یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۹ - ۱۹:۳۷
۰ نفر

همشهری آنلاین: حجت‌الاسلام محمدهادی عبدخدایی معتقد است که میرزا جواد آقا تهرانی در کتاب «عارف و صوفی چه‌ می‌گوید»، دید‌گاه‌های وحدت وجود از منظر ملاصدرا، ابن‌عربی، قیصری، شبستری و مولوی را مورد نقد و بررسی ‌قرار داده است.

حجت الاسلام و المسلمین محمدهادی عبد خدایی، عضو هیئت امنای دانشگاه علوم اسلامی رضوی، در گفت‌وگو با سرویس اندیشه خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا)، در مورد شخصیت میرزا جواد آقا تهرانی، اظهار کرد: آشنایی من با میرزا جواد‌آقا تهرانی، متجاوز از 50 سال است. در زمانی که جوان بودم و شنیدیم که در مشهد دو شخصیت برجسته‌ای هستند که در رابطه با معارف دینی صاحب‌نظرند، یکی مرحوم آقاشیخ «مجتبی قزوینی» و دیگری میرزاجواد‌ آقا تهرانی بود.

وی با بیان این‌که در جوانی به اتفاق شهید «صادقی» خدمت میرزا جواد آقا تهرانی شرفیاب شدیم، عنوان کرد: در آن دیدار از ایشان درخواست کردیم که جلسه اعتقادات برای طلاب حوزه بگذارند که مقبول افتاد و تصمیم بر این شد که جلسه به صورت بحث و مناظره باشد، در جلسه اول طرف مسلمان من بودم و طرف غیرمسلمان شهید صادقی بود و نظارت و جمع‌بندی مباحث جلسه هم با میرزاجواد‌آقا تهرانی بود و محل آن در مدرسه «میرزاجعفر» که در حال حاضر دانشگاه علوم اسلامی رضوی است، تشکیل می‌شد و به تدریج طلاب از این کلاس استقبال کردند و بعد از مدتی طرف غیرمسلمان آقای امیر‌پور شد که از درس‌های میرزا‌جواد‌آقا استفاده کرده بود و طرف مسلمان من و شهید صادقی بودیم و میرزاجواد‌آقا در جلسه، مناظره‌ها را می‌شنیدند، خط می‌دادند و جمع‌بندی می‌کردند و مطالب خود را می‌فرمودند و این جلسات، مدت‌ها طول کشید.

این محقق علوم اسلامی خاطرنشان کرد: با میرزا جواد آقا ارتباط زیادی داشتم، گاهی ایشان برای دیدن پدرم آیت‌الله «تبریزی» به منزل ما می‌آمدند و در مواقعی هم من به حضور ایشان شرفیاب می‌شدم و از دیگر جهاتی که نسبت به ایشان شناخت پیدا کردم از تألیفات ایشان بود، مثل کتاب «فلسفه بشری و اسلامی» و «عارف و صوفی چه می‌گوید؟» و «بهایی چه می‌گوید؟».

این محقق حوزه علمیه با اشاره به این‌که نمی‌توان گفت میرزا جواد آقا رسما جزء مکتب تفکیک است، تأکید کرد: مرحوم میرزاجواد‌ آقا فیلسوف برجسته‌ای بود و تنها یک مدرس فلسفی و یا نظریه‌پرداز فلسفی نبود بلکه فیلسوف آزاداندیشی بود که خوب فکر می‌کرد و سلطه به مطالب فلسفی به ویژه فلسفه اسلامی داشت.

وی در ادامه خاطرنشان کرد: اگر کتاب عارف و صوفی چه‌ می‌گوید را مطالعه کنید ـ البته این کتاب برای خیلی‌ها احتیاج به تدریس دارد ـ متوجه می‌‌شوید که ایشان کاملا به فلسفه مسلط بودند و در موضوع وحدت وجود دیدگاه‌های صدرایی و ابن‌عربی را بیان می‌کنند و شروحی که بر «فصوص الحکم» زده شده است، من جمله شرح قیصری بر فصوص الحکم را بیان می‌کنند و حتی اشعار «شبستری» و «مولوی» را به عنوان عرفاء فارسی زبان آورده و بر آن استشهاد می‌کنند و به طور کامل و روشن مسئله وحدت وجود را بیان می‌کنند، دلایل آن‌ها را شرح می‌دهد و منطقا رد می‌کنند.

عبدخدایی رعایت اصول اخلاقی را از ویژگی‌های بارز میرزا جواد آقا دانست و افزود: مرحوم میرزا جواد آقا در مسائل علمی به اصول اخلاقی بسیار مقید بود و حتی در این جهت دغدغه داشتند و محتاطانه عمل می‌کردند که به هیچ وجه باعث رنجش و اهانت فردی نشوند.

این مدرس حوزه و دانشگاه در رابطه با به اصطلاح فلسفه اسلامی خاطرنشان کرد: البته خودم اعتقاد دارم ‌که فلسفه اسلامی این نیست که مجموعه‌ای از فیلسوفان مسلمان مطالبی را از خودشان گفته باشند، فلسفه اسلامی؛ یعنی فلسفه‌ای که استخراج شده از قرآن کریم باشد و پشتوانه‌ اسلامی داشته باشد، فلسفه‌ای که ابن‌سینا و یا ملاصدرا دارد، نظرات خودشان را گفته‌اند و من به این می‌گویم فلسفه به «اصطلاح اسلامی»؛ اما فلسفه اسلامی باید از قرآن باشد، مثلا می‌گویند اسلام نگاهش به هستی دو بعدی است غیب و شهادت؛ به چه دلیل؟ به خاطر این آیه «عالم الغیب والشهاده» اگر حرف فیلسوف این پشتوانه قرآنی را داشت، می‌توان گفت اسلامی است، اگر پشتوانه قرآنی نداشت، هر چقدر حق باشد، فقط کلام یک متفکر مسلمان را شنیده‌اید نه اسلام را؛ مثل اصطلاح فرهنگ اسلامی؛ اگر در رابطه با طول قرون اسلامی افرادی که آمدند مطالبی گفتند و یا معمارها در طول تاریخ اسلام از خود آثاری را گذاشتند، این اثر مسلمان است نه اثر اسلامی؛ دید مرحوم میرزاجواد‌آقا تهرانی و بسیاری از علماء این است که وقتی استناد به اسلام می‌دهید، دلیل خود را ارائه دهید.

وی در ادامه خاطر نشان کرد: مثال دیگر، بحث فلسفی وجود و ماهیت است، شاید بحث بسیار ارزنده‌ای باشد، اما آیا می‌توان گفت اسلامی است؟ مثل این‌که بحثی دررابطه با فیزیک انجام دهید، آیا می‌توان گفت که بحثی اسلامی است؟ اگر استناد به اسلام دادید، حتما باید پشتوانه اسلامی آن را ذکر کنید، فلسفه‌ای اسلامی است که همانند فقه اسلامی که مستند به قرآن یا سنت و عترت باشد، مانند این‌که در حکم قصاص هم از نظر حکم و هم از نظر حکمت به آیه قرآن مثل «وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»‌ استناد کنیم، اما اگر مسئله‌ای حقوقی و ارزنده و مهمی را از زبان عالمی مسلمان گفتید، نمی‌توان گفت اسلامی است مگر آنکه مستند باشد مرحوم میرزا آقا از علمای اسلامی، نظرشان این بود.

این محقق در ادامه تصریح کرد: اسلام؛ فلسفه دارد، اما فلسفه‌اش مربوط به خودش است و نباید فلسفه دیگری را به جای اسلامی معرفی کرد. در مورد فلسفه و اسلام می‌توان سه احتمال را مطرح کرد: 1. اسلام فلسفه‌‌ای ندارد، 2. این فلسفه به اصطلاح اسلامی (سینایی و اشراقی و صدرایی) همان فلسفه اسلامی است. 3. اسلام فلسفه‌ای ناب و خالص، مخصوص به خود دارد.

وی خاطرنشان کرد: احتمال نخست، کاملا باطل است؛ زیرا فلسفه عبارت است از جهان‌بینی بر پایه تعقل و استدلال، نمی‌توان گفت اسلامی که این همه برای خرد و عقل ارزش قائل است و دستور به تدبر و تفکر می‌دهد، خودش فاقد بینش عقلانی است، باید توجه داشت که قرآن یک کتاب ساده مانند تورات و انجیل کنونی نیست، بلکه یک کتاب الهی عمیق علمی و عقلی است که بارها استدلال کرده و حتی از مخالفان خود برهان خواسته است و فرموده: «قل هاتوا برهانکم أن کنتم صادقین».

این مدرس دانشگاه تأکید کرد: احتمال دوم آن است که این فلسفه مصطلح همان فلسفه اسلامی است، این‌هم اشتباه است؛ زیرا این فلسفه دارای زیربنای مشائی یا اشراقی است یا متأثر از این‌دو و با رنگ و چهره توجیه‌گرایانه اسلامی ( آن‌هم در برخی از مباحث) کافی است که در تاریخ این فلسفه و ورود آن به میان مسلمانان بررسی شود، همچنین مسائلی که مطرح می‌گردد، مانند نخستین مسئله فلسفی در حکمت متعالیه که عبارت از «وجود» است. حکیم سبزواری در مورد «وجود» دو نظریه را بیان می‌کند، یکی آن‌که وجود دارای مراتب تشکیکی است و آنرا نسبت به حکمای ایرانی می‌دهند و می‌گویند: «الفهلویون الوجود عندهم، حقیقة ذات تشکک تعم» و دیگر آن‌که وجودات حقائق متباین هستند و آن‌را نسبت به مشائین می‌دهد و می‌گوید «عند مشائیة حقایق تباینت...»، این بحث چه ربطی به اسلام دارد، ممکن است جنبه عقلانی یا علمی داشته باشند، ولی نمی‌توان آن‌را به عنوان یک بحث و مسئله اسلامی مطرح کرد.

وی در ادامه گفت: احتمال سوم آن است که اسلام خودش یک مکتب مستقل است، فلسفه مستقل دارد، همچنانچه حقوق مستقل دارد، سیاستی مستقل دارد و اقتصادی مستقل دارد، همانطوری که سیاست و اقتصادش نه شرقی و نه غربی است، فلسفه‌اش هم نه یونانی است و نه هندی، قهرا این فلسفه باید پشتوانه‌ای قرآنی داشته باشد یا اتخاذ از روایات مسلم شده باشد. 

کد خبر 106495

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز