یکشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۹ - ۱۲:۰۶
۰ نفر

مهرداد ابوالقاسمی: نقدی بر نمایش «روال عادی»، نوشته ژان کلود کری‌یر، به کارگردانی محمدرضا خاکی

ژان کلود کری‌یر با آنکه در جهان و به‌خصوص در اروپا نمایشنامه‌نویس شناخته‌شده‌ای است اما در ایران آثار او کمتر ترجمه و اجرا شده‌اند و همین مسئله سبب شده تا ایرانیان شناخت کمی نسبت به این نویسنده مدرنیست فرانسوی که اتفاقا دارای آثار درخور توجهی هم هست، داشته باشند.

نمایش «روال عادی» دومین نمایشنامه از این نویسنده فرانسوی است که پس از نمایشنامه «دفتر یادداشت» در ایران روی صحنه می‌رود.

کری‌یر علاقه فراوانی به روابط انسانی و موقعیت‌هایی که انسان‌ها یکدیگر را در آن قرار می‌دهند دارد و در این دو نمایشنامه اجرا شده‌‌اش در ایران این مسئله را ثابت کرده است.
او در آثارش به دور از دشواری‌ها و پیچیدگی‌های رایج و با اتکا به کلام در یک محیط بسته و محدود، انسان‌ها را درتقابل با یکدیگر قرار می‌دهد و درنهایت کلیت ماوقع را به دنیای مدرن انسان‌های اغلب تنهای امروز بسط می‌دهد و همین مسئله را باید اوج خلاقیت و توانمندی‌های این نویسنده دانست.

در نمایش روال عادی هم او بر همین مبنا 2شخصیت را در یک محیط بسته و مخوف درتقابل با یکدیگر قرار می‌دهد و پیچیدگی روابط انسان‌ها و نوع خردورزی آنها در قبال یکدیگر را به نمایش می‌گذارد.

پیچیدگی شخصیت‌ها یکی از اصلی‌ترین شاخصه‌ها و ویژگی‌های آثار کری‌یر است که در حقیقت به اصلی‌ترین عنصر تشکیل‌دهنده و پیش‌برنده داستان تبدیل می‌شود.
کری‌یر در نمایشنامه‌هایش به‌شدت به‌سوی نوعی مینیمالیسم و ایجاز، هم در اجرا و هم در کلام و گفتار پیش می‌رود و بر همین اساس تم نمایشنامه‌هایش همواره در صدر ارتباط با مخاطب قرار می‌گیرد.

ر عین حال دنیای نمایش‌های او بسیار متفاوت از دنیای واقعی است که البته مابه‌ازاهای واقعی را در خود نهفته و مستتر دارد و همواره همین رویکرد و نگاه و تشکیل دنیای جدید در دل دنیای برگرفته از دنیای واقعی است که لایه‌های زیرین نمایشنامه‌های او را شکل می‌دهد و کارگردان را به چالشی عمده با متن فرا می‌خواند.

در نمایش روال عادی، محمدرضا خاکی به خوبی تمرکزش را روی همین زیرساخت‌ها قرار داده و با درک و دریافت صحیح از این موقعیت‌ها و استخراج درام‌های نهفته در آن، چالش موفقی را  با متن آغاز کرده است.

یک ملاقات ساده میان 2نفر در یک اداره، نمایشگر تمام وقایع بصری و روایی نمایشنامه است که تمام داستان از همین لحظه آغاز و به همین نقطه ختم می‌شود و درنهایت آنچه به‌عنوان درام در صحنه باقی می‌ماند نوع روابط و اتفاقات میان این دو شخصیت است که رویدادهای متفاوتی را رقم می‌زند و همین ملاقات میان یک خبرچین و یک کمیسر است که نمایی از یک جامعه بزرگ‌تر را تصویر می‌کند و آنها را به چالش می‌کشاند که البته این مسئله در اجرای خاکی با قرار دادن یک پرچم قرمز روی میز به جغرافیا و زمانه‌ای خاص تعلق گرفته و ورای آن، بعد جهانشمول اثر را نشانه می‌گیرد.

خاکی با قرار دادن یک پرچم قرمز در وسط میز، درست میان 2شخصیت نمایش، با توجه به محتوای داستان و دیالوگ‌های شخصیت‌ها و پیام‌های نهفته در آن به نوعی کشورهای کمونیستی و این نوع حکومت‌ها را ترسیم می‌کند و تمام وقایع و اتفاقات را که بعدی جهانشمول دارند به یک جغرافیا و یک نوع خاص از حکومت نسبت می‌دهد، در حالی‌که این نوع روابط و حکومت را می‌توان به اشکال و انحای مختلف در سرزمین‌های گوناگون رویت کرد.

خاکی در مقام کارگردان اما دنیای متفاوتی از دنیای واقعی ترسیم کرده که البته بیش از هر چیز به‌خصوص در نیمه ابتدایی نمایش، درگیری نویسنده با تماشاگر را رقم می‌زند و چالش اصلی فارغ از نوع آشنایی مخاطب با شخصیت‌ها، میان تماشاگر و نویسنده در می‌گیرد و ذهن اوست که هدف این بازی نمایشی را که نمایشگر نوع قدرت و حکومت است پدیدار می‌سازد و با آشنایی‌‌زدایی‌هایی که در نیمه نخست اجرا در می‌گیرد تماشاگر را به چالشی ذهنی و درگیری با دنیای واقعی خویش فرا‌می‌خواند.

در حقیقت در نیمه ابتدایی نمایش، واقعیت‌های بیرون از جهان متن و اجرا به سراغ تماشاگر می‌آید و ذهن و روان او را هدف قرار می‌دهد و همین مسئله سبب می‌شود تا تماشاگر با ذهنیت‌هایش به تاویل و تفسیر  وقایع و رویدادهای نمایش بپردازد و مرتب با تصویر‌سازی‌ ذهنی از رویدادهای جاری در صحنه به تطابق رویدادهای پیش‌رو و واقعیت‌های خارج از جهان نمایش بپردازد.

ملاقات یک خبر چین با یک کمیسر در یک فضای بسته نوع تقابلی است که کمتر برای تماشاگران آشناست و از همین‌رو فضای سرد میان شخصیت‌ها و نوع روابط و گفت‌وگوها به تشدید فضای نمایش منجر می‌شود و موقعیت و دنیای جدیدی را رقم می‌زند که ناخواسته تماشاگر هم به نوعی خود را سهیم در این فضا می‌بیند و پا به این دنیا می‌گذارد؛ و درام واقعی و چالش میان تماشاگر و نویسنده از همین نقطه شکل می‌گیرد.

البته این موقعیت‌ها با توجه با تکرار و یکنواختی حاکم بر صحنه و اتفاقات و حتی میزانسن‌ها و دکور به‌دلیل پرداخت و نگاه هوشمندانه خاکی به نمایشنامه و دریافت و استخراج زیر ساخت‌های نمایشی که سرشار از اکت و عمل هستند، نوع جدید و موفقی از ارتباط را رقم می‌زند که جبران تمام این تکرار را بر دوش می‌گیرد و بر پایه کلام و دیالوگ ارتباط نوینی با تماشاگر را پدیدار می‌‌سازد و نمایش را از سوق پیدا کردن به‌سوی آثار رادیویی مصون نگه می‌دارد.

نمایشنامه روال عادی نمایشنامه‌ای دیالوگ محور است که تمام رویدادها بر پایه کلام و ارتباطات کلامی میان شخصیت‌ها شکل می‌گیرد و درعین حال به‌دلیل بسته بودن بستر و فضای شکل‌گیری نمایش امکان هرگونه تحرک صحنه‌ای و خلق میزانسن از کارگردان سلب می‌شود و تمام بار تشکیل فضا و اتمسفر برای اجرا به دوش بازیگران نهاده می‌شود.

در حقیقت همین نوع روابط و گفت‌و‌گو‌‌هاست که شخصیت واقعی و جهان پیرامونی و نوع نگرش شخصیت‌ها را عیان می‌سازد و درنهایت دنیای واقعی این اشخاص و جامعه پیرامونی آنها را نمایان می‌سازد.

پیچیدگی شخصیت‌های نمایش و از همه مهم‌تر پیچیدگی شرایط پیرامونی آنها که نمایانگر جامعه‌ای است که آنان در آن مشغول زندگی هستند بزرگ‌ترین جذابیت دراماتیک نمایشنامه است که بر پایه کلام و با اتکا به تصویر‌سازی‌‌های ذهنی توسط تماشاگر و آشنایی‌زدایی با دنیای خارج از نمایش صورت می‌گیرد و تمام این عناصر هستند که موقعیت‌های نمایشی پیچیده و متفاوتی را رقم می‌زنند و آلودگی محیطی را هویدا می‌سازند که هر دو شخصیت نمایش در شکل‌گیری آن سهم عمده داشته و حالا خود محصور و محبوس آن شده‌اند و تلاش می‌کنند تا هر طور که شده و با اتکا به هر ترفندی که شده، خود را از آن موقعیت خودساخته رهایی بخشند و درست در همین نقطه است که شخصیت‌ها از بعد حقیقی و شخصی، به وجهی اجتماعی و نماینده‌ای از قشر خاصی از جامعه‌ای بزرگ‌تر تغییر ماهیت می‌دهند و خود را به‌عنوان نماینده‌ای از یک جریان بزرگ‌تر معرفی می‌کنند.

نمایش روال عادی نمایشی بازیگرمحور است که تمام بار اجرا و فضای اثر را بر دوش بازیگر قرار داده است. در اجرای این نمایش مسعود دلخواه در نقش خبرچین و ایوب آقاخانی در نقش کمیسر تلاش زیادی برای ایفای نقش به‌خرج داده‌اند و به همین دلیل باورپذیری زیادی در مواجهه با تماشاگر را رقم زده‌اند که البته ردپای کارگردان و هدایت او در پیمودن این مسیر توسط بازیگران کاملا هویداست و نباید به سادگی از کنار آن گذشت.

خلاقیت‌ها و نوآوری بازیگران با اتکا بر تحلیل نمایشنامه توسط کارگردان و درک و دریافت درست بازیگران از شخصیت‌ها و واکاوی و کشف و شهود آنان از نمایشنامه و شخصیت‌ها سبب تجلی درست شخصیت‌ها بر صحنه شده است.

تمرکز آقاخانی بر اقتدارگرایی کمیسر و توجه دلخواه بر موذی‌گری‌های خبرچین سبب‌شده تا این تناقض رفتاری و گفتاری بر صحنه، کشمکش‌های جذابی را رقم بزند که به خلق فضای سرد نمایش هم کمک شایانی کرده است.

هرچند که در برخی صحنه‌های نمایش ریتم و ضرباهنگ اجرا از دست بازیگران خارج می‌شود و نوعی سکون بر صحنه حاکم می‌شود اما در مجموع باید عملکرد بازیگران بر صحنه را مطلوب و موفق ارزیابی کرد. دلخواه با توجه به ریزه‌کاری‌ها و ارائه نوعی بازی به‌اصطلاح سینمایی« زیرپوستی» درخشش زیادی بر صحنه دارد و در نقطه مقابل آقاخانی با ارائه یک بازی برونگرایانه تلاش می‌کند تا برتری‌اش بر خبرچین را به نمایش بگذارد که البته با سپری‌شدن صحنه‌ها و شکل‌گیری سیر وقایع و رویدادها و درمانده شدن کمیسر در مقابل خبرچین، این اوج به حضیض می‌رسد و وجهی دیگر از این شخصیت را نمایان می‌سازد. همچنین تقابل ارائه و اجرای 2بازی متفاوت از سوی 2شخصیت نمایش علاوه بر اینکه در راستای درونیات و لایه‌های متفاوت و زیرین اثر قرار دارد همانند مضمون و کلیت نمایشنامه تضاد و تقابل جذابی را هم رقم زده است.

کد خبر 111315

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز