمه غول پیکر از این متفکر چینی اکنون به یکی از بهترین مناظر زیبای میدان «تیان آنمن» تبدیل شده است. رهبران پکن نه تنها کنترل جمهوری خلق چین را بر عهده دارند بلکه مسئول احیای این کشور متمدن هستند.

در حالی که چین با فراز و نشیب‌های زیادی در امور داخلی‌‌اش روبه‌رو بوده، این کشور مطمئنا توانسته است شرایط را برای توسعه سریع ایجاد کند. اما محیط متحول ژئوپلیتیک باعث ظهور دوباره چین شد؛ سقوط اتحاد جماهیر شوروی گزینه‌های راهبردی جدیدی را برای مقامات پکن در آسیای میانه، شمال شرق آسیا و جنوب شرق آسیا به‌وجود آورد. تنش‌های ژئو پلیتیک پس از 11 سپتامبر باعث شد پکن منافع خودش را بدون توجه زیاد به آمریکا گسترش دهد. در حالی که بحران اقتصادی باعث سقوط شاخص وال استریت شد اما مشخص بود که چین از احتیاط و آینده‌نگری خوبی برای مدیریت این بحران برخوردار است. وقوع ناآرامی‌ها در جهان عرب علت مهم نگرانی سیاستمداران چینی به حساب نمی‌آمد اما چالشی جدی و واقعی را برای غرب و متحدانش به‌وجود آورد.

در حالی که شکل‌گیری دوباره چین عدم‌تعادل در توسعه‌ای را که در پی انقلاب صنعتی اروپا در قرن 18 به‌وجود آمده بود، اصلاح می‌کند، کتاب «اختلاف بزرگ» که توسط «کنت پومرانز» نوشته شده، مربوط به ورود دوباره یک پنجم جمعیت بشر به مرکز تاریخ و همچنین آغاز دوره‌ای است که انواع مختلف مدرنیته باید در کنار هم زندگی می‌کردند. فراتر از چندقطبی‌بودن اقتصاد یا سیاست، افراد باید به‌وجود عقاید مختلف در جهان توجه زیادی بکنند و بفهمند که نقش چین در گفت‌وگوهای روشنفکرانه جهانی متناسب با عمق تمدن باستانی آن کشور است.

وسعت، سرعت و دامنه دگرگونی در چین در طول تاریخ جهان منحصر به فرد است. در پایان مارس 2011 میلادی، «جاستین لین» معاون بانک جهانی در نشست توسعه اقتصادی چین در هنگ‌کنگ اظهار داشت: اقتصاد پکن تا سال 2030 میلادی به بزرگ‌ترین اقتصاد دنیا تبدیل خواهد شد. در سال 1978 بازده اقتصادی چین از 2 درصد اقتصاد جهانی کمتر بود. هنگامی که «گلدمن ساکس» بانک سرمایه‌گذاری آمریکا نخستین پیش‌بینی‌هایش را برای اقتصادهای گروه «بریک» در سال 2003 انجام داد، کارشناسان پیش‌بینی کردند که چین در سال 2041 از آمریکا پیشی خواهد گرفت. اما آنها در حال حاضر می‌گویند که سال 2027 سالی است که در آن تغییرات نمادین بزرگی روی خواهد داد. شرکت خدمات مالی «استاندارد» نشان می‌دهد که این تغییرات تا سال 2020 اتفاق خواهد افتاد.

33 سال پس از شروع سیاست اصلاحات «دنگ شیائوپینگ» و شکل‌گیری پکن، چین بار دیگر به قطب اقتصادی آسیا تبدیل شد و «قدرت سخت» آن کشور هم مورد توجه قرار گرفته است. تنها پس از گذشت 13 سال از گسترش روابط دیپلماتیک میان پکن و پرتوریا، در یک دوره کوتاه‌مدت چین به شریک ارشد تجاری ژاپن، استرالیا، کره‌جنوبی و قزاقستان تبدیل شده است و با برزیل و آفریقای جنوبی هم روابط اقتصادی دارد. در سال 2005 از میان رتبه‌بندی 500 شرکت در جهان، حتی نام یک شرکت چینی هم در میان 20 شرکت برتر مجله «فورچن گلوبال» قرار نداشت. اما در سال 2010 نام 3 شرکت که مرکزشان در پکن بود، در میان
10 شرکت موفق این مجله قرار داشت.

برخی از آمارها و ارقام بسیار مشخص هستند. در نخستین ماه از سال 2011، بانک مرکزی چین اعلام کرد که میزان اندوخته‌های خارجی‌‌اش که قبلا در جهان بیشترین حد به حساب می‌آمد، از مرز 2تریلیون و 800 میلیارد دلار فراتر رفته است. پکن در حال حاضر یک تریلیون و 100میلیارد دلار از بدهی‌های آمریکا را در اختیار دارد. براساس اظهارات «نیل فرگوسن» کارشناس مسائل اقتصادی، سرمایه‌گذاری جهانی، چین را به بانکدار آمریکا تبدیل کرده به‌صورتی که چین کمونیست از واشنگتن طلبکار و آمریکای کاپیتالیست به پکن بدهکار است. در دهه 1980 میزان کمک‌های چین به رشد تولید ناخالص داخلی در کل جهان 3/6دهم درصد و در دهه 1990 میلادی 9/6 درصد و در دهه نخست قرن 21میلادی 25/5دهم درصد بود. با توجه به این آمارها، نتایج سال 2010 مرکز تحقیقاتی «پیو» تعجب آور نیست به‌صورتی که 74 درصد از مردم چین نسبت به آینده خوشبین هستند، این در حالی است که 52 درصد از آمریکایی‌ها و 40 درصد از اروپایی‌ها نسبت به بهبود وضع اقتصادی در کشورشان ابراز امیدواری کرده‌اند.

با وجود بیشترشدن سرعت فرایندی که چین را در جایگاه کشوری قرار می‌دهدکه قدرت آن رو به افزایش است، بسیاری از کارشناسان بین‌الملل هنوز هم بر «قدرت نرم» ضعیف پکن تأکید می‌کنند. برای مثال، این دیدگاه «جوزف نای» کارشناس علوم سیاسی آمریکاست. با وجود این، تأکیدهای اینچنینی ممکن است در ارتباط با اظهارات هوشمندانه «ایتالو کالوینو» در کتاب «شهرهای نامرئی» توضیح داده شود. او در کتابش می‌نویسد: این صدا نیست که داستان را هدایت می‌کند بلکه این کار وظیفه گوش است. اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم، داستان چین اغلب به‌صورت تخیلی نوشته می‌شود تا برای غربی‌ها معقول باشد. اما این داستان همیشه حقیقت را منعکس نمی‌کند. چین نباید به‌عنوان کشوری در نظر گرفته شود که کاملا سیستم معیوبی دارد و دسترسی به آن به خاطر چند عامل بی‌کفایت محدود شده است. اما بگذارید چین را به‌عنوان یک نیروی در حال توسعه در نظر بگیریم تا کاملا یک پتانسیل واقعا منحصر به فرد را تشخیص دهیم.

در حالی که غرب دوست دارد باور کند که پیشرفت چین با غربگرایی شبیه است، رنسانس چینی در حقیقت نوسازی و تأکیدی دوباره بر هویت آن کشور است. به عبارت دیگر، غرب می‌خواهد چین را براساس تصوری که در ذهن دارد دوباره خلق کند و با این کار کمک می‌کند تا مشکل به‌اصطلاح «تصویر بد چین» حل و فصل شود. اما آن طور که چین خودش را به جهان معرفی می‌کند، قابل مقایسه با اینگونه داستان‌های تخیلی نیست.

جالب اینجاست که سخنان مقامات غربی درباره به‌اصطلاح نبود «قدرت نرم» در چین می‌تواند به موضوع بحث دیگری برای سیاست میانه‌روی غربی‌ها تبدیل شود. در حقیقت می‌توان گفت که چین نمی‌خواهد خودش را با مدل‌های غربی هماهنگ کند، استانداردهای غرب را بپذیرد یا براساس منابع خارجی عمل کند اما قصد دارد یک مدل منحصر به فرد تولید کند تا کارایی‌‌اش را به حداکثر برساند.

اگر مفهوم «قدرت هوشمند» راهکاری است که به‌شدت مورد حمایت هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا قرار دارد و به‌طور کلی به‌عنوان ترکیبی از قدرت‌های سخت و نرم تعریف شده است، قدرت نرم چین راهی برای افزایش نفوذ آن کشور در جهان است. قدرت نرم، هنری است که از 3 اصل ساده تشکیل شده است؛ عدم‌مقابله، عدم‌دخالت و آمادگی برای تغییرات الگویی که همه اینها با نحوه تفکر راهبردی کلاسیک مقامات چین هماهنگ است.

غرب که انتظار دارد چین از رفتارش الگوبرداری کند، می‌خواهد که قدرت نرم پکن کاهش یابد. از سوی دیگر، چین هم به خاطر نبود قدرت نرم در آمریکا متعجب شده است. همانطور که آمریکا یا کشورهای دیگر از مفهوم قدرت نرم تحت‌تأثیر قرار می‌گیرند، چین می‌تواند تلاش کند تا «قدرت هوشمند» خود را افزایش دهد. اما آمریکا آسان‌تر می‌تواند از اصول جالب و تماشایی قدرت هوشمند استفاده کند و چین هم راحت‌تر می‌تواند نیروی کنترل شده اما مؤثر «قدرت نرم» خود را به کار ببرد.

«لائوزی» 2 هزار و 500 سال پیش ذهن چینی‌ها را برای جهانی که پر از موارد ضد‌ونقیض است آماده کرده بود. این عالم فرزانه بدون اینکه از فن بیان استفاده کند، تدریس می‌کرد. او همچنین ماهرانه‌ترین مهارت‌ها را که برای حفظ موازنه سیاسی داخلی چین لازم و ضروری است، توضیح می‌داد. این آمادگی مناسبی برای نکات بی‌نهایت ظریف دیپلماسی مؤثر به حساب می‌آمد. حکومت بر یک کشور بزرگ مانند سرخ کردن یک ماهی کوچک است. «لائوزی» همچنین می‌گفت: بهترین کالا آب است. وی توضیح می‌داد: حتی با وجود آنکه کسی نمی‌تواند آب را تغییر دهد، هیچ‌چیز زیر این آسمان نرم‌تر و انعطاف پذیر‌تر از آب وجود ندارد. در قرن 21 قدرت نرم چین از تعریف جوزف نای انعطاف‌پذیر‌تر است. چین به آرامی نفوذ خود را در جهان گسترش می‌دهد. بیشتر به نفع غرب است که این نیروی چین را دست کم نگیرد. چین به‌صورت هوشمندانه قدرت نرم خود را افزایش می‌دهد. اکنون عاقلانه‌ترین مسئله برای غرب این است که از قدرت نرم چین درس بگیرد. غرب باید کمتر تظاهر کند که دارد از قدرت نرم استفاده می‌کند و باید بیشتر براساس آن عمل کند تا موفق شود.

آسیا تایمز

کد خبر 134568

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز